تحلیلی
از
۴
در همین بند شعر «مهر سرخ»،
یکی از بنیادی ترین و تعیین کننده ترین کشفیات مارکس
تبیین استه تیکی می یابد:
با ورود پرولتاریا به عرصه تاریخ،
طبقه اجتماعی طراز نوینی گام به صحنه ی تاریخ می نهد
که
«جنگش پایان جنگ ها» ست.
طبقه اجتماعی طراز نوینی
که
رهایش طبقاتی اش،
به معنی رهایش بشریت است.
طبقه اجتماعی طراز نوینی
که
مبارزه رهائی بخشش
دیالک تیکی از خاص و عام است:
دیالک تیکی از رهایش خاص و رهایش عام است، دیالک تیکی از خودرهانی و بشریت رهانی است.
به عبارت صریحتر،
طبقه کارگر فقط به شرطی می تواند خود را به مثابه طبقه رها سازد که بشریت را رها سازد.
۵
سهراب
(سیاوش)
در شعر «مهره سرخ»،
تجسم سمبولیک پرولتاریا ست.
به همین دلیل
جنگش «پایان جنگ ها» ست.
سهراب
نه رزمنده ای تشنه به خون و خونریزی،
نه سرداری جنگ طلب،
بلکه سمبل طبقه آزادی خواه صلح جوی رادیکال است.
جنگ طبقاتی
به
«سهراب» از فرق سر تا نوک پا صلح طلب و آنتی جنگ
تحمیل می شود.
و
سهراب برای رهایش خود و بشریت از قید و بند بندگی
عزم خود را برای آخرین جنگ جزم می کند.
ز این پس، جهان ما همه عشق است و آشتی
و شاخه های گل
در تیردان و ترکش مردان رزمجوی،
نقش و نشان ما ست
این ایدئال سهراب است.
این ایدئال تحقق پذیر «سهراب» معاصر است:
امحای طبقات متخاصم در مقیاس جهانی
و
تبدیل جهان به عرصه عشق و دوستی فراگیر.
در این چنین جهانی
به جای تیر در تیردان،
شاخه های گل قرار خواهد داشت
و
این خود نقش و نشان «سهراب» طراز نوین
خواهد بود.
در همین بند شعر «مهره سرخ»،
پاسیفیسم سلحشور سیاوش
تبیین می یابد.
کمیابی و کیمیا وارگی سیاوش در همین تعالی شناخت و شعور استه تیکی و تئوریکی است.
یاد خروشانش به یاد باد.
دریغا که دیگر به دشواری می توان همانندی از طراز او پیدا کرد و چاره ای جز تکرار شعر او خطاب به خویشتن او نمی ماند:
اینک بگو به ما
چونان تو را کجا
ما جستجو کنیم؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر