یدالله سلطان پور
رفیق توده ای گفته بود:
من با معجزه انسان موافقم،
اما این فقط نیمی از حقیقت است.
انسان
با همه معجزاتش در شرایط جبری زمانه و محیطش محصور است.
اما در این حصار برای خلاقیت او حد و مرزی نیست.
طرز «تفکر» حیدر و آثار او فقط به درد بد آموزی می خورند:
حیدر توان تفکر منطقی ندارد و آدمی را به یاد انشاء نویس های مدارس ایران می اندازد که قبل از نوشتن انشایی، مغز خود را از کار می اندازند و هر پرت و پلای تصادفی که در چنته دارند، روی کاغذ می ریزند.
فرمانده حیدر در این متن، نه مغز اندیشنده، بلکه غریزه و شور و شوق شخصی است.
به واژه های حیدر در این جملات باید دقت کرد:
محصور و حصار و حد و مرز.
۱
انسان
با همه معجزاتش
در شرایط جبری زمانه و محیطش محصور است.
این سخن حیدر در تحلیل نهایی بدان معنی است که انسان در چارچوب دیالک تیکی جبر و اختیار زندگی، کار و پیکار می کند.
در این دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی)، نقش تعیین کننده از آن جبر (ضرورت) است.
بی آنکه اختیار (آزادی) انسان هیچ و پوچ باشد.
هگل پیشاپیش گفته است و کلاسیک های مارکسیسم تأیید کرده اند و توسعه داده اند:
اختیار (آزادی) هر کس به اندازه شناخت او از جبر (ضرورت) است.
این دیالک تیک در مورد حشرات و جانوران هم صادق است.
بنا بر پژوهش های بیولوژیکی و جانورشناسی، جانوران هم به ساز و برگ های غریزی ـ ژنه تیکی «شناخت» مجهز گشته اند و به میزان شناخت شان از جبر، مختارند.
کفشدوزک نازنین با تکیه بر ساز و برگ های شناخت خویش می تواند دمای ۶ ماه بعد را پیش بینی کند و متناسب با آن زندگی اش را سر و سامان دهد.
پرندگان و خزندگان و ماهی ها بر طبق برنامه خاص خود، زندگی و تولید مثل می کنند.
مثلا در فصل معینی پس از طی هزاران کیلومتر به محل معینی کوچ می کنند.
این بدان معنی است که درک معینی از جبر هستی دارند که در ژن های شان در طول تکامل میلیون ها ساله ذخیره و ثبت و ضبط شده است.
در غیر این صورت نمی توانند ادامه حیات دهند و به تکثیر نوع خود نایل آیند.
۲
انسان
با همه معجزاتش
در شرایط جبری زمانه و محیطش محصور است.
هر تخریبی به نفع هر قطبی در هر دیالک تیکی نشانه خردستیزی و پیش شرط شکست و ورشکست است.
بعضی از ساده لوحان خرفت و خر خیال می کنند که دیالک تیک جزو تجملات است و با آن باید پوز داد و افاده فروخت.
اگر کسی همین دیالک تیک جبر و اختیار را تخریب، تحریف و یا وارونه کند، «بر او همان می رود که بر باخه رفته است.» (کلیله و دمنه)
الف
اگر کسی جبر را در این دیالک تیک مطلق کند و منکر اختیار شود، از منجلاب فاتالیسم و جبرگرایی سر در خواهد آورد و گمراه و منفعل و ورشکست و بدبخت خواهد شد.
ب
اگر کسی اختیار را در این دیالک تیک مطلق کند و منکر جبر شود، از منجلاب آنارشیسم و ولونتاریسم (اراده گرایی)، فاشیسم، آوانتوریسم (ماجراجویی گرایی)، فوندامنتالیسم سر در خواهد آورد و گمراه و خرابکار و ورشکست و بدبخت خواهد شد.
پ
اگر کسی این دیالک تیک را وارونه سازد.
یعنی نقش تعیین کننده را از آن اختیار بداند و جبر را تحقیر کند و دستکم گیرد، بر او همان خواهد رفت که بر اجامر آنارشیسم و فاشیسم و غیره رفته است.
۳
انسان
با همه معجزاتش
در شرایط جبری زمانه و محیطش محصور است.
دیالک تیک را نمی توان دستکم گرفت و از بیغوله خریت و خردستیزی و جنایت و خیانت سر در نیاورد.
خرد و دیالک تیک دست در دست می آیند و می روند.
۴
انسان
با همه معجزاتش در شرایط جبری زمانه و محیطش محصور است.
اما در این حصار برای خلاقیت او حد و مرزی نیست.
همان انسانی که دو ثانیه قبل در شرایط جبری محصور بود، همان انسان است که حیدر برای خلاقیتش، حد و مرزی نمی شناسد.
جالب تر اما فرمولبندی حیدر حواسپرت مادر زاد است:
«اما در این حصار» جبری «برای خلاقیتش حد و مرزی نیست.»
حیدر از فرط شور و شوق اصلا متوجه نیست که در حصار بودن به معنی محصور بودن و حد و مرز داشتن است.
معجرهای (داربست و ساختار و نرده های) حصار، تعیین کننده ی حدود و ثغور اختیار آدمیان است.
هر خلاقیتی با شناخت جبر و با رعایت جبر توأم است.
منظور حیدر هم در تحلیل نهایی همین است.
حیدر از فرط شور و شوق شکیب لازم را برای فرمولبندی دقیق و دقت مند ندارد.
۵
مهم این است که
این خلاقیت،
عرصه های تاریخی انسان را پر تحرک کند.
حیدر مهرگان ظاهرا با مفاهیم فلسفی بیگانه است.
به همین دلیل می کوشد تا با جفنگمفهوم های دلبخواهی «بیندیشد.»
با جفنگمفهوم اما نمی توان به بنای عمارت حکم معنامندی نایل آمد.
این بدان می ماند که کسی با پهن و تپاله خانه بسازد.
در خانه تپاله ای اما نمی توان زندگی کرد.
چون به محض بارش باران فرو می پاشد.
مفهوم «عرصه های تاریخی انسان» به چه معنی است؟
خلاقیت چگونه باید «عرصه های تاریخی انسان را موبیل و متحرک سازد»؟
شاید به دلیل همین جفنگمفاهیم حیدر است که خسرو گلسرخی چیزی دستگیرش نمی شود و فحش می دهد و از ریختن علوفه و یونجه در آخور خود شکوه سر می دهد.
۶
مهم این است که
این خلاقیت،
عرصه های تاریخی انسان را
پر تحرک کند.
شاید منظور حیدر از «مفهوم» «عرصه های تاریخی»، رسالت تاریخی باشد.
اگر منظور حیدر این باشد، باز هم خالی از ایراد نخواهد بود.
چون انسان انتزاعی که تاریخ برایش رسالتی تعیین کرده باشد، در کره مریخ بسر می رود.
ما هم قرار است با اجامر جماران به آنجا سفر کنیم و با رسولان تاریخ در آنجا نماز جماعت جانانه ای بخوانیم و کیف خر کنیم.
رسولان خدای تاریخ، طبقات اجتماعی اند.
به همین دلیل تاریخ ظهور انبیاء با تاریخ جامعه طبقاتی گره خورده است.
اگر توده زمام امور را دوباره به دست گیرد، دیگر به انبیاء نیازی نخواهد بود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر