سید محمد حسین
بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین
تنها نه مادر من و درماندگان خيل
او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود
خاموش شد دريغ
او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود
خاموش شد دريغ
·
معنی تحت اللفظی:
·
او فقط مادر من نبود.
·
او مادر خیل عظیمی از درماندگان
بود.
·
او چراغ ایل و قبیله بود.
·
دریغا دریغ که خاموش شد.
·
شهریار از مادرش ننه تره زای ایلی
و قبیله ای (فئودالی) سرهم بندی می کند و تحویل خلایق می دهد.
·
اگر به کوسه از مادرش تعریف می
کرد، شاید طبقه حاکمه امپریالیستی جایزه نوبل ننه تره زا را پس می گرفت و بطور
غیابی به ننه شهریار و در واقع به خود شهریار می داد.
·
کوسه خیلی متنفذ است.
·
در تله بی زیون های امپریالیستی چه
ها که راجع به ثروت کلان حلالش گفته نمی شود.
1
نه، او نمرده است، مي شنوم من صداي او
با بچه ها هنوز سر و كله مي زند:
«ناهيد لال شو
بيژن برو كنار»
با بچه ها هنوز سر و كله مي زند:
«ناهيد لال شو
بيژن برو كنار»
كفگير بي صدا
دارد براي نا خوش خود آش مي پزد
·
شعر بهترین وسیله برای تبلیغ و
ترویج خردستیزی (ایراسیونالیسم) است.
·
دست شاعر باز است.
·
در بند قبلی شعر، شهریار مرگ مادرش
را با یقین آتشین گزارش می دهد:
تنها نه مادر من و درماندگان خيل
او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود
خاموش شد دريغ
او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود
خاموش شد دريغ
·
ننه شهریار، چراغی است که خاموش
گشته است.
·
این ولی مانع آن نمی شود که مرگ او
را زیر علامت سؤال ببرد و از حضور کماکان مادر گزارش دهد.
·
مرگ مادر بدین طریق و یا این ترفند
استه تیکی ـ هنری، ایرئال جا زده می شود.
·
البته شعر است، دیگر.
·
نثر که نیست تا کسی رو داری کند و
ایراد بگیرد.
·
شعر را خدا برای همین آفریده است،
که در و دروازه به روی ایراسیونالیسم های رنگارنگ و ایرئالیسم های از همه رنگ چهار
طاق باز شود.
·
بی دلیل نیست که همه خردستیزیان
جهان یا شاعر اند و یا نثر شعر گونه می «سرایند.»
·
از شوپنهاور تا نیچه
·
از هایدگر تا شمر لعین و یزید بن
معاویه.
2
نه، او نمرده است، مي شنوم من صداي او
با بچه ها هنوز سر و كله مي زند:
«ناهيد لال شو
بيژن برو كنار»
با بچه ها هنوز سر و كله مي زند:
«ناهيد لال شو
بيژن برو كنار»
كفگير بي صدا
دارد براي نا خوش خود آش مي پزد
·
شهریار در این بند شعرش نیز کفه
ترازو را به نفع بیمار و به زیان بیژن و ضعیفه کوچولو سنگین تر می کند.
·
تا نشان دهد که فقط شاعر محبوب سید
علی و کوسه نیست.
·
فرزند محبوب ننه تره زا هم است.
·
هنر ننه تره زای شهر و شهریار صدور
فرمان خاموش باش به ضعفا و کنار راندن هر نفسکش از سر راه است.
·
تا «آش» پزی برای شاعر «ناخوش» امکان
پذیر گردد.
·
شهریار در نهایت بی شرمی از سلب حق
نفسکشی از خواهر و برادر کوچولو توسط ننه تره زای بی رحم، کیف خر می کند.
3
او مرد و در كنار پدر زير خاك رفت
اقوامش آمدند پي سر سلامتي
يك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود
بسيار تسليت كه به ما عرضه داشتند
لطف شما زياد
اما نداي قلب به گوشم هميشه گفت :
« اين حرف ها براي تو مادر نمي شود»
اقوامش آمدند پي سر سلامتي
يك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود
بسيار تسليت كه به ما عرضه داشتند
لطف شما زياد
اما نداي قلب به گوشم هميشه گفت :
« اين حرف ها براي تو مادر نمي شود»
·
شهریار دوباره مادر کفگیر به دست «آش»
پز ضعفا ستیز را به گور می سپارد.
·
این بند شعر شهریار نقطه اوج (کلایمکس)
این شعر او ست:
·
زیبائی آن در غلبه رئال بر خیال و
به عبارت دقیقتر غلبه رئالیته (واقعیت) بر توهم (ایلوزیون) و تظاهر و ریا ست:
·
نه دعاوی توهم آمیز شاعر اعتبار
دارند و نه تظاهر همشهری ها به همدردی با شاعر مادر مرده.
·
واقعیت این است که مادر، مرده است.
·
این بند شعر شهریار فوق العاده
زیبا ست.
·
ایراد منطقی و تجربی ـ عینی این
بند شعر، واژه «قلب سخنگو» ست.
·
قلب ارگان پمپاژ خون در اندام است.
·
چون در حالات روحی و روانی متنوع، پمپاژ
خون و در نتیجه، تپش قلب شدت و قلت کسب می کند، خلایق خیال می کنند که قلب انبار
عشق و نفرت و خشم و کین است.
·
من ـ زور شهریار از واژه «قلب»، نه
قلب، بلکه دل است که به معنی ذهن و ضمیر و شعور (به معنی فلسفی اش) است.
·
دل شهریار است که پرده از روی تخیل
و توهم و تظاهر برمی دارد و مرگ مادر را در مناره ی بلند خاطر اعلام می دارد.
4
پس اين که بود،
ديشب لحاف رد شده، بر روي من كشيد
ليوان آب از بغل من كنار زد؟
ديشب لحاف رد شده، بر روي من كشيد
ليوان آب از بغل من كنار زد؟
در نصفه هاي شب
يك خواب سهمناك و پريدم به حال تب
نزديك هاي صبح
او باز زير پاي من
ـ اينجا ـ
نشسته بود
آهسته با خدا
راز و نياز داشت.
راز و نياز داشت.
نه، او نمرده است
نه، او نمرده است كه من زنده ام هنوز
·
در این بند شعر، دوباره مادر از
گور بدر کشیده می شود و به کلفتی فرزند ناخوش واداشته می شود:
·
لحاف روی ناخوش می کشد تا خدا
ناکرده سرما نخورد و ناخوش تر نشود.
·
لیوان آب را از بغل ناخوش بر می دارد
تا نریزد و ناخوس، خیس نشود.
·
در زیر پای ناخوش می نشیند و با
خدای فئودالیسم راز و نیاز می کند و از او می خواهد که به ناخوش شفا دهد.
·
خدای فئودالیسم فقط شکنجه گر و
جلاد نیست، پزشک هم است.
5
او زنده است در غم و شعر و خيال من
·
اکنون شهریار بالاخره به فراست می
افتد:
·
ننه تره زا نه در عالم رئال، بلکه
در عالم خیال شهریار زنده است.
·
چرا و به چه دلیل؟
6
ميراث شاعرانه من
ـ هرچه هست ـ
از او ست.
·
به این دلیل مهم که میراث (؟)
شهریار همه و همه از او ست.
·
جل الخالق!
·
میراث به مالی اطلاق می شود که از
مرده برای ورثه باقی می ماند، نه از زنده.
·
من ـ زور شهریار از «میراث» هنر و استعداد شاعری اش و ثروت شعری اش است.
·
دیوان شعرش است.
·
اما چرا و به چه دلیل استعداد هنری
شهریار از مادر است؟
7
كانون مهر و ماه، مگر مي شود خموش!
آن شير زن بميرد؟
آن شير زن بميرد؟
او شهريار زاد
·
دلیل شهریار این است که او شهریار
زاده است و نه حفار و نجار و عطار و معمار.
8
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
·
این ادعای شهریار، نور علی نور
است:
·
چون ننه تره زا، شهریار زاییده، پس
دلش زنده به عشق شده است.
·
البته منظور شهریار این است که دل
خودش به عشق کذائی زنده شده است.
·
فونکسیون ضعیفه فقط زایش شهریار
بوده است.
·
البته، صد البته به اراده پدر.
·
زن بدون حمایت مرد که نمی تواند شهریار
بزاید.
9
او با ترانه هاي محلي كه مي سرود
با قصه هاي دلكش و زيبا كه ياد، داشت
از عهد گاهواره كه بندش كشيد و بست
اعصاب من به ساز و نوا كوك كرده بود
با قصه هاي دلكش و زيبا كه ياد، داشت
از عهد گاهواره كه بندش كشيد و بست
اعصاب من به ساز و نوا كوك كرده بود
·
نقش مادر اکنون روشن می شود:
·
چون مادر شهریار، استثنائا برای
نوزاد در گهواره ترانه های محلی آذری خوانده و قصه های دلکش و زیبای حسین کرد و
کور اوغلی گفته، اعصاب (؟) پسرش حسابی کوک شده و در نتیجه، شاعر شده است.
·
ننه تره زا اما برای بیژن و ناهید
در گهواره نه ترانه خوانده و نه قصه گفته، تا اعصاب آندو هم کوک شوند و آنها هم شاعر
شوند.
·
چون شهریار از همان بدو تولد تا
لحظه مرگ، ناخوش بوده است.
·
مادری که نور دیده اش ناخوش باشد،
برای نوزادان دیگر حتی لالائی زمزمه نمی کند، چه رسد به خواندن ترانه و نقل قصه.
10
او شعر و نغمه در دل و جانم به خنده كاشت
وانگه به اشك هاي خود آن كشته، آب داد
لرزيد و برق زد به من آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هواي ناز
تا ساختم براي خود از عشق عالمي
لرزيد و برق زد به من آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هواي ناز
تا ساختم براي خود از عشق عالمي
·
نقش اصلی ضعیفه، پاشیدن بذر شعر و
نغمه در مزرع دل شهریار و بعد آبیاری آن با آب شور چشم و انفجار آذرخش مادری برای
به اهتزاز در آوردن پرچم روح فرزند بوده است.
·
در نتیجه اینهمه شق القمر مادری،
شهریار هوای ناز گرفته و برای شخص شخیص خویش، قصری از عشق ساخته است.
·
زنده باد ننه تره زای کشتگر.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر