ایمان بیاوریم
به آغاز فصل سرد
ایمان
بیارویم.
1352
فروغ فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین
و
من
به جفت گیری گل ها می اندیشم
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
·
راوی و یا شاعر در راه رفتن به
جفتگیری با همنوع مورد نظر به جفتگیری گل ها می اندیشد.
·
این بدان معنی است که او خود را
جزئی از طبیعت می داند و جفتگیری خود را امری طبیعی تصور و تصویر می کند.
·
نو اندیشی فروغ در جامعه فئودالی ـ
مذهبی از همین تصور و تصویر آشکار می گردد.
·
این چیزی جز شکست تابوها نیست.
·
این چیزی جز طبیعی استنباط کردن چیزها،
پدیده ها، سیستم ها و روندهای طبیعی نیست.
·
آنچه که ساده و پیش پا افتاده
نمودار می گردد، نه ساده است و نه پیش پا افتاده.
·
این نشانه خوداندیشی فروغ و خودمختاری
فکری و بینشی او ست.
1
و
من
به جفت گیری گل ها می اندیشم
در
آستانه ی فصلی سرد
·
گل ها اما نه در آستانه فصل سرد،
بلکه در گرماگرم بهار و یا تابستان جفتگیری می کنند.
·
در این بند شعر فروغ، روانشناسی دختران
جامعه فئودالی ـ مذهبی تبیین می یابد.
·
جفتگیری راوی، اولین جفتگیری او
ست.
·
به همین دلیل دلش از دلهره لبریز
است و خود را در آستانه فصلی سرد احساس می کند.
2
و
من
به جفت گیری گل ها می اندیشم
در آستانه ی فصلی سرد
در آستانه ی فصلی سرد
·
آغاز هر کاری همیشه دشوار است.
·
اولین تجربه همیشه سخت و سنگین است.
·
دلیلش این است که هر کاری باید از
کله بگذرد. (انگلس)
·
راوی اما هنوز جفتگیری با همنوع را
تجربه نکرده است.
·
به همین دلیل نمی تواند آن را از
کله بگذراند.
·
دلهره و نگرانی هر بی تجربه و ناشی
در هر زمینه به همین دلیل است.
·
قداما همین دیالک تیک کار را در ضرب
المثل زیر تقطیر کرده اند:
کار نیکو کردن
از پر کردن است.
·
بدون تمرین مکرر کاری نمی توان آن کار
را به نحو احسن انجام داد.
·
نجار قبل از ساختن پنجره، مدل فکری
آن را در ذهنش می سازد و بعد همان مدل فکری را مادیت و شیئیت می بخشد.
·
راوی این شعر اما مدل فکری برای
جفتگیری با همنوع در اختیار ندارد.
·
به همین دلیل وجودش از فرط نگرانی
و هراس یخ زده است.
3
و
من
به جفت گیری گل ها می اندیشم
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
·
اکنون صحت حدس ما تأیید می شود:
·
راوی شعر، غمگین به تمام معنی است:
·
عزا گرفته است.
·
اما نه عزای معمولی، بلکه عزائی به
توان چند.
·
راوی چهره اندوهگین خود را در آیینه
می بیند.
·
اما نه در آیینه واحدی، بلکه در محفلی
از آیینه ها.
·
این بدان معنی است که چهره
اندوهگین او همزمان در آیینه های متعدد منعکس می شود و تکثیر می شود.
·
این تخیل و تصور و تصویر فروغ بی
نظیر و خارق العاده است.
·
فروغ شاعر به تمام معنی است.
4
و
من
به جفت گیری گل ها می اندیشم
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
·
راوی ضمنا تجارب سطحی و کمرنگ در
زمینه جفتگیری را از پرده سینمای خاطر خود می گذراند.
·
تجسم تجارب پریده رنگ، خود تلاش نیمبندی
برای تشکیل مدل فکری لازم جهت جفتگیری است.
·
تجارب پریده رنگ راوی اما سوگوارند
و نه شادمان.
·
دلیل این عزا و سوگ تلخی تجارب
پریده رنگ است.
·
این سوگواری و رنگپریدگی تجارب، ناشی
از سرکوب نیاز جنسی اند.
·
مسئله مربوط به بکارت دختران در جامعه
فئودالی ـ مذهبی، روان آنها را تحت تأثیر منفی عظیمی قرار می دهد.
·
مسئله مربوط به بکارت روند عشق
بازی با همنوع را کوفت شان می کند.
·
به همین دلیل «اجتماع تجارب پریده
رنگ، نه شادمان، بلکه سوگوار است.»
5
و
من
به جفت گیری گل ها می اندیشم
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
·
سکوت در مسیر جفتگیری امری پسیکولوژیکی
و طبیعی است.
·
تصمیم به جفتگیری ضمنا پایان وراجی
های تدارکی است.
·
تصمیم به جفتگیری سرشار از سکوت
است.
·
این سکوت غم آلود احتمالا واکنش طبیعی
ارگانیسم است.
·
سؤال این است که چرا فروغ از مفهوم
«دانش سکوت» بهره برمی گیرد؟
6
و
من
به جفت گیری گل ها می اندیشم
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
·
غروب نه از سکوت، بلکه از دانش
سکوت بارور شده است.
·
غروب احتمالا در این بند شعر آبستن
دانش سکوت است.
·
راوی ظاهرا سکوت خود را به غروب بسط
و تعمیم می دهد.
·
این کرد و کار نیز کرد و کاری پسیکولوژیکی
است:
·
کسی که شاد است، همه چیزها و پدیده
های پیرامون خود را در جشن و سرور تصور می کند.
·
راوی هم که ساکت است، غروب را
بارور از دانش سکوت تصور می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر