میم نون
علل و دلایل تشکیل دیالک تیک تجلیل و تحقیر
در جامعه بشری
سعدی
رعیت
چو بیخ اند و سلطان درخت
درخت
ـ ای
پسر ـ
باشد
از بیخ، سخت
·
سؤال این است که اگر رعیت، ریشه
است و هیئت حاکمه درخت مبتنی و متکی و وابسته به آن ریشه، پس چرا سرو مورد تجلیل
قرار می گیرد و نه درختان میوه از خرما و انجیر و سیب و انگور و غیره؟
·
چرا نه کمیت و کیفیت میوه ها، بلکه
قد و قامت و تر و تازگی سرو ها، ایدئالیزه می شود؟
·
دلیل این فرمالیسم بی پایه چیست؟
هر یکی از درختان را دخلی معین است، به وقتی معلوم
گهی تازه اند و گاه پژمرده.
سرو را هیچ نیست
و همه وقتی تازه است
و این است، صفت آزادگان.
1
·
برای تهیه پاسخ به این پرسش ها،
باید با «اقتصاد سیاسی» سعدی و بعد حافظ آشنا شد.
·
در اقتصاد سیاسی سعدی و بعد حافظ،
نان و مسکن و بهداشت و پوشاک و آموزش و پرورش و غیره (نعمات مادی، مایحتاج حیاتی)
و حتی نعمات فکری، هنری، تولید نمی شوند.
·
بلکه نازل می شوند.
·
به همین دلیل توده های مولد و
زحمتکش مادی و فکری و هنری، سلب سوبژکتیویته می شوند.
·
رزاق و روزی رسان، قوای ماورای انسانی،
ماورای اجتماعی و حتی ماورای طبیعی جا زده می شوند:
·
خدای کذائی به قضای واهی فرمان می
دهد که رزق و روزی هر کس را قبل از تولدش با جوهر نامرئی بر پیشانی نطفه اش بنویسد
و حتی زمان و مکان نزول رزق و روزی اش را پیشاپیش تعیین می کند.
2
·
بدین طریق، توده های مولد و زحمتکش
سلب سوبژکتیویته می شوند و قوای واهی الهی و در تحلیل نهائی، خود خدای کذائی به
عنوان یگانه سوبژکت هستی قلمداد می شود.
3
·
در زمینه نعمات معنوی (فکری، هنری
و غیره) نیز به همین سان است:
·
مثلا سوبژکتیویته شاعر، انکار می
شود.
·
شاعر اصلی و اصیل، قوای ایرئال و ایراسیونال
ماورای انسانی، ماورای اجتماعی و ماورای طبیعی قلمداد می شوند.
·
بدین طریق است که مفاهیم ایراسیونال و ایرئال از قبیل الهام (اینتوئی
سیون) برای توضیح تشکیل آثار هنری مثلا شعر توسعه داده و تبلیغ می شوند.
4
ما
آبروی فقر و قناعت نمی بریم
با
پادشه بگوی که روزی مقدر است
·
حافظ در این بیت از اقتصاد سیاسی
خود پرده برمی دارد:
·
مایحتاج حیاتی اعضای جامعه در اقتصاد
سیاسی حافظ، تولید نمی شوند، بلکه مقرر شده از قبل اند.
·
منشاء تهیه و مصرف مایحتاج حیاتی،
نه زمینی، نه انسانی، نه اجتماعی، بلکه الهی است.
·
توده های مولد و زحمتکش از بنده و
کنیز و غلام و رعیت و پیشه ور و صنعتگر و غیره، در بهترین حالت اسباب زمینی الهی
اند.
·
هیچکاره اند.
·
حتی سلاطین و خوانین که گنج در فرم
های منقول و نامنقول در اختیار دارند، رزاق نیستند.
·
مقسم رزق الهی اند.
·
اسباب الهی اند.
·
واسطه اند.
5
حسد
چه میبری
ای سست نظم
بر حافظ
قبول
خاطر و لطف سخن
خدا
داد است
·
معنی تحت اللفظی:
·
ای کسی که فاقد استعداد هنری هستی،
برای چه به حافظ حسادت می ورزی؟
·
پدیده ها و روندهای روحی و دلنشینی
سخن، مائده های الهی اند.
·
حافظ احتمالا به دلیل سطح نازل توسعه
نیروهای مولده (علم و فن و غیره) و یا به دلایل طبقاتی، خود را هم سلب سوبژکتیویته
می کند.
·
حافظ خود را بلحاظ هنری اخته می
کند.
·
یعنی لیاقت هنری و شاعریت خود را
منکر می شود.
غزل
گفتی و در سفتی
بیا
و خوش بخوان
حافظ
که
بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
·
شعر حافظ که خودش بارها برای آن، دیوانه
وار کف می زند و هورا می کشد و فلک را حتی به در افشانی از گردن بند ثریا برمی
انگیزد، بدین طریق بی پدر و مادر انسانی می ماند.
·
منشاء الهی کسب می کند و سلب سوبژکتیویته
می شود.
6
رعیت
چو بیخ اند و سلطان درخت
·
در اقتصاد سیاسی سعدی، جامعه و جهان، بوستانی است با
درختان میوه.
·
میوه های درختان بوستان خدا دادی اند و خود بوستان را
خدا به طبقه حاکمه داده است.
·
فونکسیون باغبان در این میان این است که از باغ سلطان (رئیس
قدر قدرت طبقه حاکمه) میوه های خدا دادی را بچیند و به بارگاه شاه ببرد.
·
همین و بس.
·
حالا بیا و از سعدی دلیلی بر ادعای او بپرس:
·
اگر قضیه از این قرار است، پس به چه دلیل تجربی و منطقی،
«رعیت چو بیخ اند و سلطان درخت»؟
7
·
سعدی آخرین کسی است که نداند که باغات و مزارع و قنوات و
غیره را توده های مولد و زحمتکش با مشقتی عظیم تولید و حراست می کنند.
·
بدون حضور توده ها باغات نه به وجود می آیند و نه می
توانند حفظ شوند و به برهوتی بدل نگردند.
8
هر یکی از درختان را دخلی معین است، به وقتی معلوم
گهی تازه اند و گاه پژمرده.
سرو را هیچ نیست
و همه وقتی تازه است
و این است، صفت آزادگان.
·
به همین دلیل، در قاموس سعدی و
حافظ، رعایا و دیگر توده های مولد و زحمتکش، کاره ای محسوب نمی شوند و تحقیر می شوند.
·
در عوض آن، طبقه حاکمه و لومپن
پرولتاریا مورد تجلیل قرار می گیرند و آزاد و آزاده جا زده می شوند.
·
می توان گفت که در فلسفه تاریخ (تئوری
اجتماعی) سعدی و حافظ، هر چه بی ثمرتر، به
همان اندازه آزاد تر و آزاده تر.
9
·
این دیالک تیک تجلیل و تحقیر، خاص روشنفکران
قرون وسطی فئودالی نیست.
·
حتی صادق هدایت در قصه بظاهر هومانیستی
«داش آکل»، لومپن پرولتاریا را به مثابه لوطی اخلاقمند شرافتمند مورد تجلیل قرار
می دهد.
·
همان صادق هدایتی که کسب و کاری جز
تحقیر توده و حزب بزرگ توده نداشته است.
·
سؤال این بود و است که چرا؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر