با تو و کارون
ژاله اصفهانی
(فروردین ۱۳۶۰)
چه شادمانه شکفته است، گلشن دیدار
که دیده است که عمر گذشته باز آید،
زمان رفته
ـ ز نو ـ
شاد و دلنواز آید،
دوباره زنده شود روزهای خاطره زا؟
امان ز خاطره ها،
که همچو کشتی دوری است، در شب رؤیا
گهی درخشد و گاهی نهان شود ز نظر.
***
زمان، زمان دگر
هوای صبح بهاران
ساحل کارون
نفیر و نغمهٔ مرغانِ مست نخلستان
دو جان تازهٔ پاکیزه و دو جسم جوان
تو بودی و من
و آفتاب فروزان و آسمان وطن.
هنوز مانده به یادم که پاره سنگی را
که بود بر لب کارون
ز شوق بوسیدم
و این جدایی من بود
از تو و آن رود.
پلی شکست
و سیل های خروشنده، راه ها را بست.
چه رودها که به دریای بیکران پیوست.
***
کنون که باز شکفته است گلشن دیدار
تو هستی و من
و آفتاب فروزان و آسمان وطن
درون موج نگاه تو، رود کارون را
به خاطر آورم و روزگار رفتهٔ خویش.
ز هر چه بیشتر
ـ این لحظه ـ
آرزومندم
که چشم آبی کارون دگر نبیند خون
که چهره اش شود از سرخی شفق، گلگون
همیشه ساحل کارون
مکان مردم بهروز قهرمان باشد
امید میهن و میعاد عاشقان باشد.
پایان
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
و سیل های خروشنده، راه ها را بست.
چه رودها که به دریای بیکران پیوست.
***
کنون که باز شکفته است گلشن دیدار
تو هستی و من
و آفتاب فروزان و آسمان وطن
درون موج نگاه تو، رود کارون را
به خاطر آورم و روزگار رفتهٔ خویش.
ز هر چه بیشتر
ـ این لحظه ـ
آرزومندم
که چشم آبی کارون دگر نبیند خون
که چهره اش شود از سرخی شفق، گلگون
همیشه ساحل کارون
مکان مردم بهروز قهرمان باشد
امید میهن و میعاد عاشقان باشد.
پایان
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر