تندیس هماندیشی
از
هنرمندان کوبا
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
محمد زهری
(۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
دکترای ادبیات فارسی
۱
به
گُلگشت جوانان،
یاد ما را زنده دارید،
ای رفیقان!
که
ما
در
ظلمت شب،
زیر بال وحشی خفاش خون آشام،
نشاندیم
این
نگین صبح روشن
را،
به
روی پایه انگشتر فردا.
محمد زهری در این بند آغازین شعر
دیالک تیک فرم و محتوا
را
به
شکل دیالک تیک پایه انگشتر فردا و نگین صبح روشن بسط و تعمیم می دهد.
محتوای تلاش و تقلای حزب توده
را
طلوع صبح روشن
تشکیل داده است.
صبح روشن
به
قول احسان طبری
روزی است
که
«از بند وارهند، کسانی که بنده اند
بهروزتر زیند، کسانی که زنده اند.»
سیاوش کسرایی
همین نشاندن دردناگ نگین صبح روشن بر پایه انگشتر فردا
را
به
شکل زیر تبیین داشته است:
اما
گلبانگ او
پیام به «فردا»
بود،
کز درد برکشید در این خانه خراب
۲
و
خون ما،
به
به
سرخی گُل لاله
به
به
گرمی لب تبدار بیدل
به
به
پاکی تن بیرنگ ژاله
ریخت بر دیوار هر کوچه،
و
ریخت بر دیوار هر کوچه،
و
رنگی زد
به
خاک تشنه هر کوه،
و
خاک تشنه هر کوه،
و
نقشی شد
به
فرش سنگی میدان هر شهری...
یاران زهری
برای نشاندن دیر و یا زود نگین صبح روشن بر پایه انگشتر فردا
به
شهادت رسیده اند.
توصیف خون «ما»
توسط محمد زهری
بی آنکه خودش بداند و بخواهد،
از
خاستگاه طبقاتی فئودالی او
پرده برمی دارد.
خون
اصولا و اساسا
از
مفاهیم فئودالی
است.
در ایده ئولوژی اشرافیت بنده دار، فئودال و روحانی
میان توده و طبقه حاکمه
به
لحاظ خون و اصل و نسب (نژاد و تبار و گوهر و خاندان) و ملک و مال
دره پر ناشدنی عمیقی
حفر شده است.
خون یاران محمد زهری
به
سرخی گل لاله
به
پاکی و زلالی ژاله
و
به
گرمی لب تب گرفته عاشق
بوده است
و
دیوار کوچه ها و خاک تشنه هر کوه
را
رنگین کرده است
و
بر سنگفرش میدان هر شهری نقشی زده است.
یاران زهری
هم
اکثرا
از
اعضای طبقات حاکمه بوده اند.
ارتجاع فئودالی - بورژوایی
نسبت به اعضای طبقه حاکمه
یعنی
نسبت به خودی ها
سختگیرتر بوده است تا نسبت به توده.
دلیلش
پست و مقام حزبی اعضای طبقات حاکمه در حزب توده بوده است.
تفاوت بزرگ احزاب کمونیست جوامع سرمایه داری پیشرفته
با
حزب توده
همین است.
ستون فقرات حزب توده
را
نه
پرولتاریا
بلکه
روشنفکران طبقات حاکمه
تشکیل داده بودند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر