۱۳۹۶ آبان ۷, یکشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۵۴۶)

 
جمعبندی
 از 
مسعود بهبودی
 
 
علی اشرف درويشيان
ـ نويسنده برجسته کشورمان ـ
جاودانه شد!
کار عنلاین

علی اشرف درويشيان 
از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ به سبب نوشتن کتاب “از این ولا‌یت” 
و 
فعالیت‌ های سیاسی
 از
(اشتغال در اداره) آموزش (و پرورش) اخراج 
و 
سه بار دستگیر شد.
 او در آخرين دستگيرش (دستگیری اش) درسال ۵۴ ۱۳ به ۱۱ سال زندان محکوم گردید. 
شاهین
ـ بازجوی ساواک ـ
 به او پیشنهاد داده بود 
که 
به عضویت حزب رستاخیز در بيآيد (در آید) تا از زندان آزاد شود. 
اما 
علی اشرف
 بر سر پیمانی که با زحمتکشان بسته بود
 استوار ماند
 و 
در آبان ۵۷ همراه با ديگر زندانيان سياسی آزاد گرديد.

۱
علی اشرف گفته بود:
اکابر توانگر کند فرد
را

۲
ساواک
اینقدر هم خر نبوده
تا
هر ننه قمری
را 
به عضویت در حزب رستاخیز بپذیرد
چه رسد به اجابر کسی به عضویت در تنها حزب انقلابی کشور.


۳
حزب رستاخیز 
انقلابی ترین حزب 
در آن دوره
 بوده است.

۴
بقیه جریانات آوانتوریستی 
(طویله های فدایی و مجاهد و لیملام و دیمدام و حزب اللهی)
به لحاظ طبقاتی
ماهیتا  فئودالی بوده اند.

۵
چون 
انقلاب سفید
انقلابی ضد فئودالی و بورژوایی بوده است.

۶
ما باید میان شاه
قبل از  انقلاب سفید
و
  شاه
پس از  انقلاب سفید
تفاوت قایل شویم:

الف
شاه قبل از  انقلاب سفید
نیمه فئودال ـ نیمه بورژوا بوده است.

ب
شاه پس از
 انقلاب سفید
خواه و ناخواه
یعنی عینا و عملا
ضد فئودال و بورژوا شده است.

۷
این تغییر موضع طبقاتی
در شعور اجتماعی شاه هم منعکس شده است:

الف
شاه
قبل از  انقلاب سفید
الاغ بوده است.

ب
شاه
پس از  انقلاب سفید آدم شده است.

۸
این دال بر صحت دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی است:
افسار اسب شعور اجتماعی 
به دست سواره تازیانه به دست  وجود اجتماعی 
است.

۹
 اگر مشد علی اشرف م سواد ماتریالیستی ـ دیالک تیکی ـ تاریخی بخور و نمیری   می داشت
 از
 انقلاب بورژوایی سفید
 دفاع می کرد و عضو حزب رستاخیز می شد.

۱۰
البته اکنون اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی سر تنت طلب
بورژوا 
شده است
و 
کمترین تفاوت طبقاتی
با سطل ننه ات طلب ها ندارد.

۱۱
اکنون اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی سر تنت طلب
از نقطه نظرهایی
حتی بهتر از سطل ننه ات طلب ها ست.


مصراعی از سر تا پا فلسفی
از
صغیر اصفهانی

هم خط زیبایی است
و
هم
حقیقت بی برو ـ برگرد والایی است.


زندگی گریزی دائمی است
گریری،
که 
حتی 
به تو امان نمی دهد بفهمي
از چه می گریزی 
کافکا

دیالک تیک ستیز و گریز

۱
قیاس به نفس مکن
مش کافکا.

۲
ما خر نیستیم.

۳
خر
هرگز نمی گریزد

۴
خر می ماند و فدای کاک خر می شود.

۵
ما
درست به  همین دلیل
می گریزیم.

۶
ما
می دانیم از چه و که می گریزیم
چرا می گریزیم
و
 به چه نیت و سود و سودا می گریزیم

۷
گریز ما
عین ستیز ما ست.
بخش لاینفکی از ستیز ما ست.

۸
گریز ما
بسان عقب نشینی موج است
برای تازه کردن نفس
تجدید قوا
برای خیزشی دیگر
قوی تر
و
غنی تر


از عشق تا عادت

۱
کسی عاشق کسی نمی شود.


۲
برای اینکه عشق در روند آگاهانه ای صورت نمی گیرد.


۳
نمی توان تصمیم گرفت و عاشق کسی شد.


۴
عشق مثل زلزله است.
به پای خود می آید و به پای خود می رود.


۵
عشق خبر نمی کند.


۶
عشق آگاهانه و عمدی
اصلا عشق نیست.
مبتنی بر حساب و کتاب است.


۷
عشق آگاهانه و عمدی
می تواند به دلایل متفاوت باشد:


الف
پس از پیروزی ارتجاع سیاه بر انقلاب سفید
خیلی ها عاشق سینه چاک نران و زنان چه بسا کریه القیافه طبقه حاکمه کثیف جدید شدند.
این عشق در واقع عشق به جاه و مقام و پول و منصب و امکانات بود.


ب
خیلی ها پس از همزیستی طولانی خیال می کنند که عاشق همسر خود شده اند.
این هم عشق نیست.
شاید عادت باشد.


پ
شاید وابستگی مالی و فکری و عاطفی باشد.


ت
شاید تأثیر اوکسی توسین باشد که در همخوابی با همسر آزاد می شود.
این تأثیر حتی پس از جدایی در هر دو طرف می ماند و دلتنگی به همسر سابق
ناشی از تأثیرات این ماده شیمیایی است


۸
عشق اگر از هر دو طرف آگاهانه باشد
یعنی زن و وشهر همدیگر را شناخته باشند و شیفته همدیگر باشند
عشق نیست.


دوستی است.


دوستی هم حاوی گشتاورهایی از عشق است.


عشق نهفته در دوستی
دو طرفه است.


۹
عشق معمولی 

همیشه 
یکطرفه است و محکوم به شکست است.

به همین دلیل
طبیعت ـ خدا
ترفندهایی (زنجیرهایی) از قبیل عادت و وابستگی و اوکسی توسین و غیره

 را 
 پدید آورده است
 تا مانع تبدیل عشق به نفرت و تفرقه (جدایی) شود.


هنر، آثار هنری و هنر عیرانی

۱
هنر فرمی از شناخت است.

۲
هنر فرمی از شناخت چه بسا سطحی و بخور ـ نمیر است.

۴
آثار هنری آگاهانه تشکیل نمی شود.

۵
 «می جوشد از درون شان  آتشفشان آثار (افکار)»
با پوزش
از

محمد زهری


۶
خود کافکا
 که از محتوای فکری آثار هنری اش خبر ندارد.

۷
کافکار بیمار مسلولی از خانواده ای مرفه (سرمایه دار) است.

۸
آثار هنری هر کس ربط تعیین کننده ای به خود او ندارند.

۹
در آثار هنری
 واقعیت عینی (طبیعت و یا جامه)
قلدرانه
منعکس می شود.

۱۰
هنرمند که اصلا صاحب نظر نیست.

۱۱
روح هنرمند بیشتر به آیینه شباهت دارد.

۱۲
در این آیینه
واقعیت عینی قلدرمنشانه عکس اندازی می کند.

۱۳
این عکس ها به صور مختلف شعر و نثر و تندیس و ترانه و غیره مادیت می یابند.

۱۴
راه واحدی دوبار طی می شود:

الف
درخت در آیینه روح هنرمند (سیاوش کسرایی و یا نقاشی)  عکس می اندارد.

ب
هنرمند
این عکس را
به صورت  شعر و یا به صورت تابلوی نقاشی بازتولید می کند.

پ
شعر «درخت» سیاوش
 درخت واقعی + استنباط و شناخت شاعر از درخت واقعی است.
چیزی فراتر از درخت واقعی است.

ت
درخت 
راه واحدی را دوبار طی کرده است:


۱
به ذهن هنرمند رفته است.

۲
به صورت شعر «درخت» سیاوش در آمده و
همان راه را بازگشته است.

۳
شعر «درخت» سیاوش
آمیزه ای از ماده و روح (احساس، استنباط، اندیشه و عواطف و غیره) است.
دیالک تیک ماده و روح


۱۵
عیرانی جماعت از هر هنرمندی
 رهبری می سازند.

هنرمند 
اصلا 
چه بسا 
هوش موشی در کله ندارد.

به رغم ديدن آرامش تو کم نشده
ارادتی که به آرامش کفن دارم

شاعر حزب الله

۱
عجب بدبختی ئی است.

۲
مش کریم بر آن بود که شعرا کذاب اند.

۳
حیف که دیگر نیست 
تا 
ببیند 
که
شعرا مشتی مجانین
 اند.

۳
به همین دلیل شاعر مجنون دیگری می فرماید:
تو چنان در دل مایی
که
جان
در کفن است.
با پوزش از مش سعدی


فرمانروای کره بی سکنه
به شازده کوچولو گفت:
من تو را قاضی القضات کره بی سکنه ام می کنم
تا تو خودت را محاکمه کنی.
 

شازده کوچولو


۱
شازده کوچولو تکخال طبقه حاکمه کلاش
برای تزریق ایده ئولوژی خود در رگ توده است. 


۲
انتقاد از خود (محاکمه خود)
فقط در رابطه دیالک تیکی با انتقاد اجتماعی (انتقاد از همنوع و جامعه) امکان پذیر است و حاوی معنی است. 


۳
در غیر این صورت فرمی از خودستیزی است


۴
و خودستیزی همراه همیشگی خرد ستیزی و توده ستیزی است.


۵
خودستیزی (اگو نیهلیسم) مشخصه اصلی فاشیسم و فوندامنتالیسم است.


۶
خودستیزی (اگو نیهلیسم) امروزه در فرم های مختلف زیر عرض اندام می کند:


الف
عملیات آموک
کشتار همکلاسان خود در طویله های امپریالیستی و خودکشی نهایی


ب
انتحار عنقلابی
توسط اجامر فوندامنتالیسم
ضمن کشتار کور اعضای جامعه





بن لادن


تشکیل پرچم ایده ئولوژیکی 
از 
فرم 
به 
قصد عوامفریبی

حجاب طرز تفکر محجب را نشان می دهد.
حریف

۱
حجاب و یا مینی ژوپ و یا هر پالان دیگر
انواع مختلف پوشش اند.
فرم اند.


۲
می شود از فرم پرچم ایده ئولوژیکی ساخت و عوامفریبی کرد.


۳
فوندامنتالیسم از حجاب و تسبیح و پشم و ریش پرچم می سازد
و فاشیسم از لودگی، لاابالیگری، لاشخوری و جندگی. 


۴
فرم ولی بی اعتنا به فریب ساده لوحان و پختن آش ایده ئولوژیکی خویش
فرم می ماند. 


۵
با تعویض پالان
معجزه ای رخ نمی دهد و خری آدم نمی شود.


کتابخونه زندان اوین‌ اینطوریه که به کتابدارش میگی:
"فلان کتاب رو داری؟"
کتابداره میگه:
 "نه ولی نویسنده‌ اش رو داریم.»

حریف


زلمی کاوه 
شاعر و نویسنده افغانی

از
صفحه فیسبوک
فرح عظیمی
 
هی!
من
 هم
هوای تازه
 را 
دوست دارم

نفس کشيدن درآرامش
خنديدن در کوچه
رقصيدن روی برف ها 
را!

هيچ گل زردی 
گلی سرخی را نمی بلعد

هی!
من هم در همين جا زاده شدم


در سرزمينی
که 

چشمان بادامی
 جرم انگاشته می شود
 

من 
چشم بادامی
 ام

اما 

قلب مان يکسان است

مرا نکش
مرا نبند
مرا نبلع

ما را نکشيد 


من 
همه ی چشم ها
 را 
دوست دارم

همه ی رنگ ها 

را

همه ی گل ها 

را

هيچ گل زردی گلی سرخی را نمی بلعد

پایان
ویرایش
از 
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ادامه دارد.

۱ نظر: