ث
شرایط واقعی ـ عینی تشکیل عشق
از دید
فروغ فیلسوف
دیگر کسی به
عشق
نیندیشید
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان
نیروی شگفت رسالت
را
مغلوب کرده بود.
پیغمبران
ـ گرسنه و مفلوک ـ
از وعده گاه های الهی گریختند
و
بره های گمشده ی عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشت ها نشنیدند.
۱
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان
نیروی شگفت رسالت
را
مغلوب کرده بود.
نان ـ قاعدتا ـ باید نیروی رسالت را و حتی محتوای رسالت را تعیین کند.
تعیین هم می کند.
برای اینکه در دیالک تیک زیربنای اقتصادی (نان) ـ روبنای ایده ئولوژیکی (رسالت) نقش تعیین کننده از آن زیربنای اقتصادی (نان) است.
رسالت باید ـ همیشه و همه جا ـ به ساز نان برقصد و می رقصد.
نیروی نان باید هم نیروی رسالت را مغلوب سازد.
مغلوب هم می سازد.
سؤال این است که چرا فروغ از این بابت تأسف می خورد و از «روزگار تلخ و سیاه» سخن می گوید؟
برای دادن پاسخ به این پرسش، باید از خود پرسید که منظور فروغ از مفهوم «سرد شدن خورشید» چیست؟
خورشید در قاموس فروغ رئالیست ـ راسیونالیست (مارکسیست)، سرچشمه حیات است.
بدون تابش خورشید، حیات به ممات استحاله می یابد.
خورشید در شعر فروغ، سمبل انقلاب اجتماعی است و انقلاب اجتماعی، لکوموتیو تاریخ (کاروان و قطار پیشرونده ی بشریت و جامعه بشری) است.
دلیل تلخی و سیاهی روزگار، سرد گشتن خورشید است.
یعنی شکست انقلاب است.
۳
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان
نیروی شگفت رسالت
را
فروغ انتظار داشته که جنبش انقلابی در سال های پس از پایان جنگ جهانی امپریالیستی دوم، تحت رهبری حزب توده، به بار بنشیند و مناسبات دیرمان فئودالی برای همیشه به زباله دان تاریخ افکنده شود.
جنبش انقلابی اما با مداخله امپریالیسم یانکی تازه به دوران رسیده (سرکرده جدید جهان) با کودتایی خشن و خونین، سرکوب شده است و فئودالیسم نه تنها محو و نابود نگشته، بلکه تقویت یافته و تحکیم شده است.
تأسف و تأثر و درد و دریغ فروغ از این بابت است.
همه بلایایی که فروغ پس از سرد گشتن خورشید برمی شمارد، در این رابطه اند.
۴
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان
نیروی شگفت رسالت
را
فروغ خبر ندارد که اکنون سطل ننه ات طلب ها بریده هایی از مصاحباتش را با عکس هایی از ازدواجات جانیان سلطنتی و با جفنگیاتی راجع به ازدواجات اعلی حضرات پهلوی مورد سوء استفاده قرار می دهند تا از فروغ کمونیست، سطل ننه ات طلبی تحریف و جعل و سرهم بندی کنند و دوباره به قدرت برسند و خون خلق بریزند و خوش باشند.
فروغ در ادامه همین بند شعر ـ بی کمترین درنگ ـ به توضیح خیانت، جنایت و فاجعه ارتجاع داخلی (اشرافیت فئودال و روحانی و دربار پهلوی) و امپریالیسم کمر برمی بندد:
۵
پیغمبران
ـ گرسنه و مفلوک ـ
از وعده گاه های الهی گریختند
و
بره های گمشده ی عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشت ها نشنیدند.
فروغ برای تشریح و توضیح خیانت، جنایت و فاجعه ارتجاع داخلی (اشرافیت فئودال و روحانی و دربار پهلوی) و امپریالیسم دیالک تیک شخصیت و تاریخ (پله خانف) و یا دیالک تیک رهبران و توده را به شکل دیالک تیک پیامبران و بره ها بسط و تعمیم می دهد:
رهبران حزب توده توسط ارتجاع فئودالی ـ روحانی ـ درباری ـ امپریالیستی به ذلت مادی، روحی و روانی (گرسنه و مفلوک) کشیده می شوند.
مفاهیم «گرسنه» و «مفلوک» در این بند شعر هم از رئالیسم آهنین فروغ پرده برمی دارد و هم از درک فروغ از دیالک تیک نان و جان و روح و روان.
طبقه حاکمه مرتجع و قلدر و خشن و خونریز و خونخوار، پیامبران پرولتاریا را به ذلت و فلاکت رادیکال و ریشه ای می کشد.
بخش مهمی از سران و سرداران توده را در میادین اعدام و تیر شامگاهان اعدام و سحرگاهان تیرباران می کند.
بخشی از آنان را زیر زجر و عذاب و شکنجه می کشد.
بخشی از آنان را در ملأ عام رسوا می سازد.
تا بقیه فرار را بر قرار ترجیح دهند و میدان برای اراذل بی شرم و بی حیا خالی بماند.
به شعر می کشد.
۶
پیغمبران
ـ گرسنه و مفلوک ـ
از وعده گاه های الهی گریختند
و
بره های گمشده ی عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشت ها نشنیدند.
پیغمبران برای نجات از ستم و سرکوب و زجر و عذاب و اعدام «از وعده گاه های الهی می گریزند.»
به عبارت دیگر فرار را بر قرار ترجیح می دهند.
یعنی به مهاجرت تحمیلی و یا به تبعید داوطلبانه تن در می دهند.
ذلت و فلاکت به جای خود می ماند.
ولی فرم آن عوض می شود.
کثافت های فئودالی و بورژوایی از همین فرار دشوار و ذلت بار هم حربه ای برای توده ستیزی و حرب توده ستیزی سرهم بندی می کنند و به عنوان سرکوفت در رویارویی با توده به خدمت می گیرند:
چنان وانمود می کنند که انگار فراریان از اعدام، در تبعید مشغول عیش و نوش اند.
بیگانه ـ اگر فقیر باشد ـ همه جا و همیشه در حسرت عزت و احترام می میرد.
دیالک تیکی از شرم و ندامت در روح و روان و جان مهاجر به کار می افتد:
ندامت از فرار و شرم از قرار.
۷
پیغمبران
ـ گرسنه و مفلوک ـ
از وعده گاه های الهی گریختند
و
بره های گمشده ی عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشت ها نشنیدند.
فروغ همین فاجعه را به شکل دیالک تیک فرار مسیح چوپان و گمگشتگی بره های عیسی در نهایت مهارت هنری و استه تیکی تئوریزه می کند و آفرین فرشتگان خرد کل اندیش را درو می کند.
دریغ و درد از این که زیبایان بی همتای تاریخ بشری، خیلی خیلی زود می آیند و خیلی خیلی زود از دست می روند!
ادامه دارد.
ممکنه اسم اصلی کتاب اسکار لانگه رو بنویسید
پاسخحذف«کلیت و توسعه بلحاظ سیبرنتیکی 1966»
در این آدرس اشاره شده
http://hadgarie.blogspot.com/2014/09/2_19.html
کتاب ترجمه شده ؟
درصدد ترجمه تمام یا بخشی از آن نیستید ؟
کسی اقدام یا تمام کرده ؟
این کتاب باید راهگشای دانشجویان بسیاری باشد .
آدرسی برای تهیه مستقیم یا انترنتی آن دارید ؟
با امتنان بسیار.
درود.
پاسخحذفاز آمازون می توان سفارش داد:
https://www.amazon.de/Oskar-Lange/e/B001HPZMAU
ما در حال ترجمه همزمان دو دایرة المعارف هستیم که کار کمرشکنی است.
ولی حق با شما ست باید ترجمه شود.