الکسی ماکسیموویچ پِشکوف
( ۱۸۶۸– ۱۹۳۶)
داستاننویس، نمایشنامهنویس و مقالهنویس
انقلابی روس
از بنیانگذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی
درنگی
از
یدالله سلطانپور
سخنرانی ماكسيم گوركى
نويسنده نامدار روس در کانون نویسندگان روس در سال ۱۹۱۶ مسکو
نويسنده نامدار روس در کانون نویسندگان روس در سال ۱۹۱۶ مسکو
در جهان سه گونه دزد هست:
دزد معمولی
دزد سیاسی
دزد مذهبی
دزد معمولی
دزد سیاسی
دزد مذهبی
۱
از
بنیانگذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی
خود این مفهوم
قابل تأمل و تردید
است.
ایراد این مفهوم
اولا
این
است
که
دهها نفر
چه بسا
در
فاصله زمانی و مکانی چشمگیر
به
سبک هنری معینی
را
نمایندگی می کنند.
مفهوم «تأسیس سبک هنری معینی»
خرافه ای بیش نیست.
خرافه ای بیش نیست.
ویرایش:
از
نمایندگان سبک رئالیسم سوسیالیستی
۲
از
بنیانگذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی
ایراد دوم این ادعا
این
است
که
در
اواخر عمر گورکی
انقلاب اکتبر
پیروز می شود
و
تشکیل سوسیالیسم
دهه ها
طول می کشد.
چگونه می توان او را از مؤسسان و یا نمایندگان سبک رئالیسم سوسیالیستی قلمداد کرد؟
۳
از
بنیانگذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی
ایراد سوم این ادعا
چیستایی سبک رئالیسم سوسیالیستی
است.
معیار عینی برای مرزبندی میان سبک رئالیسم سوسیالیستی و فئودالی و کاپیتالیستی
چیست؟
۴
از
بنیانگذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی
ایراد چهارم این ادعا
طبقه بندی سوبژکتیو سبک هنری معینی
بسته و وابسته به فرماسیون های اقتصادی مختلف و متفاوت است.
چرا و به چه دلیل
گورکی
مؤسس و یا نماینده سبک رئالیسم سوسیالیستی است؟
ضمنا
مؤسسین دیگر این سبک
کیانند؟
علاوه بر این
تفاوت و تضاد سبک رئالیسم سوسیالیستی کذایی
با
سبک رئالیسم کاپیتالیستی کذایی چیست؟
۵
از
بنیانگذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی
دلیل مدعیان این خرافه
احتمالا
موضوعیت بخشی
(تماتیزاسیون)
به
پرولتاریا
توسط گورکی
در
اکثر آثار خویش
است.
اگر
چنین باشد،
یعنی
اگر
بنا بر موضوع آثار هنرمندی
بتوان سبک او
را
تعیین کرد،
در
آن صورت
باید
بالزاک
را
مؤسس سبک رئالیسم کاپیتالیستی
قلمداد کرد.
بالزاکی
که
طرفدار سرسخت فئودالیسم و منتقد آشتی ناپذیر کاپیتالیسم و بورژوازی
بوده است.
لئو تولستوی
بر خلاف گورکی
مثلا در شاهکارش تحت عنوان «جنگ و صلح»
اشرافیت فئودال
را
تماتیزه کرده است.
بنا بر این معیار
آیا
باید
تولستوی
را
مؤسس و یا نماینده سبک رئالیسم فئودالی
محسوب داریم.
۶
از
بنیانگذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی
به
نظر ما
آثار هنری
اولا
به
طرز عمدتا خودپو
تشکیل می یابند
و
نه
آگاهانه.
ثانیا
آثار هنری
بالضروره
دیالک تیکی از فرم و محتوا
هستند.
تعیین کننده فرم آثار هنری
(یعنی همه عناصر فرمال آنها که سبک هم یکی از آنها ست)
محتوای آثار
است
و
نه
هنرمند.
هنرمند
چه بسا
به
چند و چون
محتوا و فرم آثار خود
وقوف ندارد.
آثار هنری
هم
از
لحاظ محتوا
و
هم
از
لحاظ فرم
به
هنرمند تحمیل می شوند.
روی مفاهیم هنری
باید کرد کرد.
به
نظر ما
رئالیسم
را
و
هیچ سبک هنری دیگر
را
نمی توان
به
لحاظ فرماسیونی ـ اقتصادی
طبقه بندی کرد.
در
آثار هنری
واقعیت عینی
با
سماجت و سرسختی خاص خود
منعکس می شود.
آثار هنری ئی که حساب شده و به فرمان و فتوا
تولید شده باشند،
نمی توانند
اصالت
داشته باشند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر