مهدی اخوان ثالث
(1307 ـ 1369)
پیوند ها و باغ ها
از این اوستا
(1344)
ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
·
لحظه ای خاموش ماند، آنگاه
·
بار دیگر سیب سرخی را که در کف داشت
به هوا انداخت
به هوا انداخت
·
سیب چندی گشت و باز آمد
·
سیب را بویید
·
گفت:
·
«گپ زدن از آبیاری ها و از پیوند ها کافی است
·
خوب
·
تو چه می گویی؟»
· «آه
·
چه بگویم؟
·
هیچ»
·
سبز و رنگین جامه ای گلبفت بر تن داشت
·
دامن سیرابش از موج طراوت، مثل دریا بود
·
از شکوفه های گیلاس و هلو، طوق خوش آهنگی به گردن داشت
·
پرده ای طناز بود از مخملی، گه خواب، گه بیدار
·
با حریری که به آرامی وزیدن داشت
·
روح باغ شاد همسایه
·
مست و شیرین می خرامید و سخن می گفت
·
و حدیث مهربانش روی، با من داشت
·
من نهادم سر به نرده ی اهن باغش
·
که مرا از او جدا می کرد
·
و نگاهم ـ مثل پروانه ـ
·
در فضای باغ او می گشت،
·
گشتن غمگین پری در باغ افسانه
·
او به چشم من نگاهی کرد
·
دید اشکم را
·
گفت:
·
«ها، چه خوب آمد به یادم، گریه هم کاری است
·
گاه این پیوند با اشک است، یا نفرین
·
گاه با شوق است، یا لبخند
·
یا اسف، یا کین
·
و آنچه ز این سان، لیک باید باشد، این پیوند»
·
بار دیگر سیب را بویید و ساکت ماند
·
من نگاهم را ـ چو مرغی مرده ـ سوی باغ خود بردم .
·
آه،
·
خامشی بهتر
·
ور نه من باید چه می گفتم به او، باید چه می گفتم؟
·
گر چه خاموشی سر آغاز فراموشی است،
·
خامشی بهتر
·
·
گاه نیز آن بایدی پیوند، کاو می گفت، خاموشی است .
·
چه بگویم؟ هیچ
·
جوی، خشکیده است و از بس تشنگی دیگر
·
بر لب جو بوته های بار هنگ و پونه و خطمی
·
خواب شان برده است
·
با تن بی خویشتن، گویی که در رؤیا
·
می برد شان آب، شاید نیز
·
آب شان برده است.
·
·
به عزای عاجلت، ای بی نجابت باغ
·
بعد از آنکه رفته باشی جاودان بر باد
·
هر چه هر جا ابر خشم، از اشک نفرت باد، آبستن
·
همچو ابر حسرت خاموشبار من
·
ای درختان عقیم ریشه تان در خاک های هرزگی، مستور
·
یک جوانه ی ارجمند از هیچ جا تان رست نتواند.
·
·
ای گروهی برگ چرکین تار چرکین پود،
·
یادگار خشکسالی های گردآلود،
·
هیچ بارانی شما را شست نتواند.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر