۱۳۹۹ خرداد ۳۰, جمعه

هماندیشی از فرنطینه شکرکوه با جماعتی انبوه (۱۳)


تندیس هماندیشی
از
هنرمندان کوبا

ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی 
 
 
محمد زهری
(۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
دکترای ادبیات فارسی
 
۱
 
طلسم پاسداران فسون، 
هرگز 
نشد کارا
کسی از ما،
نه 
پای از راه گردانید
و
 نه 
در
 راه دشمن
گام زد.
 
معنی تحت اللفظی:
طلسم نیرنگ بازان
ولی
مؤثر نیفتاد.
توده ای ها
نه
راه توده
را
ترک کردند
و
نه
به
راه طبقه حاکمه
رفتند.
 
محمد زهری
همه زجر و آزار و ترور و تبعید و تهدید و تخریب و اعدام توده ای 
را
در
مفهوم طلسم پاسداران فسون
تجرید می کند.
 
بدین طریق
طبقه حاکمه
(ارتجاع فئودالی ـ روحانی ـ بورژوایی)
(ارتجاع داخلی و خارجی)
را
به
مثابه پاسداران نیرنگ معرفی می کند.

چرا و به چه دلیل
شاعر توده
طبقه حاکمه مرتجع، استثمارگر و ستمگر
را
پاسدار فسون
می نامد
و
تشبثات طبقه حاکمه
را
طلسم؟

قحط واژه
که
نبوده است.

جواب به این سؤال
بلافاصله داده می شود:

۲

طلسم پاسداران فسون، 
هرگز 
نشد کارا
کسی از ما،
نه 
پای از راه گردانید
و
 نه 
در
 راه دشمن
گام زد.
 
هدف طبقه حاکمه «ملی» و بین المللی
شکستن عزم جزم حزب توده بوده است.
 
زجر و آزار و ترور و تهدید و تخریب و تبعید و اعدام توده ای ها،
وسیله نیل به همین هدف بوده است.
 
هدف طبقه حاکمه
تبدیل حزب توده
به
حزب طبقه حاکمه
(خروج از راه توده و ورود به راه طبقه حاکمه)
بوده است.
 
این
دیالک تیک وسیله و هدف
اما
چه ربطی به پاسداری از نیرگ دارد؟
 
جواب این سؤال
را
فریدریش انگلس
حکیم پرولتاریا
داده است:
«هر کردوکاری از کله آدمی می گذرد.»
 
به
قول مارکس
«عمله و بنا قبل از بنای خانه، 
مدل فکری خانه
 را 
در ذهن خود می سازند و بعد به مدد مصالح ساختمانی اندیشه را مادیت می بخشند. 
مدل فکری خانه را به خانه مادی تبدیل می کند.
خانه مادی ئی که در خطوط کلی اش
شبیه مدل فکری خانه است.»
 
پیش شرط استحاله طبقاتی حزب توده به حزب طبقه حاکمه
خلع سلاح ایده ئولوژیکی حزب توده  
از
طریق استحاله حقیقت به دروغ
بوده است
و
نیرنگ
وسیله استحاله حقیقت به دروغ
بوده است.

طبقه حاکمه
 حزب توده
را
در
منگنه دیالک تیکی خشونت و خون و نیرنگ
قرار می دهد
تا
هم
حزب توده
را
سلب ایده ئولوژی پرولتری
کند
و 
هم
سلب عزم و اراده
کند
و
به
زباله 
مبدل سازد.

حزب توده
اما
به
این ترفند طبقه حاکمه تمکین نمی کند.

زهری برای اثبات صحت ادعای خود
دلیل می آورد:

۳

و 
این صبحی 
که
 می‌خندد 
به
 روی بام‌هاتان

و
 این نوشی 
که
 می‌جوشد 
درون جام‌هاتان 
 
گواه ما ست، 
ای یاران!

دلیل زهری
خنده صبح روشن
به
روی بام ها
و
جوشش شراب زلال  
در
درون جام ها
ست.
 
صبح روشن
همان
نگینی
است
که
حزب توده
بر
پایه انگشتر فردا
نشانده است.
 
۴

گواه پایمردی های ما
گواه عزم ما
کز رزم‌ها
جانانه‌تر شد!
 
این بند آخر شعر زهری است
که
در 
آن،
دیالک تیک مقاومت و مبارزه
به
شکل دیالک تیک عزم و رزم بسط و تعمیم داده می شود.

دیالک تیک عزم و رزم
بیان دیگرگونه ای 
از
دیالک تیک اندیشه و اراده و عمل
است.

اندیشه ای حقیقی
که
مغلوب نیرنگ طبقه حاکمه
نگشته است.

بدون اندیشه
اراده 
تشکیل نمی شود
و
بدون اراده
عمل
انجام نمی یابد.

محمد زهری
دیالک تیک تئوری و پراتیک
را
به
شکل دیالک تیک اندیشه و اعزم (اراده) و عمل وسعت و مشخصیت می بخشد.
 
وقتی از فیلسوف ـ سخندان ـ شاعر بودن محمد زهری
سخن می رود،
به
این جور دلایل است.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر