یدالله سلطان پور
گلسرخی گفته بود:
این فورمول های بی روح
ما را اسیر تقدیر می کنند و به صورت پیچ و مهره های بی اراده ای
برای ماشین
عظیم تاریخ
در می آورند.
در می آورند.
۲
در می آورند.
۳
در می آورند.
۴
در می آورند.
ب
۵
در می آورند.
۶
نمی
توانم موافق باشم .
۷
نمی
توانم موافق باشم .
در این جمله، بقیه برداشت خسرو گلسرخی از تحلیل سطحی، ولی رئالیستی حیدر مهرگان، تبیین می یابد.
اعلام این حقیقت امر غیر قابل انکار که اجامر مجاهد و فدایی و حزب الله و غیره، دیالک تیک شخصیت و تاریخ را وارونه می سازند، به نظر خسرو دیوانه، «فرمول بی روح» جلوه گر می شود.
هر کس که ذره ای حس کنجکاوی داشته باشد، از خود می پرسد:
منظور از فرمول بیروح چیست؟
چون فرمول هر چه باشد، خواه و ناخواه، بی روح است.
فرمول که نباید جان بگیرد و زنده شود و راست راست راه برود.
۱
گلسرخی گفته بود:
گلسرخی گفته بود:
این فورمول های بی روح
ما را اسیر تقدیر می کنند و به صورت پیچ و مهره های بی اراده ای
برای ماشین
عظیم تاریخ
این جملات به احتمال قوی، نه جملات یک فدایی فئودالی، مثلا خسرو گلسرخی، بلکه جملات خود حیدر است که به قول دهقانان ایران، «پالانش کج است.»
احتمال اینکه خسرو گلسرخی بتواند این مفاهیم را در قالب جمله بریزد، خیلی ضعیف است.
خسرو گلسرخی در دادگاه تمامی زورش را که زد، از صحرای کربلا فراتر نرفت.
بی سوادی او از تاریخ کشورش حتی شرم انگیز بود.
مولا امام حسین هزاران تن از خواهران و مادران و برادران او را شخصا اسیر و برده کرده و به بازار برده فروشی برده است.
آدم باید خیلی بی خبر از تاریخ باشد که از سران و سرداران نظامات برده داری سرمشق بسازد.
۲
گلسرخی گفته بود:
این فورمول های بی روح
ما را اسیر تقدیر می کنند و به صورت پیچ و مهره های بی اراده ای
برای ماشین
عظیم تاریخ
منظور خسرو گلسرخی و یا حیدر از مفهوم «فرمول های بی روح»، قوانین و قانونمندی های فلسفی اند که عاری از هارت و پورت و شعر و شور و شعار اند.
در قاموس خسرو گلسرخی، دیالک تیک شخصیت و تاریخ، اجامر مجاهد و فدایی و حزب الله و غیره را به اسارت تئوری تقدیر (فاتالیسم) در می آورد و آنها را به «پیچ و مهره های بی اراده در ماشین تاریخ» تبدیل می کند.
این تصور و تصویر از دیالک تیک و تاریخ، بی اعتنا به اینکه متعلق به خسرو باشد و یا حیدر، به چه معنی است و حاکی از چیست؟
۳
گلسرخی گفته بود:
این فورمول های بی روح
ما را اسیر تقدیر می کنند و به صورت پیچ و مهره های بی اراده ای
برای ماشین
عظیم تاریخ
این اولا به معنی بی خبری حریف از دیالک تیک است.
او خیال می کند که تعیین تجربی و علمی نقش تعیین کننده ی قطبی در دیالک تیکی به معنی هیچ وارگی و هیچکارگی قطب دیگر است.
چون حیدر گفته، نقش تعیین کننده در دیالک تیک شخصیت و تاریخ از آن تاریخ (زیربنای اقتصادی، سطح توسعه نیروهای مولده، توده) است، پس به نظر او، شخصیت هیچ واره است و هیچکاره است.
از خسرو و حیدر و این و آن، چه پنهان که انگل را، هیچ واره را و هیچکاره را به دم در خیمه دیالک تیک حتی راه نمی دهند، چه رسد به درون آن.
انگلس بارها این انحراف را به نقد کشیده است:
او مفهوم «در تحلیل نهایی» را در این زمینه توسعه داده است:
نقش تعیین کننده در دیالک تیک شخصیت و تاریخ، در تحلیل نهایی از آن تاریخ است.
شخصیت هیچ واره و هیچکاره نیست.
۴
گلسرخی گفته بود:
این فورمول های بی روح
ما را اسیر تقدیر می کنند و به صورت پیچ و مهره های بی اراده ای
برای ماشین
عظیم تاریخ
این جمله، ثانیا بدان معنی است که حیدر مهرگان و یا خسرو گلسرخی، در برهوت ماتریالیسم مکانیکی سرگردان است.
به همین دلیل از مفهوم «ماشین تاریخ و پیچ و مهره های آن» دم زده می شود:
الف
در قاموس ماتریالیسم مکانیکی (قرن ۱۸ فرانسه)، جامعه مثل دوچرخه است.
جامعه (تاریخ) ـ بسان دوچرخه ـ متشکل از چرخ و تنه و فرمان و پدال و زنجیر است.
پس از باد زدن، سوار می شوی، پا می زنی و راه می افتد.
تصادف می کنی، خراب می شود.
ب
تفکر هم در قاموس ماتریالیسم مکانیکی، روندی مکانیکی است.
همانطور که کیسه صفرا، زرداب ترشح می کند، مغز هم فکر ترشح می کند.
۵
گلسرخی گفته بود:
این فورمول های بی روح
ما را اسیر تقدیر می کنند و به صورت پیچ و مهره های بی اراده ای
برای ماشین
عظیم تاریخ
تشکیل ماتریالیسم مکانیکی پس از تشکیل علم منفرد مکانیک، صورت می گیرد.
بضاعت و محدودیت آن هم به اندازه بضاعت و محدودیت علم منفرد مکانیک است.
حرکت مکانیکی (جا به جایی به معنی عام کلمه)، یکی از انواع بیشمار حرکت به طور کلی است.
حرکت مکانیکی، ضمنا ساده ترین و ابتدایی ترین فرم حرکت است.
با ماتریالیسم مکانیکی نمی توان مثلا حرکت بیولوژیکی را، اجتماعی را، فکری را توضیح داد.
به همین دلیل ماتریایلسم مکانیکی نمی تواند در مقابل ایدئالیسم تاب بیاورد و ورشکست می شود.
تقویت مجدد ایدئالیسم عینی و ترانسندنتال توسط غول های بورژوایی آغازین از قبیل کانت و فیشته و هگل و غیره، ضمنا به دلیل همین ضعف و نقص و نارسایی ماتریالیسم مکانیکی بوده است.
۶
من با هر حزب و آئینی که
سعی کند انسان را در یک تئوری با فرمول حبس کند و
سعی کند انسان را در یک تئوری با فرمول حبس کند و
او را تا حد برده نیروهای دیگر دربیاورد
عرعر شروع شد.
هماندیشی ایرانی جماعت همیشه از همین قرار است.
خروج فوری از بحث و زدن به صحرای کربلا، ضمن رجزخوانی و «منم منم» سرایی.
انگار، موافقت و یا مخالفت کسی با چیزی، دلیل قوی بر صحت و سقم آن چیز است.
این چیزی جز طرز استدلال اسکولاستیکی نیست.
این منگرایی تهوع آور توسط اجامر فاشیسم و فوندامنتالیسم در جامعه و جهان اشاعه یافته است.
هر شعر شاملو و این و آن با واژه مقدس «من» شروع می شود و به پایان می رسد.
یکی از مشخصات آوانتوریسم چپ و راست همین منگرایی بیمارگونه است.
این منگرایی تهوع آور ضمنا دال بر آن است که تئوری فاشیستی نخبگان در اعماق روح و روان این اجامر نفوذ کرده است.
هر روشنگر جسوری از کسروی تا ارانی طریق ترور و حمله سوبژکتیو (حمله بر شخص او، شخصیت او، مواضع فکری او و غیره) یا از عرصه بدر رانده می شود و یا به سکوت و تسلیم واداشته می شود.
۷
من با هر حزب و آئینی که
سعی کند انسان را در یک تئوری با فرمول حبس کند و
سعی کند انسان را در یک تئوری با فرمول حبس کند و
او را تا حد برده نیروهای دیگر دربیاورد
این سخن از هرکس باشد، دروغ محض است.
تهمت و افترای بی شرمانه ست.
نه حزب توده کسی را در قفس فرمولی حبس می کند و نه اصولا می توان کسی را در قفس فرمولی حبس کرد.
نه حزب توده کسی را «برده قوای دیگر» می سازد و نه اصولا برده سازی اعضای جامعه در ایده ئولوژی مبتنی بر خرد، خوداندیشی و خودمختاری حزب توده است.
حزب توده حزب برده ها، رعایا و پرولتاریا ست و نه حزب برده دارها، فئودال ها و بورژوازی.
خسرو گلسرخی قیاس به نفس می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر