۱۳۹۶ مهر ۱۴, جمعه

وحدت و مبارزه خدایان سه گانه (۹۹)


 
فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)
 
عصیان
(۱۳۳۶)

ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
 
۱
   از چه می گویی، حرام است این می گلگون؟
   در بهشتت جوی ها از می روان باشد
  هدیه پرهیزکاران عاقبت آنجا
  حوریئی از حوریان آسمان باشد
 
معنی تحت اللفظی:
به چه دلیل
می گلگون را حرام قلمداد می کنی؟
در بهشت موعود جویبارهای بیشمار از همان می گلگون جاری است
و
برای پارسایان
حوری ئی از حوریان آسمانی هست.
 
 فروغ ۲۰ ساله
در این بند شعر عصیان
یکی دیگر از تناقض گویی های تئولوژی اسلامی را به چالش می کشد:
می و سکس
در این دنیای واقعی حرام اعلام می شود
اما
همان می و سکس
در دنیای واهی وعده داده می شود.
آنهم به وفور.
 
فروغ
هنوز نمی داند که حیات پس از مرگ یاوه ای بیش نیست.
 
اگر می دانست به ترفند طبقه حاکمه ـ خدا و طبقه حاکمه 
پی می برد.
 
سؤال
اما
این است
که
طبقه حاکمه
از
محروم سازی توده از نعمات متنوع مادی و روحی و روانی 
چه هدف و آماجی دارد؟
 
۲
از چه می گویی، حرام است این می گلگون؟
   در بهشتت جوی ها از می روان باشد
  هدیه پرهیزکاران عاقبت آنجا
  حوریئی از حوریان آسمان باشد
 
برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش
باید
دیالک تیک توده و طبقه حاکمه
مورد بررسی تاریخی ـ مشخص عمیق و همه جانبه قرار گیرد:
 
۳
در صدر اسلام
 و 
در تمامی طول تاریخ نظامات برده داری و فئودالی
و
حتی در دهه های متمادی در نظام سرمایه داری
سطح توسعه نیرو های مولده هنوز بسیار نازل بود
و
تولید کافی مایحتاج مادی 
محال بود.

دلیل مرگ زودرس اعضای جامعه
 و 
زنده به گور سازی نوزادان دختر
 و 
طعمه لاشخور سازی پیران جامعه
همین بوده است.

حتی تهیه نان کافی برای همه اعضای جامعه محال بود.

به همین دلیل
تولید نان کافی
یکی از شعارهای بلشویسم بوده است.
 
۴
یکی از مهم ترین دلایل طبقه حاکمه در حرام اعلام کردن بخش مهمی از نعمات مادی
و
دعوت اکید به قناعت و نهی از حرص و آز و ثروت
همین است.
 
به همین دلیل
قناعت 
یکی از مفاهیم اساسی سعدی و حافظ بوده است:
 
الف
سعدی 
بابی از بوستان و گلستان 
را 
به 
قناعت
 اختصاص داده است.

بوستان باب ششم
قناعت
 
خدا را ندانست و طاعت نکرد
که بر بخت و روزی قناعت نکرد
قناعت توانگر کند مرد را
خبر کن حریص جهانگرد را
 
 معنی تحت اللفظی:
کسی که بر اقبال و رزق و  مقرره قناعت نکند، 
نه خداشناس است و نه مطیع خدا ست.
قناعت سرچشمه ثروت است
به تاجر جهانگرد حریص هم بگو.
 
ب
حافظ 
در این زمینه تئوری های توده فریب هوش ربایی دارد:
 
گنج زر گر نبود کنج قناعت باقی است
آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد
 
معنی تحت اللفظی:
اگر گنج زر نباشد، باکی نیست.
چون قحط کنج قناعت که نیست.
خدایی که به شاهان گنج زر داده
 به فقرا هم کنج قناعت داده است.
 
این بیت غزل خواجه
لبریز از ایده ئولوژی فئودالی ـ اسلامی است.
بهتر از این نمی توان عوامفریبی کرد.
 
دلیل دره موجود میان طبقه حاکمه و توده (گدا)
گنج زر و کنج قناعت
در فلسفه اجتماعی خواجه
طبقه حاکمه ـ خدا
ست.
 
خدا
به اعضای طبقه حاکمه گنج زر داده است 
و
به توده مولد و زحمتکش
(از دید خواجه مشتی گدا)
گوشه فقر و قناعت و تسلیم و رضایت و  ریاضت داده است.
 
ادامه دارد.
 

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    معنی تحت اللفظی:
    کسی که بر اقبال و رزق و روزی مقرره قناعت نکند،
    نه خداشناس است و نه مطیع خدا ست.
    قناعت سرچشمه ثروت است
    به تاجر جهانگرد حریص هم بگو.

    پاسخحذف