تندیس هماندیشی
از
هنرمندان کوبا
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
محمد زهری
(۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
دکترای ادبیات فارسی
هامون سرمدی
محمد زهری
شاعرى متوسط بود
كه
البته
شعرِ بسيار زيباىِ به گلگشت جوانان او
در
جريان جنبش مسلحانه دهه چهل و پنجاه شمسى،
ورد زبانِ همه (از) جان گذشتگان بود.
ما
از
شنیدن این سخن سرمدی
هم
حیرت زده گشتیم
و
هم
کنجکاو.
دلیل حیرت ما
این است
که
انجمن فئودالی ـ فاشیستی فدائیان خلق
(فولکس فدائیان به زبان باندهای نازی آلمان)
طویله
به
تمام معنی
بوده و است و خواهد بود.
بندرت می توان کسی در این طویله پیدا کرد
که
از
شعر
به طور کلی
سر در بیاورد،
چه رسد به سر در آوردن از شعر مغلق و بغرنج و فلسفی محمد زهری.
شعرای فدائی
از
سعید سلطان پور تا مینا اسدی و م. آزرم و غیره
حتی
نمی توانستند و نمی توانند از شعر زهری سر دربیاورند
چه رسد به دیوانگان نیهلیست تهی مغز فدایی و مجاهد و دیمدام و لیملام.
شاعر ارگانیک فولکس فدائیان
احمد شاملو
بوده است
و
نه
محمد زهری.
ریشه کنجکاوی ما در همین حیرت ما ست.
می خواهیم بدانیم
چرا
مجانین بی خرد وخردستیزی
که
پس از ترور هر مهره طبقه حاکمه
در
اعلامیه های کودکانه و کودکستانی شان
شعار «مرگ بر حزب توده خاین»
را
عرعر می کردند،
شعر شاعر توده و حزب توده
و
یا
به
احتمال قوی
بندی از آن شعر
ورد زبانِ همه شان بوده است؟
برای رفع کنجکاوی خود
بهترین راه
تحلیل رئالیستی و راسیونالیستی همین شعر محمد زهری تحت عنوان «به فردا» ست:
۱
به فردا
از
عنوان این شعر زهری
هم
محتوای شعر
و
هم
هویت مخاطب شاعر
معلوم می گردد:
روی سخن شاعر
با
نسل فردا
ست.
شاعر
از
ماضی فخرانگیز
به
نسل مستقبل
(نسل آتی آینده ی ماضی ـ جوینده)
گزارش می دهد.
در این شعر زهری
ما
(توده ای ها)
ایدئالیزه می شوند.
این شعر زهری
متعلق به دوره جوانی (۲۶ سالگی) او
و
یکی
از
ساده ترین، سهل الفهم ترین و ضمنا ضعیف ترین اشعار او ست.
۲
به
گُلگشت جوانان،
یاد ما را زنده دارید،
ای رفیقان!
معنی تحت اللفظی:
دوستان
در
گلزار جوانان
(در گردش جوانان در گلزار)
ما
را
هم
به
یاد
آورید.
رد پایی از «حیدر بابایه سلام» شهریار
در این بند شعر زهری
به
چشم می خورد:
حیدربابا ، کهلیک لروْن اوچاندا
کوْل دیبینن دوْشان قالخوب قاچاندا
باخچالارون چیچکلنوْب آچاندا
بیزدن ده بیر موْمکوْن اوْلسا یاد ائله
آچیلمیان اوْرکلری شاد ائله
گلگشت
هم
به
معنی گردش در گلزار
است
و
هم
به
معنی گلزار.
نقد هستی چو می رود
باری
صرف گلگشت و گلستان باشد
بده ساقی
می باقی
که
در
جنت
نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا
را
زهری این شعرش
را
در
دی ماه سال ۱۳۳۱
یعنی
۶ ماه قبل از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
سروده است.
وقتی از فلسفی بودن شعر زهری و فیلسوفشاعر بودن او
سخن می رود،
به
همین دلیل است.
زهری جوان
قادر به پیش بینی حوادث اجتماعی آتی
بوده است.
به
همین دلیل
باورش
حتی
دشوار
است
که
این شعر
قبل از کودتا
و
قبل از سرکوب خونین حزب توده
سروده شده باشد.
۳
به
گُلگشت جوانان،
یاد ما را زنده دارید،
ای رفیقان!
که
ما
در
ظلمت شب،
زیر بال وحشی خفاش خون آشام،
نشاندیم
این
نگین صبح روشن
را،
به
روی پایه انگشتر فردا.
معنی تحت اللفظی:
یاد ما را زنده دارید،
برای اینکه
ما
تحت سیطره ارتجاع سیاه و زیر بال خفاش وحشی خون آشام
نگین صبح روشن
را
بر پایه انگشتر فردا
نشانده ایم.
محمد زهری
در
سنت سعدی
برای فراخوان خود
دلیل عینی و علمی و عملی
عرضه می دارد.
دیالک تیک پایه انگشتر و نگین
از
دیالک تیک های مهم محمد زهری است.
این دیالک تیک
یکی از
فرم های بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا ست.
اسم یکی از فرزندان او
هم
نگین
است.
محمد زهری
با
تسمیه فرزند خود
زندگی مشترک خود
را
پایه انگشتر
تصور کرده است.
اما
منظور شاعر توده
از
این دیالک تیک چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر