۱۳۹۶ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

سیری در شعر «رخش می گرید» از جلال سرافراز (۵)


بهرام افضلی  
 (۱۳۱۷، قم - اسفند ۱۳۶۲، تهران) 
 
 ﺟﻼﻝ ﺳﺮاﻓﺮاﺯ
(ﺁﺑﺎﻥ ۱۳۶۳)
به یاد
 ﺑﻬﺮاﻡ اﻓﻀﻠﻲ 
 
ویرایش و تحلیل از 
میمحا نجار

داس ها و سیب های کال
 شاخه ‌های لال 

سؤال این بود که چرا شاعر شاخه ها را به دلیل سکوت شان، به شلاق انتقاد می بندد؟

۱
داس ها و سیب های کال
 شاخه ‌های لال

سکوتی که به قول مارگوت بیگل و مشد احمد شاملو، «سرشار از ناگفته ها ست»، در قاموس جلال جوان، جرم است و عار است و ننگ است.
قابل سرزنش، نکوهش و انتقاد است.

جامعه ای که سیب های کالش به داس جهل و جنایت و جنون بسته شوند و لال باشد، جنگل است و نه جامعه.

حزب توده این بار، همه فکر و ذکر و هم و غمش را مصروف این کرده بود که طبقه حاکمه کثافت جدید را نیازارد تا بهانه ای به دست آورند و تار و مارش سازند.

حزب توده چه انرژی و نیرویی تلف می کرد تا حتی در حرف، سوء تفاهمی پدید نیاید.
هر خریت و خیانت و جنایت این کثافات فئودالی، فوندامنتالیستی، فاشیستی و روحانی را ماستمالی می کرد تا بگذارند، نفسی تازه کند و تشکیلات سیاسی و صنفی و سندیکایی خود را احیا کند و آن کند که برای انجامش تشکیل یافته است.

رهبری حزب توده برای کسب امکان نفس تازه کردن از کیسه خلیفه می بخشید.
حتی آبروی حزب توده را می ریخت.
آن سان که جناح دیگری از طبقه حاکمه تکه پراکنی می کرد.
حزب توده را به توپ طعنه و توهین و تمسخر و طنز می بست و از الفاظ «آیة الله کیانوری» و غیره بهره برمی گرفت.

عضو و جزو طبقه حاکمه بودن، مزایای زیادی در پی دارد.
توده ستیزی و حزب توده ستیزی هم یکی از مزایای آن است.

هنر و شق القمر اما عضو و جزو توده و حزب توده بودن است و نه عضو و جزو طبقه حاکمه انگل و لاشخور و خردستیز و خر تر از خر بودن.

۲
داس ها و سیب های کال
 شاخه ‌های لال

همه تلاش های رهبری خوشخیال حزب توده بی ثمر ماند و در نهایت معصومیت و مظلومیت تحت سرکوب، ستم، زجر و عذاب و اعدام غیر منطقی، غیر عقلی، غیر منتظره و ناگهانی قرار گرفت.

قلم به دست دشمن بود و شریف ترین فرزندان خلق، رسوا شدند تا رسواترین زباله های تاریخ، آیة الله شوند و آقا شوند و بر گرده توده بنشینند و کیف خر کنند.

با حزب توده، بزرگ ترین امید جامعه قلع و قمع شد.

ثمرات زقوم امحای حزب توده را اکنون می توان به عینه دید:
جامعه در این مدت کوتاه به طویله تبدیل شده است.

دیگر، کسی قادر به درست خواندن و درست نوشتن جمله ای حتی نیست.
فهم حرف دهن خود و همنوع خرتر از خود، پیشکش.
جای اندیشه را عرعر گرفته است.
هماندیشی به آرزویی دست نایافتنی تبدیل شده است.

دلیل نکوهش شاخه های لال (اقشار و طبقات اجتماعی مختلف) توسط شاعر جوان، همین است.
حزب توده را نباید در اعضای رهبری آن خلاصه کرد.

۳
داس ها و سیب های کال
 شاخه ‌های لال

احسان طبری مفهومی را توسعه داده که از ارج سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) بسزایی برخوردار است:
جسارت مدنی

یکی از معایب اخلاقی مردم ایران، فقدان همین جسارت مدنی است.

جلال جوان در مفهوم شاخه های لال، به احتمال قوی، انگشت بر همین زخم جامعه نهاده است.
این شلاق انتقادی شاعر می تواند بر پیکر تک تک اعضای جامعه، حتی بر پیکر اعضای حزب توده فرود آید.

فقدان جسارت مدنی، عیب و عار بزرگی است که دور از ما باد.

این مفهوم جلال جوان، حاوی گنجی از اندیشه است و باید بسط و تعمیم یابد و حتی در تحلیل رفتارهای احزاب و شخصیت ها در مقیاس گلوبال (تمام ارضی) به خدمت گرفته شود.
شاخه های لال حتما نباید شاخه های لال  وطنی باشند.

ما به چند مثال ناقابل اشاره می کنیم:
 
الف
داس ها و سیب های کال
 شاخه ‌های لال

در گرماگرم سرکوب خونین کمونیست ها توسط دار و دسته خونخوار هیتلر در آلمان حزب کمونیست اتحاد شوروی تحت رهبری ژوزف استالین با هیتلر نه تنها پیمان صلح بست، بلکه کمونیست های پناهنده به اتحاد شوروی را در نهایت بی شرمی تحویل فاشیسم داد تا به آنجا انداخته شوند که اعراب نی انداخته اند و نینوا نامیده اند.
  
ب
داس ها و سیب های کال
 شاخه ‌های لال

در گرماگرم جشن و پایکوبی امپریالیسم پس از شکست سوسیالیسم، گربه چف همان کردوکار ژوزف استالین خیلی خیلی کبیر را مو به مو تکرار کرد و رهبر حزب کمونیست آلمان شرقی ـ اریش هونکر ـ را که پناهنده آن سامان بود، تحویل امپریالیسم آلمان داد تا علیرغم بیماری (سرطان) محاکمه شود.
 
پ
داس ها و سیب های کال
 شاخه ‌های لال

در گرماگرم بحران رژیم انقلاب سفید، بلغارستان به ازای قرار داد فروش چند پیت پنیر، رادیو پیک ایران را تعطیل کرد.

ت
داس ها و سیب های کال
 شاخه ‌های لال

فیدل کاسترو، علیرغم سرکوب خونین و رسوا سازی بی شرمانه اعضای حزب توده، با رئیس شکنجه و تخریب و تحریف و اعدام و مؤسس خاوران های معلوم و نامعلوم ـ سید علی خامنه ای و توله های خمینی ـ دیدار دوستانه کرد و دعوت نامه فرستاد.

مفهوم پوئه تیکی شاخه های لال را هرگز نباید دستکم گرفت.

در این مفهوم هنری، دنیایی تأسف و تأثر و درد و دریغ تجرید یافته است.

سکوت، سرشار از زباله ها ست و نه ناگفته ها.

زنده باد روشنگری علمی و انقلابی
زنده باد دفاع سرسختانه از حقیقت عینی.
زند باد هومانیسم و همبستگی
   
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر