جمعبندی از
مسعود بهبودی
«تخمه» معنی دیگری دارد.
ای برادر عنگلابی.
1
تخمه سگ نداریم
تخمه کدو داریم.
2
تو واقعا دیوانه ای که
با تخمسگ هایی دهن به دهن می شوی.
3
بختیاری ما را باش
قحط دوست بود
رفتیم با دیوانه ای دوست شدیم.
عجب جزیره ی جانانه ای!
1
بهترین دوست ما
از قضا
دختری است که خیال می کند، زشت است
و شب و روز دنبال طناب می گردد
تا خود را
داوطلبانه
اعدام کند.
2
اگر مردکه جزیره نشین هنوز زنده است
خبرش کنیم و به جزیره اش بفرستیم
تا حسابش را کف دستش بگذارد.
نوشتن با دوربین
رو در رو با ابراهیم گلستان
پرویز جاهد
خشت و آینه
فروغ فرخزاد ضمن ستایش از درون مایه و ارزش های خشت و آینه می نویسد:
«خشت و آینه به وسیله حرکت دادن طفل شیرخوار
( که سمبل مسئولیتی رها شده است )
از میان قشرها و طبقات مختلف جامعه
به تجزیه و تحلیل دقیق احوال جامعه می پردازد
و با دیدی پانورامیک، همه زوایای آن را روشن می سازد
و نشان می دهد که چگونه هر یک از این قشرها و طبقات
به کمک منطقی که
از خودپرستی ، راحت طلبی ، ترس و تنبلی مایه می گیرد ،
از قبول آن مسئولیت شانه خالی می کنند.
خشت و آینه ، خصوصیات این جامعه را نقاشی می کند
اما این حسن را دارد که در بارۀ آنها قضاوت نمی کند
بلکه وظیفه قضاوت کردن را به عهده تماشاچی می گذارد.»
پایان
لامصبا
1
مگر جفنگ زیر
« و نشان می دهد که چگونه هر یک از این قشرها و طبقات به کمک منطقی که از خودپرستی ، راحت طلبی ، ترس و تنبلی مایه می گیرد ، از قبول آن مسئولیت شانه خالی می کنند »
قضاوتی با زبان «دوربین» نیست؟
2
مگر با این ترفند
«نظری» به خورد بیننده فیلم داده نمی شود
تا به قضاوتی القا شده بپردازد و
خیال کند که به جامعه شناسی رسیده است؟
3
ضمنا اقشار و طبقات اجتماعی
«منطق» تق و لق خود را
از مناسبات اجتماعی
(از طرز نکبت آمیز زیست)
می گیرند
و نه از خصوصیات اخلاقی از قبیل
« خودپرستی ، راحت طلبی، ترس و تنبلی »
که خود ثانوی اند
و محصول مناسبات اجتماعی اند.
4
از روح و روبنا (خودپرستی ، راحت طلبی ، ترس و تنبلی)
که «طرز تفکر» (روح و روبنا) گرفته نمی شود.
5
ای گلستان
آخر تو چه تو «دهی» هستی که از
تز «درک ماتریالیستی تاریخ»
(بزرگ ترین کشف مارکس)
روحت حتی خبر ندارد؟
6
این شرایط مادی زندگی است که
در آیینه جان (ضمیر، دل) اعضای جامعه منعکس می شود
و به صورت روح (عناصر روبنای ایده ئولوژیکی) در می آید.
7
اگر فیلم «خشت و آینه» را ببینیم
می توانیم به سستی و بی پایگی جفنگیات گلستان جفنگ پرداز
پی ببریم.
8
فروغ نباید اینقدر خر باشد که گلستان خرپول
به خورد خلایق می دهد.
9
ما بیش 300 تحلیل از افکار و اشعار فروغ منتشر کرده ایم.
«انقلاب مشروطه بنا بر وظیفه ای که برای آن
در نظر گرفته شده بود..»
حریف
1
این بدان معنی است که کسی برای انقلاب اجتماعی
وظیفه در نظر می گیرد.
2
وظایف هر انقلاب اجتماعی اما
بنا بر شرایط عینی جامعه
تعیین می شوند.
مراجعه کنید به کتاب انقلاب سفید
3
تعیین کننده در این مورد
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
است.
4
وقتی نیروهای مولده چندان رشد کنند
که مناسبات تولیدی برای شان تنگ گردد
انقلاب اجتماعی معینی لازم می آید.
5
چنین شرایط عینی دربین نبوده است.
6
این حقیقت امر
از اسامی سرداران انقلاب کذائی مشروطه نعره می کشد:
ستارخان
باقرخان
ضیغم خان
...
7
کدام انقلاب اجتماعی توسط خوانین انجام می گیرد.
8
بورژوازی
به مثابه طبقه درخود
هنوز حتی وجود نداشت
چه رسد به بورژوازی
به مثابه طبقه برای خود.
9
کابینه مصدق
70 در صدش از اشرافیت فئودال بوده است.
آنهم دهه ها پس از انقلاب مشروطه
10
«انقلاب» مشروطه
احتمالا از جنبش های ضد استعماری بوده است.
از جنبش های رهائی بخش ملی بوده است.
11
انقلاب بورژوائی (ضد فئودالی)
توسط شاه
به توصیه امپریالیسم امریکا
از بالا انجام می گیرد.
انقلاب بورژوائی سفید.
12
ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی
اکنون
وصایای انقلاب سفید مغلوب را جامه عمل می پوشاند.
13
جامعه فعلی کاپیتالیستی تر از جامعه در زمان شاه است.
14
این بدان معنی است که وظایف انقلاب اجتماعی
اوبژکتیو اند و نه سوبژکتیو
15
ضمنا میان اقطاب داخلی و خارجی
رابطه دیالک تیکی برقرار است.
راه حل جغرافیائی
سوقات جامعه شناسی امپریالیستی است.
1
تعداد بچه
چه ربطی به اوتوریته دارد؟
2
بحث بر سر فرم است.
3
فرم فقط در رابطه با محتوا قابل بررسی است.
4
فرمالیسم فقط به درد عوامفریبی می خورد
نه به درد روشنگری
5
کودک که نمی تواند اوتوریته باشد
چه در روستا و چه در شهر
6
اوتوریته هائی از قبیل والدین
بی بدیل اند.
بهتر هم همین است.
7
این ضمنا خاص جامعه بشری نیست.
در جهان جانوران هم قضیه از همین قرار است.
8
کسانی از قبیل صمد بهرنگی
که مادران و پدران را بی اعتبار می سازند
که اوتوریته های طبیعی را تخریب می کنند
دشمنان جامعه و بشریت اند.
لاشخورند
بدون در اختیار داشتن خرد کل اندیش (فلسفه)
آدمی به همین روز می افتد که
مش جواد مجابی افتاده است:
1
اولا ایکاش سکنه فلات عیران
همین محتوای کتب درسی را می آموختند.
2
عیرانی جماعت
اما ظاهرا توان آموزش چیزی را ندارند.
3
عیرانی جماعت
از تبار طوطیان اند.
4
هنر اصلی عیرانی جماعت
از سوئی
نشخوار فخر فروشانه ی زباله های فکری این و آن است
و از سوی
دیگر نهادن آن زباله های فکری در سفره هموطنان خویش است.
5
به همین دلیل «راحت» را براحتی «راهت» می نویسند،
صندلی را سندلی.
6
ثانیا دیکته کردن چیزی و کرد و کاری که
حتما نباید منفی و مخرب باشد.
7
کسب و کار مادران و پدران
همین دیکتاتوری مثبت و مترقی است
و گرنه
نه کودکی دست و روی خود را می شوید
و نه به مکتب می رود.
8
جواد مجابی
دو زاری اش، کج و معوج است.
9
فرم را فقط می بیند و از در عقب «نقدش» می کند
اما محتوای فرم را فراموش می کند.
10
در فرم دیکته
می توان به تبلیغ علم پرداخت و
در فرم دموکراسی
می توان خریت و خرافه به خورد خلایق داد.
11
کسب و کار امپریالیسم همین است
بی دلیل نیست که شعور رؤسای جمهور عامریکا
به اندازه شعور نوزادان شیرخوار است.
عشایر آزاده اند؟
1
عشایر
اصلا نمی دانند که آزادی یعنی چی؟
2
عشایر
بقایای فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی عهد عتیق اند.
3
عشایر
اصلا معاصر نیستند.
4
فریبا دلش به عتیقه جات خوش است.
5
زیبائی
ضمنا
نسبی است.
6
تفاوت زیبائی برای یک اسکیمو
در مقایسه با زیبائی برای یک ارمنی
از زمین تا آسمان است.
7
ضمنا زیبائی که فقط به صورت زیبا نیست.
8
دختران پلی بوی خیلی تر و تازه و تمیز اند
ولی نمی توان دو دقیقه با آنها همصحبت شد و دچار تهوع نشد.
9
چون ماهیتا زباله واره اند.
10
اصلا حرف زدن بلد نیستند.
فرم محض اند.
11
باید خر بود و عاشق آنها شد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر