۱۳۹۵ آذر ۷, یکشنبه

تحلیلی بر «دندیل» از انصار قره داغلی (1)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک انصار قره داغلی
   ویرایش از
  مسعود بهبودی

شرح و تفسیر حکایت « دندیل »
ـ اثری از دکتر غلامحسین ساعدی  ـ
قربان علی انصاری
(انصار قره داغلی)

شرح

با نام او كه سرآغاز انديشه ها ست.

تاريخ، مراغه را شهر انديشه‌ ها و شهر علم و ریاضی و هنر
به ما معرفي مي ‌كند:

1
اوليّن رصدخانة خاورميانه توسط دانشمند گرانقدر
خواجه نصرالدين طوسي
 در آن شهر تاريخ‌ ساز بنا مي ‌شود.

2
در مسیر تاریخ،
 شهر مراغه همچون ساير شهرهاي مهم ايران
  ساختار خاص خود را داشته است:

الف
 اطراف شهر را ديواركشي
و دروازه‌ هاي ورود ـ خروج شهر را معلوم ساخته ‌بودند.

ب
ساعات رفت‌ ـ آمد را تعیین کرده بودند.

پ
در هر دوره
 هر كارواني كه در ساعت معيّن به شهر وارد نمی شد،
می بایستی در بيرون از شهر بيتوته کند.

ت
دروازه ی موسوم به
«ديوار قلعه»
يكي از دروازه‌ هاي مهم مراغه بود.

ث
این دروازه
هميشه
 مهمانان تازه از راه‌ رسيده را با درِ بسته پذيرايي مي کرد.

ج
 چرا؟

خ
 چون در دوران حكومت سلسله قاجار
 اشخاص سودجو پشت دروازه ی موسوم به «ديوار قلعه» ی مراغه
كاروانسرايي را
به قصد کسب سود از طرق غير قانوني و نامشروع
 برپا کرده بودند.

د
بازرگانان و سوداگران متمول شهرهای اطراف
مسبب راه ‌اندازي آداب فاحشه‌ گري
در كاروانسراي پشت «ديوار قلعة» مراغه
بوده اند.
اين كاروانسرا بعدها به « دنديل» معروف مي ‌شود.

3
 امحاء فرهنگ استخوانكلفت دنديل امکان ناپذیر  بنظر مي ‌رسد.

4
سياستگزاران شهر مراغه
با تغيير دادن نام محل مربوطه،
«دنديل نو» داير می کنند و اسم آنجا را «شهر نو» می گذارند.

5
وجود پادگان نظامي در آن حوالي،
بازار «شهرنو» را رونق می بخشد
 و زنان هرزة بیشماری را به آن «شهر نو» جلب می کند.

6
مراغه قبلاً آميزش ها را تجربه‌ كرده بود.

7

 اوحدي مراغه ‌اي و خواجه‌ نصیر الدین طوسي
با ظرافت خاصی
در قرن هفتم
  روح بي ‌فروغ مراغه را
از علم و عرفان بهره ور می سازند
و ستارة درخشاني را در آسمان مراغه می افروزند.

8

پس از گذشت هفت قرن از اين آميزش،
اوحدي و طوسي
همانند آن آئينه و قرآن
در صندوقِ بي‌بي تاريخ مراغه (؟)  
بُت بودن شان را گاه‌ ـ گاهي در منظر همگان نمايان مي ‌سازند.

9
  هفت قرن بعد،
آميزه‌ ي در بخت، یا در بدبختی شهر مراغه،
«شهرنو» و «پادگان» را به هم پيوند می دهد
كه پیامدش نامعلوم است.

10
غلامحسين ساعدي پزشك است.
به همين دلیل قبل از همه می کوشد تا جنين معلول را
در آزمايشگاه‌ علم طب
با ساز و برگ بجا مانده از خواجه طوسی
رصديابي و تجزیه و تحلیل کند
و اجازه ندهد که جنين معلول
در رحم «شهرنو» رشد کند ودامن پاک شهر مراغه را آلوده سازد.

11

غلامحسین ساعدی پزشک
براي سقط آن جنین نامشروع
آستين بالا زده و خودش را به آب و آتش زده است.

12
گوش ها كر شده و چشم‌ ها كور،
نه فرياد او را كسي مي ‌شنود و نه ايماء و اشاره ی او را
كسي متوجه می شود.

13
ساعدي تنها ست و جنين معلول به نه ماهگي نزديكتر و نزديكتر مي‌شود.

14
گرگ سياه روزگار،  وحشت انگيز است.
 امّا ساعدي هيچ هراسي از او ندارد. و با فريادهاي رسايش
گرگ سياه روزگار را به هراس می افكند.

15
ساعدي در قلة دانايي تنها ست.
او نگهبان برج انقلاب است،
پیروان بیشماری دارد كه مي ‌آيند،
 امّا با ساعدي فاصله‌ ي فريادي دارند.
ساعدي نا اميد نيست.
 يافته‌ هايش را در فضاي لایتناهی
 ـ به اميد آنكه به گوش ستاره ای برسند ـ
 فریاد می زند.

16
رصدخانه‌ ي خواجه نصيرالدين طوسي
 در اختيار غلامحسين ساعدي است.
 او يافته‌ هايش را به صورت راز و رمز مكتوب در می آورد.
 چيزهای زیادی  را رصد كرده است
و مواظب است که به روز «گاليله» نیفتد.
چون هنوز اجرامی در حفره های سياه آسمان ايران
نهفته اند كه ساعدي باید رصديابي و کشف كند

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر