۱۴۰۱ آبان ۲۵, چهارشنبه

درنگی در «شعری» از محمد مختاری (۵)


 

پس کجای لبت آزادم کند؟

  محمد مختاری 
 

درنگی 

از 

میم حجری

 

۱

شکسته پل‌ها پشت سر
و پیشِ رو شن‌هایی که خاکستر جهان است.

معنی تحت اللفظی:

پشت سر، پل های شکسته قرار دارند

و

پیش رو، شن هایی که از جهان خاکستر شده باقی مانده اند.

پشت سر خود داشتن پل های شکسته،

به معنی دشواری برگشت به عقب است.

چنین کسی محکوم به پیشروی است.

مشکل مختاری این است که پیش رویش هم شن هایی است که پسمانده جهان سوخته و خاکستر شده است.

 شن 

معمولا

زیر پا ست و نه پیش رو.

شاید منظور مختاری

تل های شن است که از جهانش باقی مانده اند.

 
۲

غروب ممتد در سایه‌ی درون جا خوش کرده است
و شب که تا زانو می‌رسد تحمل را کوتاه می‌کند. 

 چگونه است لبت؟

معنی تحت اللفظی:

غروب امتداد یافته در سایه درون نشسته است و برکه کم قیر و یا کم آب شب که تا زانو می رسد، موجب کوتاهی تحمل شده است.

خردستیزی که نباید شاخ و دم داشته باشد.

غروب امتداد یافته

 (قبلا از سایه امتداد یافته سخن گفته است و اکنون جای سایه را با غروب پرکرده است)

 در سایه درون شاعر جا خوش کرده است.

غروب به عمله خسته ای تشبیه می شود که در سایه دیواری رفع خستگی می کند.

دیواری که درون مختاری است.

تشبیه درون به دیوار هم از آن شق القمرها ست.

شب به برکه قیر و یا آب تشبیه می شود.

برکه قیر و آبی که دچار کم قیری و یا کم آبی است و فقط تا زانوی شاعر می رسد.

 این هنوز بد نیست.

بد این است که برکه شب کم قیر و یا کم آب، ریسمان تحمل شاعر را کوتاه می کند.

چگونه؟

برکه شب که قیچی نیست.

اینهم هنوز بد نیست.

بد این است که شاعر در این واویلا، کنجکاو چگونگی لب مخاطب خویش است.

شاید می خواهد لب بگیرد و طناب تحملش درازتر شود.

 

۳
که انفجار عریانی، سنگ می‌شود در بی تابی‌های خاموش.

معنی تحت اللفظی:

انفجار عریانی در بی تابی های خاموش، تحجر می یابد.

عجب بدبختی ئی است.

همه این یاوه ها ایراسیونالیستی اند.

انفجار عریانی.

بی تابی های خاموش

تحجر انفجار عریانی.

 

این «مفاهیم» من در آوردی را مختاری از تجرید چه چیزهایی به دست اورده آست و در بشقاب خواننده قرار داده است؟


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر