تحلیلی
از
گفتم که جنگ من
پایان جنگ ها ست
ز این پس، جهان ما همه عشق است و آشتی
و
شاخه های گل
در تیردان و ترکش مردان رزمجوی،
نقش و نشان ما ست
معنی تحت اللفظی:
با خود گفتم که جنگ من پایان جنگ ها خواهد بود و بعد از آن، جهان به جنت عشق و آشتی بدل خواهد شد و نقش و نشان ما شاخه های گل در تیردان و ترکش جنگاوران خواهد بود.
حدس ما درست بود.
سهراب سیاوش
در اکثر جاهای شعر «مهره سرخ»،
سهرابی از طرازی نوین است،
سهرابی از سر تا پا معاصر است.
آرزوها و ایدئال های او نیز نه اوتوپی توخالی، بلکه علم است و بر قانونمندی های عینی هستی اجتماعی مبتنی اند.
سهراب در این شاهکار سیاوش،
خود سیاوش
حزب توده مطلوب سیاوش
است.
گفتم که جنگ من
پایان جنگ ها ست
۱
سیاوش
در این بند شعر
از
سوئی
دیالک تیک وسیله و هدف (آماج)
را
به شکل دیالک تیک جنگ و صلح بسط و تعمیم می دهد.
در دیالک تیک وسیله و هدف (آماج)، نقش تعیین کننده از آن هدف (آماج) است.
۲
جنگ در تئوری اجتماعی (تاریخفلسفه) سیاوش،
به وسیله ای برای نفی جنگ استحاله می یابد.
جنگ در قاموس سیاوش
به
آنتی تز خود،
یعنی
به
ضد جنگ،
یعنی
به
صلح و دوستی و آشتی
استحاله می یابد.
جنگ
به
وسیله ای برای ریشه کن کردن جنگ بطور کلی
بدل می شود.
جنگ
به
وسیله ای برای استقرار صلح ابدی (ایمانوئل کانت) استحاله می یابد.
ضمنا می توان گفت که جنگ در این بند شعر،
خود
به
دیالک تیک منفرد (خاص) و عام
استحاله می یابد:
جنگ به مثابه جنگ واپسین (منفرد، خاص)
در
صورت پیروزی
به
نافی جنگ بطور کلی (عام)
استحاله می یابد.
وقتی از درک دیالک تیکی ژرف سیاوش سخن می رود، منظور همین است.
ما
در ایران و حتی جهان
اندیشنده ای از طراز سیاوش سراغ نداریم.
۳
فردوسی
هرگز نمی توانست این اندیشه را نمایندگی کند.
اگر هم نمایندگی می کرد،
به مثابه آرزو و اوتوپی نمایندگی می کرد
و
نه به مثابه واقعیت و علم.
در زمان فردوسی
هنوز
شرایط اوبژکتیو (عینی) و سوبژکتیو لازم
برای این امر پدید نیامده بود.
اما در زمان سیاوش و به عبارت دقیقتر از اواسط قرن نوزدهم،
طبقه اجتماعی طراز نوینی پا به عرصه نهاده
که
جنگ طبقاتی اش
به معنی پایان طبقات و نتیجتا به معنی پایان جنگ طبقاتی به طور کلی
است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر