سرچشمه صفحه
فیسبوک
راه توده
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور
نادر مادرپور
شعر
نو سلاح مردم رنجدیده ای است که از دردهای خویش به جان آمده اند.
·
شعر نو در قاموس نادر نادرپور همان
مارکسیسم ـ لنینیسم در کشور عه «هورا» و عا «شوربا» ست.
·
شعر نو سلاح مردم رنجدیده و از فرط
درد به جان آمده است.
·
وای اگر این جفنگ نادر نادرپور را
یدالله رؤیائی، خیرالله بارانی و 70 میلیون شاعر نوپرداز عیرانی بشنوند.
·
احتمالا از فرط حیرت شاخ درخواهند
آورد:
·
«جل
الخالق، ما اسلحه ساز رنج ستیز درجه یک و مبلغ خستگی ناپذیر مارکسیسم ـ لنینیسم
بوده ایم و خبر نداشته ایم.»
1
این
سلاح را برای همین مردم نگاه باید داشت
و به دست دشمنانش نباید داد.
·
منظور نادر نادرپور از این رهنمود
چیست؟
2
این
سلاح را برای همین مردم نگاه باید داشت
·
برای درک منظور نادر نادرپور باید
به عقب برگشت و به فونکسیون شاعر پی برد:
·
شاعر از دید نادر نادرپور دلال شعر
است:
·
شاعر واسطه میان زمان و مکان و
مردم است:
·
زمان و مکان شعر نو می سازند و
تحویل شاعر می دهند تا شاعر آن را در اختیار مردم رنجدیده قرار دهد.
·
منظور نادر نادرپور این است که
دلال نباید شعر نو را گم کند و یا حیف و میل کند.
3
این
سلاح را برای همین مردم نگاه باید داشت
·
شاید هم حفظ شعر نو به مثابه سلاح
پیکار مردم رنجدیده، همان «دفاع از هواداری از شعر نو» (احمد قاسمی) باشد و تولید
و تکثیر و توزیع خستگی ناپذیر شعر نو.
4
این
سلاح را برای همین مردم نگاه باید داشت
و به دست دشمنانش نباید داد.
·
منظور نادر نادرپور از «ندادن شعر
نو به دست دشمنانش» این است که شاعر به عنوان دلال، شعر نو را فقط باید در اختیار
مردم رنجدیده قرار دهد و نه این و آن.
·
اگر نادر نادرپور زنده بود و به
چشم خود در فیس آباد می دید که اشعار نو مثلا عادولف احمد شاملو، نصرت رحمانی،
شفیعی کدکنی و غیره را هر عیاشی برای نرم و گرم و خام و خر کردن جنس مخالف ـ چه
جنس دست اول و چه جنس دست دوم ـ به خدمت می گیرد، جنون می گرفت.
·
چون این زباله های عیاش اصلا از
مردم رنجدیده خبر ندارند.
5
«من
برآنم که
هیچ
شاعری «جاوید» نخواهد شد
مگر آن که شاعر نسل و زمان خود باشد.
·
این ادعای نادر نادرپور به مذاق
احمد قاسمی خیلی خوشایند بوده است.
·
به همین دلیل عنوان این «تحلیل» را
به شرح زیر سرهمبندی کرده است:
نادر
نادرپور
شاعر
زمانه خود بود؟
·
در قاموس نادر نادرپور هرکس شعر نو
بسراید، صرفنظر از اینکه محتوای آن شعر نو، «شهر نو» و یا شهر کهنه باشد، هم شاعر نامیرای
جاویدی است و هم شاعر نسل خاص خویش و زمان خویش است.
6
شعر
باید همچون «آینه» ای در مقابل «آفتاب زمان» خود قرار گیرد
تا انعکاس شور را به «آفق آینده» بفرستد.
·
نادر نادرپور حالا فونکسیون شعر را
به میل خود تعیین و دیکته می کند:
·
شعر فونکسیون آیینه ای را کسب می
کند که در مقابل آفتاب زمان قرار می گیرد و از آفتاب نه نور، بلکه شور می گیرد و
در افق آینده منعکس می کند.
·
شعر نو به مثابه اسلحه رزم مردم
رنجدیده، حاوی و حامل شور است و نه نور و نه شعور.
·
شعر نو از دید نادر نادرپور مردم
رنجدیده را به شور می آورد، ولی اعتنائی به تنویر (روشنگری) و شعور ندارد.
7
من
شاعر نسل و روزگار خویشم
ادعای من این است که
شاعر نسلی دردمند و روزگاری پرآشوبم
·
بر منکرش صد لعنت.
·
نسل تو بیشک دردمند است.
·
خود تو اما غم نان نداری.
·
از اشعارت معلوم است.
·
فقط باید ببینیم این علامه انجمن
راه «توده» و چوپان گله توفان اصلا اعتنائی به اشعارت خواهد داشت و یا با دیباچه
هایت ور خواهد رفت.
8
ادعای
من این است که
شاعر نسلی دردمند و روزگاری پرآشوبم،
نسلی
که اوان بلوغش با حوادث شهریور 1320 مصادف شد
و
این تصادف وسیله تشخیص و تمایز او از نسل های دیگر است.
·
مفهوم نسل یکی از مفاهیم فلاسفه فاشیسم مثلا خوزه اورتگا گاسه
است.
·
سطر سطر جفنگیات نادر نادرپور به
ایده ئولوژی بورژوازی سرشته است.
·
احمد قاسمی اما فاقد شعور طبقاتی پرولتری
است و عاجز از کشف سره از ناسره است.
·
با مفهوم نسل نمی توان به شناخت
چیزی نایل آمد.
·
چون در مفهوم نسل، ماهیات طبقاتی تجرید
نمی یابند، بلکه پرده پوشی می شوند.
·
نسل را نمی توان ملاک و معیار
شناخت اعضای جامعه قرار داد.
·
برای اینکه در مفهوم نسل تفاوت ها
و تضادهای طبقاتی مستور می مانند.
·
نسل معینی هم حاوی اعضای طبقات
اجتماعی مولد و زحمتکش است و هم حاوی اعضای طبقات اجتماعی انگل و استثمارگر.
9
نسلی
که اوان بلوغش با حوادث شهریور 1320 مصادف شد
و
این تصادف وسیله تشخیص و تمایز او از نسل های دیگر است.
·
اکنون صحت نظر ما اثبات می شود:
·
شکست فاشیسم، تغییر هژمونی امپریالیستی
(جایگزینی امریکانیکا با بریتانیکا)، اجازه
فعالیت بخور و نمیر به حزب توده، تصادفی است که اسباب تمیز نسل نادر نادرپور از
نسل مادر ـ پدرش محسوب می شود.
·
اگر فاشیسم پیروز می شد و شهریور
1320 در بیابان تاریخ گم و گور می شد، نه نسل نادر نادرپور به سن بلوغ می رسید و
نه شعر نو به اسلحه رزم مردم رنجدیده استحاله می یافت.
10
نسلی
که ناگهان در میان خود و اسلافش فاصله ای بزرگ حس کرد،
حس
کرد که زندگی او از زندگی نسل گذشته اش جدا ست
و شیوه زیستن دگرگون شده است.
·
بلوغ نسل نو نادر نادرپور، نه بلوغ
رئال و راسیونال (واقعی و عقلی)، بلکه بلوغی فنومنال و اموسیونال (نمودین و احساسی)
است.
·
همان نسل 1320 اکنون دار و دسته ای
با همان علم و دهل تشکیل داده اند و تنها بضاعتی که دارند، همین
شور و احساس و هارت و پورت توخالی است که نادر نادرپور برجسته می کند.
·
این جماعت تنها چیزی که ندارند،
همان چیزی است که نادر نادرپور نداشته است:
·
آشنائی عمیق و اصیل با خردکل اندیش
·
شعور طبقاتی ـ پرولتری
·
ایده ئولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی
11
اندام مثله گشته ی
سرگرد محمود سخائی
نسلی
که ناگهان در میان خود و اسلافش فاصله ای بزرگ حس کرد،
حس
کرد که زندگی او از زندگی نسل گذشته اش جدا است
و شیوه زیستن دگرگون شده است
·
کسی نیست تا از نادر نادرپور
بپرسد:
·
چه فرقی بلحاظ اجتماعی ـ اقتصادی پس
از شهریور 1320 در جامعه فئودالی ایران پدیده آمده بود؟
·
تنها شق القمری که تحت تمهیدات و تأییدات
عیان و نهان سرکرده جدید جهان (ایالات متحده امریکا) رخ داده بود، «ملی کردن
کنسرسیوم نفت انگلیس و ایران» بود تا پس از کودتائی برق آسا ارباب ایران عوض شود:
·
جای بریتانیای کبیر را امپریالیسم یانکی
و مانکی و بانکی بگیرد.
·
کدام تحول در «شیوه زیست» سکنه
کشور صورت گرفت؟
·
اصلا منظور از مفهوم «شیوه زیست»،
چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر