تحلیلی
از
۳
می آمدم
تا داد و دوستی
بر تخت برنشانم
آنگاه سر به خدمت
پیش پدر نهم
برقراری داد
اما
به نظام مبتنی بر داد محدود نمی شود.
با برقراری داد،
کینه و خصومت در مقیاس ملی و بین المللی شالوده مادی خود را از دست می دهد.
جنگ داخلی و یا خارجی
برای غارت توده ها بوده است.
یعنی برای تحمیل، ترویج و تحکیم بیداد بوده است.
با طرد بیداد،
کینه و دشمنی جای خود را به دوستی و مهرپروری می دهد.
دلیل دیالک تیک داد و دوستی
در قاموس سیاوش
نیز باید همین باشد.
۴
آرزو و اوتوپی و رؤیای سهراب،
همدستی پدر با پسر برای خدمت به امر پیشرفت داد و دوستی بوده است.
عاقبت تراژیک این آرزو و رؤیا
نیز
در خصلت اوتوپیکی آن بوده است.
تراژدی ها بدون دلیل اوبژکتیو (عینی) و سوبژکتیو (ذهنی، فکری و غیره) نبوده اند و نیستند و نخواهند بود.
خواستن هر چیزی
هرگز به معنی توانستن انجام آن چیز نیست.
۵
انسان مختار مطلق نیست، بلکه در دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) عمل می کند و می تواند عمل کند.
به قول به آذین،
«انسان در لا به لای دیوارهای جبر (ضرورت)»
حرکت، کار و پیکار می کند.
حرکت و کار و پیکار بنی بشر
بدون چارچوب عینی نیست.
دلبخواهی نیست.
نقش تعیین کننده در دیالک تیک جبر و اختیار
از آن جبر است
و
بنی بشر
به اندازه شناخت جبر عینی،
به اندازه شناخت قوانین و قانونمندی های عینی هستی طبیعی و اجتماعی،
آزاد و مختار است.
هر خواستنی به معنی توانستنی نیست.
۶
توانا بود، هر که دانا بود.
منظور حکیم طوس نیز همان منظور هگل و مارکس و انگلس و لنین است:
دانائی
به گسترش حد و مرز آزادی بشری،
به توسیع (وسعت یابی) میدان توانانی بشری
کمک می کند.
توانائی بشری به میزان دانائی او توسعه می یابد.
پیش شرط توانائی، دانائی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر