۱۳۹۸ مهر ۲۳, سه‌شنبه

سیری در اشعار فریدون توللی (بلم) (۴)

 
بلم
 فریدون توللی 

ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
 
۱
« تو كه نوشُم نِئي نيشُم چرايي
تو كه يارُم نِئي پيشُم چرايي ‍(چرا می آیی)»
 
« تو كه مرهم نِئي زخمِ دلُم را
نمك پاش دل ريشُم چرايي »
 
معنی تحت اللفظی:
تو که نوشم نیستی،
چرا
نیشمی؟
تو که یارم نیستی،
چرا نزدم می آیی؟
تو که مرهمی بر زخم دلم نیستی،
چرا بر زخم دلم نمک می پاشی؟
 
در این دو بیت شعر،
فرق نمی کند که خود توللی آن را سروده باشد و یا شاعر دیگری،
مفهوم معروف عشق
به
بهترین وجهی
تماتیزه می شود.
(موضوعیت کسب می کند.)
 
 
در این دو بیت شعر
 از
یکجانبگی عشق
پرده برمی افتد:
عاشق 
حامل نیاز
است.

معشوق
برپا دارنده دیوار راز
و
پشت دیوار راز
مشغول ناز
است.

دیالک تیک نیاز ـ راز ـ ناز
(محمد زهری)
 
۲
« تو كه نوشُم نِئي نيشُم چرايي
تو كه يارُم نِئي پيشُم چرايي ‍(چرا می آیی)»
 
« تو كه مرهم نِئي زخمِ دلُم را
نمك پاش دل ريشُم چرايي »
 
دیالک تیک نیاز ـ راز ـ ناز
دیالک تیکی اوبژکتیو (عینی)، طبیعی، پسیکولوژیکی و غریزی
است.
 
یعنی
در
وهله اول
دیالک تیکی سوبژکتیو، ارادی، عمدی و آگاهانه
نیست.
 
دیالک تیک نیاز ـ راز ـ ناز
فقط
در
مورد عشق
مصداق 
ندارد.
 
در
هر 
معامله ای
در
هر
خرید و فروشی
همین دیالک تیک
نقش بازی می کند.
 
۳
« تو كه نوشُم نِئي نيشُم چرايي
تو كه يارُم نِئي پيشُم چرايي ‍(چرا می آیی)»
 
« تو كه مرهم نِئي زخمِ دلُم را
نمك پاش دل ريشُم چرايي »
 
دیالک تیک دیگری
که
باید
برای درک و توضیح این مسئله به خدمت گرفته شود،
دیالک تیک عشق و نفرت
است.
 
عشق مبرا از نفرت و نفرت مبرا از عشق
وجود ندارد.
 
این دو قطب دیالک تیکی
می توانند
در
طرفة العینی
و
حتی
به
دلایل بندتنبانی
به
یکدیگر 
تبدیل شوند.
 
به
همین دلیل
عشق 
اصولا و اساسا
محکوم به شکست است.
 
محتوای این دو بیت شعر
هم
در
تحلیل نهایی
دیالک تیک عشق (جوان) و نفرت (زن)
است.
 
طبیعت
برای
تعدیل دیالک تیک عشق و نفرت 
ساز و برگ های هورمونی و بیوشیمیایی
به
کار
انداخته است.
 
 
مثلا
هورمون وفا
با
نام شیمیایی اوکسی توسین
را.
 
۴
« تو كه نوشُم نِئي نيشُم چرايي
تو كه يارُم نِئي پيشُم چرايي ‍(چرا می آیی)»
 
« تو كه مرهم نِئي زخمِ دلُم را
نمك پاش دل ريشُم چرايي »
 
برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش های جوان عاشق
ضمنا
باید
به
عملکرد دیالک تیک های فوق الذکر
در
مورد زن
نیز
توجه داشت.
 
زن
در این شعر
در
آن واحد
عاشق کسی دیگر
است.
 
کس دیگری
که
از
سویی
دیواری از راز بر پا داشته و پشت دیوار راز مشغول ناز
است
و
از
سوی دیگر
در
گیر و دار دیالک تیک عشق و نفرت
است.
 
به
همین دلیل
در
روند عشق
هر دو طرف
کلافه می شوند.
هم
عاشق
و
هم
معشوق.
 
بدبختی هر دو
این
است
که
عقل اندیشنده
آچمز می شود
و
غریزه
قدر قدرت.
 
کسی
از
عقل اندیشنده و عاقبت سنج
نظر 
نمی پرسد.
 
به
نظرات عقل
هم
کسی
اعتنایی مبذول نمی دارد.
 
یعنی
ما
در
مسله عشق
با
دیالک تیک ثالثی
به
نام دیالک تیک غریزه و عقل
هم
سر و کار پیدا می کنیم.
 
نقش تعیین کننده
در
دیالک تیک غریزه و عقل
از
آن غریزه
است.
 
اگر کسی بضاعت عقلی چشمگیری داشته باشد،
می تواند
بر
غریزه قدر قدرت
تا
حدی
لگام زند
و
به 
آسانی
دل نبازد
و
یا
اگر
دل باخت،
دو باره پیدا کند و آرام گیرد.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر