جمعبندی از
مسعود بهبودی
در متد متافیزیکی
مثلا در فرمالیسم
یکی از دو قطب دیالک تیکی
مطلق می شود و دیگری فراموش.
1
در فرمالیسم فرم مطلق می شود و محتوا فراموش
2
دیالک تیک فرم و محتوا تخریب می شود.
3
در متد دوئالیستی
میان اقطاب دیالک تیکی دیوار نفوذ ناپذیر کشیده می شود.
4
آنگاه
مثلا در دوئالیسم خیر و شر
خیر نمی تواند به شر مبدل شود و
شر هم نمی تواند به خیر مبدل شود.
5
دوئالیسم هابیل و قابل
در عالم واقع وجود ندارد
6
در عالم واقع
دیالک تیک خیر و شر
وجود دارد
7
دیالک تیک نسبی و مطلق وجود دارد
نه مطلق تنها و ایزوله
و نه نسبی تنها و ایزوله
صدای پای آب
سهراب سپهری
نقش
در شبي تاريك،
كه صدايي با صدايي در نمي آميخت
و كسي كس را نمي ديد از رهِ نزديك،
يك نفر از صخره هاي كوه بالا رفت
و به ناخن های خون آلود
روي سنگی كند نقشی را و از آن پس نديدش هيچكس ديگر.
شسته باران رنگ خوني را كه از زخم تنش جوشيد و
روي صخره ها خشكيد.
****
از ميان برده است، طوفان نقش هايی را
كه بجا ماند از كف پايش.
گر نشان از هر كه پرسی، باز
بر نخواهد آمد آوايش.
***
آن شب
هيچكس از ره نمي آمد
تا خبر آرد از آن رنگي كه در كار شكفتن بود.
كوه، سنگين ، سرگران ،خونسرد.
باد مي آمد، ولي خاموش.
ابر پر مي زد، ولي آرام.
ليك آن لحظه كه ناخن های دست آشنای راز
رفت تا بر تخته سنگی كار كندن را كند آغاز،
رعد غُرّيد،
كوه را لرزاند.
برق روشن كرد، سنگي را كه حك شد روی آن در لحظه ای كوتاه
پيكر نقشي كه بايد جاودان مي ماند.
***
امشب
باد و باران هر دو مي كوبند :
باد خواهد بركند از جای، سنگي را
و باران هم
خواهد از آن سنگ، نقشی را فرو شويد.
هر دو مي كوشند.
مي خروشند.
ليك سنگ بي مُحابا در ستيغ كوه
مانده برجا استوار، انگار با زنجير پولادين.
سال ها، آن را نفرسوده است.
كوشش هر چيز، بيهوده است.
كوه اگر بر خويشتن پيچد،
سنگ
ـ بر جا ـ
همچنان خونسرد می ماند
و نمي فرسايد آن نقشي كه رويش كَند در يك فرصت باريك
يك نفر كز صخره هاي كوه بالا رفت
در شبي تاريك.
سهراب سپهری
( مرگ رنگ ، ص 63)
دکتر بهروز ثروتیان
شعر نقش، زیبا و عمیق است و آن حکایت مردی است که
به تنهایی بار مسئولیت را به دوش می کشیده
و او را با همۀ گفته ها و نوشته هایش
از میان برده اند
و لیکن چراغی را که برافروخته است
خاموش شدنی نیست
و نقش وی بر سنگ صخره ماندگار است
و سنگ خود نیز بر ان بالایی پابر جای ِ همیشه ای است .
پایان
تحلیلات دکاتر عیران
به درد اجامر جماران آن سامان می خورد.
اسم جمع «دکاتر» را به تقلید از اسم جمع «دفاتر» می سازیم.
تحلیلات دکاتر
کمترین فرقی با استنباطات طلاب اکابر ندارند.
1
نقش هر کس بر طبیعت (صخره در این شعر زیبای سهراب)
کاری است که او انجام داده است.
2
نقاش پس از ایفای نقش
(هنرپیشه پس از ایفای نقش)
صحنه را ترک می گوید
نقش اما به جا می ماند.
(نقل به مضمون از ژاله اصفهانی)
3
کار هر کس و ناکس باقی می ماند.
خواه کار مادی و خواه کار فکری و هنری و غیره
خواه کار مثبت و مفید و خواه کار منفی و مخرب
4
کار
به قول هگل علیه السلام
تغییر فرم دادن به طبیعت است.
5
آهن (طبیعت)
ماهیتا و ذاتا
همان می ماند که بوده است:
انبوه تلنبار گشته ی اتم های آهن
6
فرم این اتممجموعه ی طبیعی
در اثر نفوذ روح (اندیشه و انرژی و نیروی آهنگر)
تغییر می یابد:
دشنه ای می شود.
کاردی، خنجری، شمشیری
آفتابه ای، لگنی، طشتی
چکشی، پتکی، داسی
7
اگر این فراورده های تولیدی را ذوب کنند
آهن آغازین دوباره نمودار می گردد.
8
با از بین رفتن فرم نوین
سلب چیز وارگی (شیئیت) می شود
به قول حکیم سرخ طوس
چیز به ناچیز تنزل می یابد.
9
ارسطو علیه الرحمه
فرم را خدا می نامید.
متون ادبی
یا ماهی شناگر بر خلاف جریان رود؟
1
کوسه ای در مسیر ماهی نیست تا ببلعدش
2
خرسی هست.
3
کسب و کار خرس وقت شناس همین است.
4
ماهی برای تکثیر نوع خویش
برای طعمه ساختن از اندام خویش
برای نسل بعدی
به شنا بر خلاف جریان آب تن در می دهد.
5
آن سان که نهایتا
از نفس می افتد و می میرد
تا کودکانش از جسد او تغذیه کنند و حیات نوع تدام یابد.
«هیچ چیز دوبار اتفاق نمی اُفتد»
حریف
این شعار معیوبی است:
1
تریاد (تثلیث) پیدایش (زایش، تشکیل) ـ رشد ـ زوال
قانون دیالک تیکی لایزال هستی است.
2
اتفاق تبدیل دانه به نهال
نهال به درخت
میلیون ها بار اتفاق می افتد.
3
مسئله نه نفس حدوث
بلکه نحوه و نوع و کمیت و کیفیت حدوث است.
4
انقلاب اکتبر
ـ در تحلیل نهائی ـ
حدوث دوباره انقلاب کمون پاریس است
نحوه و نوع و کمیت و کیفیت آن اما دیگر است.
5
زایش کودک
ـ در تحلیل نهائی ـ
حدوث چندین میلیون باره امر واحدی است
اما نحوه و نوع و کمیت کیفیت این حادثه ی تکراری و قانونمند
بسته به شرایط اوبژکتیو (عینی) و سوبژکتیو
متنوع و مختلف و متفاوت و متضاد است.
الف
کودکی بطور طبیعی تولد می یابد
و کودک دیگر با سزارین و غیره
ب
کودکی آدم واره تولد می یابد و
کودکی به دلیل بمباران های میکروبیولوژیکی، ژنه تیکی و اتمی و غیره
کرگدن واره
6
توکجائی تا شویم ما چاکرت
و کولت کنیم ببریم به بین النهرینت
تا به چشم خود ببینی، ای محتشم؟
دولت آبادی
حرف دهن خود را حتی نمی داند
چون با مفاهیم فلسفی بیگانه است.
حقیقت نهائی یعنی چی، ای محتشم؟
حقیقت مطلق؟
مگر می توان به حقیقت مطلق پی برد
و با شهامت محمودیستی آن را ابلاغ کرد؟
لخت شدن
ضد دیالک تیکی حجاب است.
1
لخت شدن
افراطی در قبال افراط دیگری است
2
لخت شدن
همانقدر منطقی و مثبت است که
مقنعه و دم و دستگاه فوندامنتالیستی
3
هر دو نخود سیاه اند
برای خر کردن خلایق
4
هر دو
به قول هگل
فرمالیستی اند.
5
بی محتوا و توخالی اند.
6
در دوره سیطره ناسیونال ـ سوسیالیسم
(باند فاشیستی هیتلر)
بیشترین فیلم های پورنو در آلمان تولید شد
7
تحت سطره فوندامنتالیسم سنی
دختران بی کره و با کره
از عرعرستان برای جهاد نکاح به سوریه می روند و
در یک شب با 20 نفر از مجاهدین همرزم می شوند.
8
تحت سیطره فوندامنتالیسم شیعی
(اجامر جماران و جمکران)
زوار حرم امام
از نعمت سکس بی کره و حتی با کره
برخوردار می شوند.
9
توخالی بودن حجاب یعنی همین.
10
اعضای جامعه لومپن پرولتریزه می شوند.
چه پسر و چه دختر
جنده واره می شوند.
11
لومپن پرولتاریا
پایگاه اجتماعی فاشیسم و فوندامنتالیسم است.
12
فوندامنتالیسم همانقدر مذهبی است که فاشیسم.
13
چون ارکان مذاهب را
اخلاق و خرد و هومانیسم و همبستگی تشکیل می دهند.
14
فاشیسم و فوندامنتالیسم اما هر دو
خردستیز و اخلاق ستیزند.
15
مؤسس ایراسیونالیسم (خردستیزی) و نیهلیسم اخلاقی (اخلاق سیتزی)
فیلسوف فاشیسم
ـ نیچه ـ
است.
نه.
مسئله به این سادگی ها نیست.
1
برای درک مسئله زنان
باید به درک مسئله پرولتاریا نایل آمد.
2
به درک مسئله مولدین (تولید کنندگان) فاقد مالکیت بر وسایل تولید نایل آمد.
3
زنان
ـ بسان پرولتاریا ـ
در آن واحد در چارچوب چندین دیالک تیک متفاوت بسر می برند.
الف
در دیالک تیک زن و مرد
ب
در دیالک تیک زنان
پ
در دیالک تیک زن و طبقه حاکمه
ت
در دیالک تیک زن و پرولتاریای همزنجیرش
4
دیالک تیک یعنی وحدت و تضاد همزمان
5
همکاری زنان با طبقه حاکمه هم
فرمی از رزم رهائی بخش زنان است.
این بحث شورانگیزی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر