مارینا آبرامویچ
(۱۹۴۶)
هنرمندی در زمینه هنر اجرا
وی فعالیت خود را از اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی شروع کرده است
و به مدت سه دهه فعال است.
منبع:
سایت هنرِهنر
شهرام زعفرانلو
مرز انسانیت و وحشیگری کجا ست؟
عامل تعیین کننده (؟) یا بازدارنده چیست؟
شاید هنرمندی که در یک پرفورمنس
خود را
برای مدت شش ساعت
در اختیار بازدیدکنندگان قرار می دهد،
بتواند به این سؤال، جواب دهد.
مارینا آبراموویچ
هنرمندی است که اگر تا کنون او را نمی شناختید،
پس از این گزارش تکان دهنده بعید است بتوانید فراموشش کنید.
این پرفورمنس
در سال ۱۹۷۴ در یک استودیوی کوچک در مورا، ناپل، ایتالیا
برگزار شده
ولی جزئیات، عکس ها و ویدیوی آن
تا به امروز در دسترس رسانه ها قرار نگرفته بود.
اجرا بسیار ساده بود:
آبراموویچ
مانند یک شيئ بی حرکت و بدون هر گونه واکنش
ظرف مدت ۶ ساعت
در اختیار بازدیدکنندگان بود.
در این مدت
دستیاران استودیو و شرکت کنندگان اجازه داشتند
هر کاری که می خواهند، با او بکنند
و حتی از ۷۲ وسیله ای که آبراموویچ روی میز استودیو گذاشته بود،
هم استفاده کنند.
روی میز یادداشت زیر به چشم می خورد:
راهکار:
۷۲ وسیله روی میز است که هر طور دوست داشتید،
می توانید آنها را روی من بکار ببرید.
تعهد:
من برای مدت ۶ ساعت
صرفا
یک ابژه (اوبژکت) خواهم بود و مسئولیت هر نوع عواقبی را بر عهده میگیرم.
۶ ساعت از ۸ شب تا ۲ صبح.
روی میز
هم
ادوات لذت مانند پر، دستمال های ابریشمی، گل، آب و ... بود
و
هم
ابزار شکنجه:
چاقو، تیغ، زنجیر، سیم... و حتی یک اسلحه ی پُر!
در ابتدای کار همه رودربایستی داشتند.
یک نفر نزدیک شد و او را با گل ها آراست.
یک نفر دیگر او را با سیم به یک شیئ دیگر بست،
دیگری قلقلکش داد...
کم کم زنجیرها را بکار گرفتند،
به او آب پاشیدند و وقتی دیدند
واکنشی نشان نمی دهد
رفتارها حالت تهاجمی گرفت.
منتقد هنری
ـ توماس مک اویلی ـ
که در این پرفورمنس شرکت کرده بود، به خاطر می آورد که
چگونه رفتار مردم رفته رفته، خشن و خشن تر شد:
«اولش ملایم بود،
یک نفر او را چرخاند،
یکی دیگر بازوهایش را بالا برد.
دیگری به نقاط خصوصی بدنش دست زد...»
مردی جلو آمد و با تیغ ریش تراشی که برداشته بود
گردن او را مجروح کرد
و
مردی دیگر خارهای گل را روی شکم آبراموویچ کشید.
مک اویلی:
«سه ساعت نشده بود که لباس هایش را با چاقو پاره پاره کردند.
در ساعت چهارم با همان چاقوها بدنش را مجروح می کردند.
بارها به او آزار جنسی خفیف رساندند
ولی او به تعهدش پایبند بود و
پای تجاوز و حتی قتلش نیز ایستاده بود».
ناگهان
یک نفر اسلحه را در دست او گذاشت،
انگشت او را روی ماشه نهاد و سر لوله ی اسلحه را
با دست خود آبراموویچ
روی گردنش نشانه گرفت.
در ساعات پایانی پرفورمنس،
خشونت به اوج خود رسیده بود.
آبراموویچ به خاطر میآورد:
«احساس می کردم مورد تجاوز قرار گرفته ام.
لباس هایم را پاره کردند و بخش هایی از بدنم را برهنه ساختند.
با شاخه ی پر از خار گل به بدنم می کوفتند و خارها را روی پوست شکمم میکشیدند، گذاشتن آن اسلحه روی گردنم دیگر نقطه ی اوجش بود...»
آبراموویچ
با این پرفورمنس نشان داد که
اگر شرایط برای افرادی که به خشونت گرایش دارند، مهیا باشد،
به چه راحتی و با چه سرعتی آن را اعمال می کنند.
بعد از پایان پرفورمنس ۶ ساعته،
آبراموویچ
در سالن استودیو به راه افتاد و از مقابل دستیاران و بازدیدکنندگان گذشت.
دستیاران از نگاه کردن به صورت او اجتناب می کردند.
بازدید کنندگان هم آنقدر عادی رفتار می کردند که انگار اصلا خشونتی که دمی پیش به خرج داده بودند و اینکه چگونه از آزار و حمله به او لذت برده بودند
چیزی در خاطرشان نمانده.
این اثر نکته ای دهشتناک را در باب وجود بشر آشکار می کند.
به ما نشان می دهد که اگر شرایط مناسب باشد،
یک انسان به چه سرعت و راحتی می تواند
به همنوع خود آسیب برساند،
به چه سهولتی می شود از شخصی که از خود دفاع نمی کند
یا نمی جنگد، بهره کشی کرد
و اینکه اگر بسترش فراهم باشد، اکثریت افراد به ظاهر «نرمال» جامعه
می توانند در چشم بهم زدنی به موجودی حقیقتا وحشی و خشن تبدیل گردند.
گردن او را مجروح کرد
و
مردی دیگر خارهای گل را روی شکم آبراموویچ کشید.
مک اویلی:
«سه ساعت نشده بود که لباس هایش را با چاقو پاره پاره کردند.
در ساعت چهارم با همان چاقوها بدنش را مجروح می کردند.
بارها به او آزار جنسی خفیف رساندند
ولی او به تعهدش پایبند بود و
پای تجاوز و حتی قتلش نیز ایستاده بود».
ناگهان
یک نفر اسلحه را در دست او گذاشت،
انگشت او را روی ماشه نهاد و سر لوله ی اسلحه را
با دست خود آبراموویچ
روی گردنش نشانه گرفت.
در ساعات پایانی پرفورمنس،
خشونت به اوج خود رسیده بود.
آبراموویچ به خاطر میآورد:
«احساس می کردم مورد تجاوز قرار گرفته ام.
لباس هایم را پاره کردند و بخش هایی از بدنم را برهنه ساختند.
با شاخه ی پر از خار گل به بدنم می کوفتند و خارها را روی پوست شکمم میکشیدند، گذاشتن آن اسلحه روی گردنم دیگر نقطه ی اوجش بود...»
آبراموویچ
با این پرفورمنس نشان داد که
اگر شرایط برای افرادی که به خشونت گرایش دارند، مهیا باشد،
به چه راحتی و با چه سرعتی آن را اعمال می کنند.
بعد از پایان پرفورمنس ۶ ساعته،
آبراموویچ
در سالن استودیو به راه افتاد و از مقابل دستیاران و بازدیدکنندگان گذشت.
دستیاران از نگاه کردن به صورت او اجتناب می کردند.
بازدید کنندگان هم آنقدر عادی رفتار می کردند که انگار اصلا خشونتی که دمی پیش به خرج داده بودند و اینکه چگونه از آزار و حمله به او لذت برده بودند
چیزی در خاطرشان نمانده.
این اثر نکته ای دهشتناک را در باب وجود بشر آشکار می کند.
به ما نشان می دهد که اگر شرایط مناسب باشد،
یک انسان به چه سرعت و راحتی می تواند
به همنوع خود آسیب برساند،
به چه سهولتی می شود از شخصی که از خود دفاع نمی کند
یا نمی جنگد، بهره کشی کرد
و اینکه اگر بسترش فراهم باشد، اکثریت افراد به ظاهر «نرمال» جامعه
می توانند در چشم بهم زدنی به موجودی حقیقتا وحشی و خشن تبدیل گردند.
پایان
حریف
این اثر نکته ای دهشتناک را
در باب وجود بشر آشکار می کند.
به ما نشان می دهد که اگر شرایط مناسب باشد،
یک انسان به چه سرعت و راحتی می تواند
به همنوع خود آسیب برساند،
به چه سهولتی می شود از شخصی که از خود دفاع نمی کند
یا نمی جنگد، بهره کشی کرد
و اینکه اگر بسترش فراهم باشد، اکثریت افراد به ظاهر «نرمال» جامعه
می توانند در چشم بهم زدنی به موجودی حقیقتا وحشی و خشن تبدیل گردند.
میم
به ما نشان می دهد که اگر شرایط مناسب باشد،
یک انسان به چه سرعت و راحتی می تواند
به همنوع خود آسیب برساند،
به چه سهولتی می شود از شخصی که از خود دفاع نمی کند
یا نمی جنگد، بهره کشی کرد
و اینکه اگر بسترش فراهم باشد، اکثریت افراد به ظاهر «نرمال» جامعه
می توانند در چشم بهم زدنی به موجودی حقیقتا وحشی و خشن تبدیل گردند.
میم
این نتیجه گیری حریف
سطحی، ساده لوحانه، سست و بی پایه است.
سطحی، ساده لوحانه، سست و بی پایه است.
چرا و به چه دلیل؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر