كاری به منشاء و سبب مذهبي روز دختر
(تقارن با تاريخ تولد يك شخصيت مذهبی)
ندارم.
اما گراميداشت اين روز
به
سبب دختر بودن يك انسان
را
(جدا از روز زن و يا مادر)
(آنهم با منشأ همچنيني كه فعلا از تحليل خارج است)،
توهين به انسانيت مي دانم.
گراميداشت باكرگي
به مثابه گراميداشت يك شیئ
به
سبب باز نشدنش
وكيوم بندي اوليه كارخانه
است.
پذيراي اتيك (اخلاق) راديكال هستم
انديشه
وظيفه اش الزاما ميانه روي نيست
بلكه دستيابي به تحليلي حقيقي تر در واقعيت است.
كاری به منشاء و سبب مذهبي روز دختر
(تقارن با تاريخ تولد يك شخصيت مذهبی)
ندارم.
سؤال تعیین کننده تر و مهم تر
این
است
که
چرا
تسمیه روزهای مهم
بر
پایه روز تولد مرده ها
صورت می گیرد
و
نه
بر
پایه روز تولد زنده ها؟
مثال
فاطمه معروف به معصومه
مرده مجهول الهویه ای است
که
صدها کفن
پوسانده است.
مگر
قحط زن و دختر ایدئال پس از ۴۰ سال حکومت انگلان
در طویله جماران است
که
از
زن و یا دختری مرده
سرمشق و سرلوحه و الگوی ایدئال
اختراع می شود؟
لیلا واثقی
فرماندار شهر قدس
که
دستو شلیک مستقیم
به
مردم بی دفاع
داده است.
طویله جماران
صدها دکتره و مهندسه و معلمه محجبه و مذبذبه آیة الکرسی
در
داخل و خارج
دارد.
چرا
روز تولد یکی از جگرهای جماران
را
روز دختر
تعیین نمی کنند؟
هرمان هسه
به
این سؤال ما
جواب داده است:
۲
هرمان هسه
زیبائی
بخشی از جادویش
را
از
گذشته
می گیرد.
اکنون این سؤال به سان جنی جلو می آید،
سینه سپر می کند و جواب می طلبد
که
چرا و به چه دلیل
زیبائی
بخشی از جادویش
را
از
گذشته
می گیرد؟
چرا
آدمیان
باید
بخشی از جادوی زیبایی
را
نه
از
مضارع و مستقبل،
نه
از
آنچه خود دارند و یا می توانند پدید آورند و داشته باشند،
بلکه
از
آنچه که دیگر ندارند و نمی توانند داشته باشند،
می گیرند؟
راز تسمیه روزها بر پایه روز تولد مرده ها
همین جا ست.
فرق هم نمی کند
که
تسمیه
توسط اجامر کدامین طبقه اجتماعی صورت گیرد.
۳
زیبائی
بخشی از جادویش
را
از
گذشته
می گیرد.
جستن بخشی از جادوی زیبائی و یا حتی کل آن در ماضی بر باد رفته و از یاد رفته،
از
خلأ وخیم زندگی جوینده در زمان حال
خبر می دهد.
انسان جامعه طبقاتی
در
منگنه تضادهای چرکین و اندوهبار،
یا
باید زیبائی را در آینده بیابد، معنی کند و جامه مشخص بپوشاند
و
یا
در گذشته جستجو کند، از صافی های متعدد بگذراند، بخش های ناخوشایند آن را عبور دهد و دور بیندازد و بخش دلپسند و مقبولش را برای خودفریبی و تسکین خاطر خراب خویش، در ذهن خود، در عالم خیال،
بازتولید کند.
حق از این نظر و فقط از این نظر
با
هرمان هسه
است،
که
طبقات اجتماعی مرتجع بی فردا و بی دورنما،
بخش مهمی از جادوی زیبائی
را
در ماضی می یابند و در نشست با دوستان خویش
به
کرات
نشخوار می کنند.
۴
میرزا
علی اکبر طاهرزاده صابر
(۱۲۴۱ ـ ۱۲۹۱)
شاعر
اجتماعی و انقلابی جمهوری آذربایجان
انقلاب
۱۹۰۵ روسیه
و تأثیر آن در قفقاز صابر
را تحت تأثیر قرار داد
و
او با آغاز به کار نشریه ملانصرالدین به جمع
نویسندگان آن پیوست.
در
سال های ۱۹۱۱-۱۹۰۶ صابر یکی از کوشاترین همگاران مجله طنز ملانصرالدین بود.
سروده
های طنز صابر با نام های مستعاری چون «هوپهوپ»، « آغلار گوله ین» («متبسم
گریان)» ) و «ابونصر شیبانی» چاپ می شدند.
در
جریان جنبش مشروطه
در ایران آثار و اشعار او در ایران خوانده می شد و بر نویسندگان
و روشنفکران ایران اثر زیادی داشت.
بیشتر
زندگی او در فقر گذشت. در ۱۹۱۰ در باکو در مدارس نفتی درس میداد و در ۱۲۹۰ ـ ۱۹۱۱
از بیماری سل در باکو درگذشت.
اشعار
وی در دیوان او تحت عنوان «هوپهوپ نامه» («هدهدنامه») جمعآوری شده است.
بخش
آذربایجانی هوپهوپ نامه توسط احمد شفائی به فارسی ترجمه شده است.
آثار:
ساتیریک
شعرلر (اشعار طنز) (۱۹۱۱ – ۱۹۰۶)
تازیانه
لر (جوابیهها)
(۱۹۱۱
– ۱۹۱۰)
بحر
طویل لر (بحر طویل ها)
(۱۹۰۷
– ۱۹۰۶)
مختلف
شعرلر (اشعار گوناگون)
(۱۹۱۱
– ۱۹۰۲)
اوشاقلار
اوچون شعرلر (اشعار کودکان)
(۱۹۱۱
– ۱۹۰۲)
ترجمه
لر (برگردان ها)
(۱۹۱۰
– ۱۹۰۶)
فارسجا
شعرلر (اشعار فارسی)
مکتوبلار
(نامه ها)
هوپ
هوپ نامه
علی اکبر صابر
روانشناسی طبقات اجتماعی ارتجاعی را در ابیات زیر بر زبان می راند:
اوندا کی اولاد وطن خام ایدی
آخ نجه کیف چکمه لی ایام ایدی
ایندی جماعت اله بیل جین دیلر
جین نه دی، شیطان کیمی بی دین دیلر
معنی تحت اللفظی:
چه ایام خوشی بود،
وقتی که مردم خرفت و خام و خر بودند!
اکنون اما اجنه آسا شده اند،
اجنه که سهل است، ابلیس آسا شده اند.
نومیدی و نیهلیسم (پوچیگرایی) طبقات اجتماعی ارتجاعی
نیز
نتیجه بی دورنمائی و بی فردائی تاریخی آنها
ست.
حکم هرمان هسه،
اما
در
مورد توده مولد و زحمتکش
صادق نیست:
چون گذشته طبقات اجتماعی تحت استثمار و ستم،
رنگ و بوئی دیگر دارد.
گذشته این طبقات اجتماعی،
نه مقبول است، نه شادی بخش و نه قابل یادآوری و نه قابل ایدئالیزاسیون:
الف
تداعی گذشته رعایا،
صدای دلخراش غل و زنجیر بردگی
را
به
خاطر خسته آنان
خطور می دهد
و
زخم خون چکان تازیانه
را.
ب
گذشته پرولتاریا،
سرواژ است، نظام ارباب ـ رعیتی است با وابستگی به زمین اربابان فئودال و یکسانی بی شرمانه با گاو و گاوآهن.
از این رو ست که این طبقات اجتماعی،
تمامت جادوی زیبائی را در آینده می جویند،
نه
در گذشته.
در
آینده ای
که
خود
ـ به مثابه سوبژکت جامعه و تاریخ ـ
باید
در
گذر از هفت خوان رستم
بسازند.
این طبقات تحت استثمار و ستم،
اگرچه مالک چیزی جز زنجیرهای خونالود خویش نیستند،
ولی
توسعه قانونمند و سد ناپذیر نیروهای مولده جامعه بشری
را
و
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
را
به
مثابه یاور عینی و وفادار خویش،
به همراه دارند.
خوش بینی تاریخی و امید قانونمند طبقات تحت استثمار و ستم
از
شفق سرخ فردا
استخراج و انتزاع می شود
۵
كاری به منشاء و سبب مذهبي روز دختر
(تقارن با تاريخ تولد يك شخصيت مذهبی)
ندارم.
مشخصه مشترک مهم فاشیسم و فوندامنتالیسم،
ماضی گرایی
(برگشت به ریشه ها، واپسگرایی، ارتجاع)
سنت گرایی
(ترادیسیونالیسم)
نیهلیسم
جنگ افروزی
تخریب و ترور
زیبایی ستیزی
زندگی ستیزی
مرگ طلبی
(من مرگ را سرودی کردم. شاملو)
است.
اجامر فاشیسم و فوندامنتالیسم
دشمن زیبایی های زندگی اند.
سودایی جز تخریب نیروهای مولده در سر ندارند.
هنر این زباله ها
ایدئالیزاسیون ماضی نکبتبار بر باد رفته است.
این
تسمیه
اما
علل اقتصادی ـ سیاسی برای روحانیت کثافت هم دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر