بهرام افضلی
(۱۳۱۷، قم - اسفند ۱۳۶۲، تهران)
ﺟﻼﻝ ﺳﺮاﻓﺮاﺯ
(ﺁﺑﺎﻥ ۱۳۶۳)
به یاد
ﺑﻬﺮاﻡ اﻓﻀﻠﻲ
ویرایش و تحلیل از
میمحا نجار
کنار پرده ی مسدود
یادهایش،
لرزش لب هاش رعشه انگشت هایش،
بچه هایش
- چشم هاشان سرخ و خواب آلود ـ
زال در تنهایی مغموم کز کرده
رخش دریایی در اندوه سوار کشته
می گرید
رخش می بوید
رخش می جوید
سواری را که دیگر نیست.
سؤال این بود که اشعاری از این قبیل، چگونه سروده می شوند؟
۱
زال
در تنهایی مغموم
کز کرده
حزب توده بدون کمترین دلیل جدی و واقعی، به بدترین نحوی سرکوب و نابود می شود.
درست به همان سان که اتحاد شوروی بی کمترین دلیل توسط اجامر فاشیسم مورد هجوم ویرانگر قرار می گیرد و بیش از ۲۰ میلیون تن از بهترین فرزندان خلق به قتل می رسند و بخش اعظم کشور به مخروبه ای بی حد و مرز تبدیل می شود و فاتحه سوسیالیسم خوانده می شود.
احتمالا سران و سرداران حزب توده از اینهمه خصومت و جنایت غافلگیر می شوند.
چون به همان سان که حزب کمونیست اتحاد شوروی تحت رهبری استالین با فاشیسم آلمان تحت رهبری هیتلر، پیمان صلح بسته بود، به همان سان هم رهبری حزب توده با اجامر جلاد جماران پیمان صلح بسته بود.
می توان گفت که خطای واحدی، دوبار صورت می گیرد و بهای گرانی بابت این خطا پرداخته می شود:
الف
زال
در تنهایی مغموم
کز کرده
خطای تئوریکی حزب کمونیست شوروی عدم شناخت فاشیسم بوده است.
فقر فلسفه را نباید دستکم گرفت.
فقر فلسفه احزاب توده ای را به طویله تبدیل می کند.
ب
زال
در تنهایی مغموم
کز کرده
همان خطای حزب کمونیست شوروی را حزب توده با فوندامنتالیسم مرتکب می شود که برادرخوانده فاشیسم است و تار و مار می شود.
۲
زال
در تنهایی مغموم
کز کرده
نورالدین کیانوری احتمالا می میرد، بدون آنکه به این معما پی ببرد.
در مصاحبه هایی که از او منتشر شده، همین گیجی و سرگیجه به چشم می خورد.
مرتب از خود می پرسد:
چرا و به چه دلیل باید اجامر جماران حزبی را در هم بکوبد و بی رحمانه نابود سازد که کمترین اهانتی حتی به آنان نکرده است؟
اشکال کار اما کجا ست؟
چرا این خطای فاحش بکرات تکرار می شود؟
۳
زال
در تنهایی مغموم
کز کرده
ریشه این خطای فاحش بخش اعظم احزاب توده ای در بیگانگی آنها با طبقات اجتماعی واپسین است:
طبقات اجتماعی واپسین، همه از دم خردستیز اند.
درست به همین دلیل نمی توان آنها را و کردوکار آنها را با تکیه بر ساز و برگ های فکری مبتنی بر عقل سلیم ارزیابی کرد.
برای شناخت اعضای طبقات اجتماعی واپسین و کردوکار آنها به عقل کل اندیش (فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی) نیاز مبرم هست.
۴
زال
در تنهایی مغموم
کز کرده
تشبیه سردار ناوی توده و حزب توده به رستم، توسط جلال جوان، احتمالا به دلایل زیر است:
الف
زال
در تنهایی مغموم
کز کرده
هم رستم به توطئه ای از پا در می آید و هم ناوی توده و حزب توده.
با این تفاوت که رخش صحرایی همراه با رستم به قتل می رسد، ولی رخش دریایی بی سوار می ماند.
ب
زال
در تنهایی مغموم
کز کرده
نه رستم به دلیل شکست در نبردی نابود می شود و نه ناوی توده و حزب توده.
سرگذشت تراژیک هر دو به همین دلیل است:
حزب توده بی رحمانه و بی شرمانه نابود می شود، بی آنکه به دشمن توده اخمی حتی کرده باشد، چه رسد به زدن زخمی.
۵
زال
در تنهایی مغموم
کز کرده
تحت این شرایط پسیکولوژیکی، نمی توان کوتاه نیامد.
اگر کسی با دشمن درگیر شود، زخم زند و زخم بردارد و به اسارت در آید، توان روحی و روانی و معرفتی لازم را می تواند برای مقاومت داشته باشد.
ولی کسی که دشمن را به هر دلیلی دوست تلقی کرده و مورد حمایت قرار داده و بدون کمترین دلیل منطقی و واقعی به اسارت گرفته شده و تحت زجر و عذاب و آزار قرار گرفته، به دشواری می تواند توان روحی و روانی و فکری و منطقی لازم را برای مقاومت داشته باشد.
رهبری حزب توده پس از بازداشت و زجر و عذاب و آزار به شناخت تجربی از اجامر جلاد جماران دست می یابد.
به جنون اجامر جانی و جلاد جماران پی می برد.
جنون از همامیزی خریت و خردستیزی تشکیل می شود.
در نتیجه، رهبری حزب توده کوتاه آمدن در مقابل مشتی دیوانه جانی و جلاد تشنه به خون را مصلحت می داند.
چون با مشتی دیوانه بی همه چیز نه هماندیشی عاقلانه است و نه مقابله.
بهترین راه، فرار از چنگ جنون زدگان است.
کیانوری در نامه ای به سید علی جلاد و جانی، بطور غیر مستقیم به چنین نکاتی اشاره کرده است:
مثلا به این نکته که لامصبا، چگونه می توان کسانی را به جرم داشتن خیال براندازی در ذهن زجرکش کرد؟
خمینی گفته بود:
اینها برای ۲۰ سال دیگر نقشه می ریزند.
میراث تجربی رهبر مظلوم و معصوم توده و حزب توده باید تحلیل شود تا مسئله بهتر روشن شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر