میم نون
علل و دلایل تشکیل دیالک تیک تجلیل و تحقیر
در جامعه بشری
سعدی
هر یکی از درختان را دخلی معین است، به وقتی معلوم
گهی تازه اند و گاه پژمرده.
سرو را هیچ نیست
و همه وقتی تازه است
و این است، صفت آزادگان.
·
فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی) سعدی
بغرنج و ضمنا تناقض آمیز و ترفند آمیز است
·
فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی) سعدی
ـ بلحاظ نظری (تئوریکی) ـ دیالک تیکی از شهد و شرنگ است:
1
·
باب اول بوستان و گلستان سعدی به
سلاطین و باب دوم آندو به دراویش اختصاص یافته اند:
بوستان
باب عدل و تدبیر و رأی
باب احسان
گلستان
باب سیرت پادشاهان
باب اخلاق درویشان
·
این اما بلحاظ نظری و ایده
ئولوژیکی به چه معنی است؟
2
·
این بدان معی است که سعدی دو طبقه
اصلی جامعه را طبقه حاکمه و لومپن پرولتاریا می داند.
·
به عبارت دقیق تر، سعدی دیالک تیک
اصلی جامعه فئودالی را، دیالک تیک طبقه حاکمه و لومپن پرولتاریا می داند.
·
این بدان معنی است که «سرنوشت»
جامعه فئودالیِ سرشته به بقایای جامعه برده داری، توسط طبقه حاکمه (اشرافیت بنده
دار و فئودال و روحانی) و لومپن پرولتاریا تعیین می شود.
·
یعنی چند و چون جامعه، بستگی بدان
دارد که حاکمیت در دست کدامیک از این دو باشد.
·
این اما به چه معنی است؟
3
·
از آنجا که لومپن پرولتاریا، نه
توان رهبری جامعه را دارد و نه تمایلی به رهبری جامعه دارد و نه احدی در جامعه
حاضر به تمکین به لومپن پرولتاریا خواهد بود، پس نتیجه نهائی و جبری این می شود که
جامعه یا باید همیشه همان بماند که از دیرباز بوده است و یا باید منهدم و مضمحل
شود.
·
یعنی جامعه دو باره به جنگل
برگردد.
4
·
سؤالی که حتی کودکان کودکستانی را
به خود مشغول خواهد داشت این است که پس توده های عظیم مولد و زحمتکش از بنده ها،
غلامان، کنیزان (بقایای جامعه برده داری) و رعایا (اکثریت عظیم مولد و زحمتکش
جامعه فئودالی) و پیشه وران و صنعتگران و تجار و روشنفکران و غیره چیستند و چه
نقشی سعدی به آنان قایل است؟
·
رعایا (اکثریت زحمتکش جامعه
فئودالی) از قضا طبقه اصلی جامعه فئودالی و ضد دیالک تیکی اشرافیت بنده دار و
فئودال و روحانی اند.
·
سعدی که نباید و نمی تواند مولدین
اصلی جامعه فئودالی را نبیند و یا عاجز از دیدن شان باشد.
5
·
ما به دنبال مفهوم «رعیت» در آثار
سعدی می گردیم:
بوستان
باب اول
باب عدل و تدبیر و رأی
برو
پاس درویش محتاج، دار
که
شاه از رعیت بود، تاجدار
رعیت
چو بیخ اند و سلطان درخت
درخت
ـ ای
پسر ـ
باشد
از بیخ، سخت
مکن
تا توانی دل خلق، ریش
وگر
می کنی، می کنی (کندن) بیخ خویش
اگر
جاده ای بایدت مستقیم
ره
پارسایان
امید است و بیم
طبیعت
شود مرد را بخردی
به
امید نیکی و بیم بدی
گر
این هر دو در پادشه یافتی
در
اقلیم و ملکش پنه یافتی
·
سعدی از قول انوشیروان به هرمز (از
قول در به دیوار) می گوید تا سلاطین و
خوانین کشور بشنوند:
·
سعدی به نقش تعیین کننده رعایا در
جامعه فئودالی واقف است:
6
برو
پاس درویش محتاج، دار
که
شاه از رعیت بود، تاجدار
·
سعدی، در این بیت شعر، دیالک تیک
طبقه حاکمه و توده را به شکل دیالک تیک شاه و رعیت بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین
کننده را از آن رعیت می داند.
·
این
درک سعدی از تاریخ (جامعه بشری) ـ در تحلیل نهائی ـ درک ماتریالیستی تاریخی (مارکس
و انگلس) است:
·
زیربنای اقتصادی (تولید مایحتاج
حیاتی) تعیین کننده روبنای ایده ئولوژیکی
(رژیم سلطنتی) است.
·
در دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
نقش تعیین کننده از آن توده است.
7
رعیت
چو بیخ اند و سلطان درخت
درخت
ـ ای
پسر ـ
باشد
از بیخ، سخت
·
سعدی پس از ابراز نظر، بی کمترین
درنگ، دلیل می آورد:
·
طرز استدلال سعدی مبتنی بر
ناتورالیزاسیون پدیده های اجتماعی و یا سوسیالیزاسیون پدیده های طبیعی است:
·
سعدی دیالک تیک سلطان و رعیت را به
شکل دیالک تیک درخت و بیخ (ریشه) بسط و تعمیم می دهد و با یقین آهنین، نقش تعیین
کننده در این دیالک تیک را از آن رعیت (ریشه، بیخ) می داند.
8
·
تصورش ـ حتی ـ دشوار است:
·
جلوی تیمور لنگ و یا چنگیز نهنگ
بایستی و بگوئی:
·
هری ای خان الخوانین.
·
تو فاقد کمترین ارج و ارزشی.
·
تو ـ در بهترین حالت ـ شبیه درخت
بی بیخ و بن هستی.
·
شبیه درخت بی ریشه ای.
·
ول معطلی.
·
این به چه معنی است؟
9
·
این نشاندهنده جسارت خارق العاده ی
روشنفکر ارگانیک طبقه (آنتونیو گرامشی) است.
·
در این سخن سعدی، جسارت خارق
العاده ای عرض اندام می کند.
·
خیلی از وزراء و مشاوران خوانین و
سلاطین جان بر سر این «پیمان با طبقه حاکمه» نهاده اند.
·
ستایش انگیزی روشنفکران ارگانیک
طبقات اجتماعی در همین جسارت حیرت انگیز آنها ست.
10
·
فرق و تفاوت و تضاد روشنفکر معمولی
و نان به نرخ روز خور با روشنفکر ارگانیک همین جا ست:
·
روشنفکر ارگانیک طبقه (چه طبقه تحت
ستم و چه طبقه حاکمه) سگ پاسدار منافع استراتژیکی طبقه (چه طبقه تحت ستم و چه طبقه
حاکمه) است.
·
سعدی خود به این خطر واقف است.
·
به همین دلیل، نظر خود را از قول
انوشیروان به هرمز تبیین می دارد.
·
خوانین و سلاطین اما خر نیستند و
منظور سعدی را در می یابند.
الف
·
گاهی هم اگر خیلی لطف کنند و جلاد
را به زحمت نیندازند، به غلامان دستور می دهند که بقالی برادر سعدی را غارت کنند و
حتی شلواری برای ستر عورت خودش و اهل و عیالش، باقی نگذارند.
ب
·
و یا
به غلامان دستور می دهند که خود شیخ را به ضرب چوب و چماق و فحش و بد و بیراه ـ
بسان سگی ـ از دهها فرسنگی بارگاه و خرگاه برانند.
11
·
سعدی در گلستان و یا بوستان راجع
به هر دو مورد حکایتی دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر