ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می
خوانند و فلسفه می بافند
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
و انقلاب با
پای خود به سوی آن ها بیاید،
رسوا کرده است.
انحراف نظری (تئوریکی) دیگر در
ادعای خسرو گلسرخی مبنی بر اینکه چریک فئودالی، توده ای های منفعل «منتظر
بروز خودپوی انقلاب» را رسوا کرده، اراده گرایی (وولونتاریسم) است:
۱
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می
خوانند و فلسفه می بافند
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
و انقلاب با
پای خود به سوی آن ها بیاید،
رسوا کرده است.
اراده گرایی فرمی از تخریب دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) است:
در اراده گرایی دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز بسط و تعمیم داده می شود:
جبر (ضرورت)، مثلا قوانین و قانونمندی های عینی طبیعی و اجتماعی، هیچ و پوچ محسوب می شوند و اختیار (آزادی)، همه چیز جا زده می شود.
این به معنی خواستن، توانستن است.
تخریب دیالک تیک عینی هستی، منجلاب همه خریت ها، خیانت ها و جنایت ها ست.
۲
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می
خوانند و فلسفه می بافند
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
و انقلاب با
پای خود به سوی آن ها بیاید،
رسوا کرده است.
دلیل بطلان این انحراف نظری، اولا این است که در دیالک تیک جبر و اختیار، نقش تعیین کننده از آن جبر است.
بشریت تحت قوانین عینی هستی، عمل می کند و می تواند عمل کند.
اختیار و آزادی هر کس به اندازه شناخت جبر است.
شناخت جبر به مثابه معیار اختیار آدمیان، نه به معنی غلبه بر جبر، بلکه به معنی رعایت جبر است.
به معنی تمکین بر جبر است.
به معنی عمل در راستای احکام جبر است.
۳
مثال
جبر عینی دال بر آن است که آب تحت فشار جو، در ۱۰۰ درجه سانتیگراد به جوش می آید.
وقوف به این قانون فیزیکی، نه به معنی بی اعتبار گشتن آن، بلکه به معنی رعایت آن و تمکین بدان و استفاده از آن است.
در این صورت است که می توان تبخیر آب را تنظیم کرد و لکوموتیو ها را به کار انداخت.
راسیونالیزاسیون (اوتوماسیون) روند تبخیر بر پایه شناخت همین جبر است.
کسی نمی تواند هارت و پورت کند که می خواهد آب را تحت فشار جو در ۲۰ درجه سانتیگراد به جوش آورد.
جبر عینی هستی به هارت و پورت این و آن تره خرد نمی کند.
۴
مثال
مناسبات تولیدی هر جامعه، معیار تعیین محتوای انقلاب اجتماعی در آن جامعه است.
کشوری که در عهد بوق، بوق می زند، نمی تواند از عهد بوق پر بکشد و به سوسیالیسم برسد.
اول باید نیرو های مولده را توسعه دهد.
بعد بسته به سطح توسعه نیروهای مولد، مناسبات تولیدی را تحول بخشد.
تاریخ، سکوی پرش دلبخواه نیست.
در ایران نیمه فئودالی ـ نیمه سرمایه داری، حتی اگر حزب توده به قدرت می رسید، همان اصلاحات ارضی شاه را انجام می داد.
همان مبارزه با بیسوادی شاه بیسواد را انجام می داد.
همان ایمانسیپاسیون (رهایش) زنان را سازمان می داد.
محتوای این اقدامات، دلبخواهی و اختیاری تعیین نمی شود.
معیار و تعیین کننده، سطح توسعه نیرو های مولده جامعه است.
توصیه اکید مارکس و انگلس در صفحات آغازین مانیفیست به پرولتاریای پیروزمند، توسعه سریع نیرو های مولده است.
۵
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می
خوانند و فلسفه می بافند
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
و انقلاب با
پای خود به سوی آن ها بیاید،
رسوا کرده است.
خسرو گلسرخی خیال می کند که محتوای انقلابات اجتماعی را و زمان شروع انقلابات اجتماعی را بچه فئودال ها تعیین می کنند.
منظور او این است که انقلاب اجتماعی، فاقد عینیت است.
هر ننه قمری اگر برخیزد و تفنگ به دست گیرد، می تواند با کله ای خالی از خرد هم محتوای انقلاب اجتماعی را تعیین کند و هم زمان آن را.
حزب کمونیست چین پس از قبضه قدرت سیاسی، مالکیت خصوصی بر وسایل تولید را لغو کرد و مالکیت اجتماعی را بر آنها برقرار ساخت و از ورود به مرحله کمونیسم هارت و پورت کرد.
بعد، متوجه شد که سطح توسعه نیرو های مولده را نمی توان دور زد و دلبخواهی به این و یا آن فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی پرید.
در دوران کنونی، یعنی در دوران گذار گلوبال از سرمایه داری به سوسیالیسم، طبقه کارگر فقط مجبور به انجام وظایف تاریخی ـ طبقاتی خویشتن خویش نیست.
اگر جامعه با بقایای نظامات برده داری و فئودالی دست به گریبان باشد، طبقه کارگر مجبور است که وظایف تاریخی ـ طبقاتی اشرافیت فئودال و بورژوازی را نیز به انجام رساند.
احزاب کمونیست چین و ویتنام و کوبا نیز به انجام می رسانند و ما برای شان از صمیم دل پیروزی آرزو می کنیم.
۶
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می
خوانند و فلسفه می بافند
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
و انقلاب با
پای خود به سوی آن ها بیاید،
رسوا کرده است.
اراده گرایی را هم فاشیسم نمایندگی می کند، هم فوندامنتالیسم و هم آنارشیسم.
در چریکیسم وطنی با فرم های مذهبی و لائیک، خویشاوندی نظری عمیقی با فاشیسم، فوندامنتالیسم و آنارشیسم به چشم می خورد.
الهام بخشان هر دو جریان، جلال آل احمد و احمد شاملو بوده اند که جلال همزمان هم نماینده فاشیسم بود و هم نماینده فئودالیسم و فوندامنتالیسم.
احمد شاملو نماینده فاشیسم و آنارشیسم بوده است.
در هر دو فرم چریکیسم فئودالی، طرز تفکر آنارشیستی چشمگیر بوده است.
تحلیلی توسط مجاهدین انقلاب اسلامی راجع به مجاهدین خلق منتشر شده که ما هنوز نخوانده ایم.
به قول حریفی این تحلیل دال بر طرز تفکر آنارشیستی در این جریان تروریستی ـ اسلامی است.
البته حالا تحت منویات جولیانی ـ مولیانی ـ مافیایی ترک تروریسم کرده و دموکرات شده است.
چریک های فدایی خلق سابق هم ترک تروریسم کرده اند و به بی بی سیسم و سی عرعریسم روی آورده اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر