تندیس هماندیشی
از
هنرمندان کوبا
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
محمد زهری
(۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
دکترای ادبیات فارسی
۱و
این
است
آن پرند (حریر) نرم شنگرفی (سرخ، شنگرف به اکسید سرب اطلاق می شود که سرخ رنگ است)،
که میبافید
و
و
این
است
آن گُل آتشفروز شمعدانی،
که
که
در
باغ بزرگ شهر
میخندد
و
و
این
است
آن لعل زنانی
آن لعل زنانی
را
که
می خواهید
و
و
پرپر میزند
ارٍواح ما،
اندر سرود عشرت جاویدتان
و
اندر سرود عشرت جاویدتان
و
عشق ما ست
لای برگهای هر کتابی
را
که
که
میخوانید.
معنی تحت اللفظی:
خون توده ای ها
که
ریخته شده،
به
صورت حریر سرخ، گل شمعدانی در باغ بزرگ شهر و لعل لب زنان
نمودار گشته است
و
ارواح توده ای ها
در
سرود عشرت نسل آتی پرپر زده است
و
عشق توده ای ها
در
لای اوراق کتب موج زده است.
در این شعر محمد زهری
از
عظمت لایزال خدمات حزب توده
پرده برداشته می شود.
ارتجاع داخلی و خارجی
با
سرکوب حزب توده
جامعه
را
برای همیشه
بی همه چیز ساخته است.
۲
شما یاران نمی دانید،
چه تبهایی،
معنی تحت اللفظی:چه تبهایی،
تن رنجور ما
را
آب میکرد
چه لبهایی،
چه لبهایی،
به
جای نقش خنده،
داغ میشد
و
و
چه امیدهایی
در
دل غرقاب خون،
نابود میگردید
تن رنجور توده ای ها در کوره تب
آب شده است
لب توده ای ها
تحت شکنجه
به
عوض خنده
داغ شده است
و
امید توده ای ها
در
غرقاب خون
نابود گشته است.
این شعر محمد زهری جوان
گزارشی از خدمات و زحمات نسل قدیم به نسل های جدید است.
۳
ولی
ما دیدهایم اندر نمای دوره خود،
حصار ساکت زندان،
که
حصار ساکت زندان،
که
در
خود
میفشارد نغمههای زندگانی
را.
و
و
رنجی
کاندرون کوره خود
میگدازد آهن تنها،
معنی تحت اللفظی:
ما
اما
در
نمای دوره خود
حصار ساکت زندان
را
دیده ایم
که
نغمه های زندگانی
را
له و لورده کرده است.
رنجی
را
دیده ایم
که
در
کوره اش
آهن تن ها ذوب گشته است.
این بند شعر زهری
به
لحاظ ساختار خیلی زیبا ست:
۴
ولی
ما دیدهایم اندر نمای دوره خود،
حصار ساکت زندان،
که
حصار ساکت زندان،
که
در
خود
میفشارد نغمههای زندگانی
را.
زهری
در
این بند شعر
دوره خود
را
به
عمارتی
تشبیه می کند
و
نمای عمارت
را
یعنی
فرم نمودین آن
را
به
آیینه
تشبیه می کند.
این تصور و تخیل و تصویر زهری
به
غایت نادر و کمیاب و کیمیا ست
چنین تشبیهی
شاید
برای اولین بار در جهان
صورت می گیرد.
شاعر
در
آیینه نمای دوره خود
دژهای ساکت زندان
را
دیده
که
نغمات حیات
را
تحت فشار مهیب قرار داده و خاموش کرده است.
حصار زندان
در
این بند شعر زهری
به
منگنه
به
ماشین فشار
تشبیه می شود
که
راه تنفس توده ای های اسیر
را
بسته است
و
آنها را از نعمت حیات محروم ساخته است.
اخیرا
پلیس های امپریالیسم امریکا
همین کار
را
با
جورج فلوید
کرده اند
که
انزجار جهانی
در پی داشته است.
۵
و
رنجی
کاندرون کوره خود
میگدازد آهن تنها،
رنج
در
این بند شعر زهری
پرسونالیزه می شود.
سوبژکتیویته کسب می کند.
آهنگر واره
تصور و تصویر می شود.
آهنگری
که
در
کوره سوزانش
آهن اندام آدمیان
را
ذوب کرده است.
این تصور و تخیل و تصویر زهری
هم
شاهکار
به
تمام معنی است
و
بی همتا ست.
زهری
را
سخن از دهشت است
و
دهشت
به
معنی وحشت سرشته به حیرت
است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر