حکایت شانزدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۳۹)
بخش دوم
۱
هر آن گه که عیبت نگویند پیش
هنر دانی از جاهلی، عیب خویش
معنی تحت اللفظی:
وقتی عیبت را گوشزد نکنند،
از فرط جهل
عیبت را هنر تلقی می کنی.
سعدی در توضیح «سبب نظم بوستان» به انتقاد از خودی دست می زند که می توان آن را «تواضع فئودالی ـ روحانی» نامید، تواضعی بی محتوا و تهوع آور که امروزه در جامعه ایران رواج وسیع یافته و به لبنان هم انتقال یافته است:
گل آورد سعدی، سوی بوستان
به شوخی
و
فلفل به هندوستان
معنی تحت اللفظی:
سعدی
به نیت شوخی
به
گلستان
گل
آورده است.
به همان سان که کسی به هندوستان فلفل ببرد.
اما در همین مبحث به ستایش (هر چند به حق) از نوشته خود می پردازد:
مرا گر تهی بود از آن قند، دست
سخن های شیرین تر از قند، هست
نه قندی، که مردم به صورت خورند
که ارباب معنی، به کاغذ برند.
معنی تحت اللفظی:
اگر من از آن قند در بساط نداشتم،
در عوض
سخن های شیرین تر از قند داشتم
نه
قندی که خلایق به ظاهر بخورند،
بلکه
قندی که خردمندان روی کاغذ آورند و با خود ببرند.
سعدی
اما
از انتقاد اجتماعی و انقلابی باک دارد و خواننده را از عیبجوئی (انتقاد) منع می کند:
الا، ای خردمند پاکیزه خوی
خردمند، نشنیده ام عیبجوی
تو گر پرنیانی نیابی مجوش
کرم کارفرما و حشوش بپوش!
چو بینی، پسند آیدت از هزار
به مردی که دست از تعنت بدار.
معنی تحت اللفظی:
ای خردمند خوش اخلاق
شرط خردمندی عیب پوشی است و نه عیب جویی و عیبگویی (انتقاد)
اگر در آثار من چیز زیبایی نیافتی،
لطف کن و معایبش را مگو.
اگر از هزار نکته خوشت آمد،
پیش شرط مردی سکوت راجع به معایب موجود است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر