۱۳۹۶ آبان ۲, سه‌شنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۵۴۴)


اثری
از
پابلو پیکاسو

جمعبندی
 از 
مسعود بهبودی
 

ولکر پیسپرز

افاغنه
را
به جنگ روس های بد فرستادید
عراقی ها
را 
مسلح کردید
و
به جنگ ایرانی ها فرستادید.

ایالات متحده امریکا
متحدین خود
را
نهایتا
در گل و لای و لجن نشانده است و رفته است.
 بسان دستمال مستراح 
مورد استفاده قرار داده 
و
دور انداخته است.

آنها
اما
نه
دستمال مستراح
بلکه 
آدم
بوده اند.

اکنون
همان دستمال های مستراح
برمی گردند
و
بر همان کون هایی آتش می افکنند
که
برای پاک کردن شان مصرف شده اند.

حریف

مردی نزد بایزید بسطامی رفت و گفت 
که
به مدت سی سال روزه داشته و مشغول عبادت بوده
 اما هیچ نشانی از نزدیکی به خدا در خود نمی بیند 

بایزید  گفت:
اگر صد سال دیگر هم به این کار ادامه دهی
 اتفاقی برایت رخ نخواهد داد  

اصلا مسائه زمان نیست 
اگر کار اشتباهی را تا ابد نیز انجام دهی، 
اتفاقی رخ نمی دهد.

ولی اگر عمل درستی را حتي برای یکبار انجام دهی
 کافی است.

خدا
 باید اهل حساب و کتاب باشد  
در غیر اینصورت
 چگونه می تواند روزهای روزه را بشمرد؟

 وقتی معامله در کار باشد 
روزه ارزشی ندارد.

مهری
سی و یکم خرداد ماه

آموزگاری که شهری را پنهان به کلاسش آورده بود
شهری جوهرین
ستاره شفافی که می بایست، در هنگامش
زاویه‌ های فراموش شده و نیمکت‌ های شکسته را روشن کند
نیمه شبی‌، ناگاه
از پنجره‌ ها به بیرون تابید
ظلمات فرو ریخت.

آموزگار را بر تخته سیاه شکسته‌ ای به دامچاله بردند.

دانش آموزی که مدادش را در لانه زنبوران فرو کرد
بال ملائک در ترکی‌ کوچک شکست
او تفنگ را در جلد ورق شده سگی‌ پنهان کرده بود
او با ستاره ژنرالی
شب پره‌ ای را ترسانده بود
 
خنده مردم
چون زخم گشاده‌ ای در نوک چاقویی
 آسمان‌ها را ترکانده بود.

 پایان 

کسی که دوستت دارد در بدترین حالت اولویتش تو هستی
نه اینکه بگوید
کار داشتم
 نشد خبرت را بگیرم.
حریف

۱
تنها عشق واقعی
عشق والدین به فرزندان شان است.

۲
بقیه 
در تحلیل نهایی
دوستدار خویشتن خویش اند.
 
۳
 اصیل ترین عاشقان مادران و پدران هستند.
 
۴
 این عشق هم یکطرفه است. 

۵
کودکان به قول کریم 
نافیان والدین هستند.
انما اولادکم ... فتنه عدو لکم.
فرزندان تان اسباب آزمون شما هستند.
دشمنان تان هستند.

 نتیجه اخلاقی حریفی دیگر:

۱
هرگز خر نشوید و به وعده و وعید اعضای طبقه حاکمه انگل
 دل، خوش نکنید.
 
۲
عزت و لذت اعضای طبقه حاکمه انگل و توله جات شان
نه حاصل از زحمت شخصی آنها،
بلکه ناشی از ذلت و ریاضت توده های برهنه و پا برهنه است.

آره. 

۱
روش افلاطون مثل روش روحانیت است.
 
۲
همه چیز وارونه نشان داده می شود 
و 
«راه حل» مسخره و کاذبی برای مسائل عرضه می شود:
به زعم روحانیت واتیکان و جماران 
اول باید همه متدین شوند تا جامعه اصلاح شود.  

۳
یعنی عقیده مقدم بر فرماسیون اجتماعی است.
روح مقدم بر ماده است.
این ایدئالیسم است.

۴
آدم ها اما روی کله شان راه نمی روند.
 
۵
 دانا و نادان نه قابل تعیین و تعریف اند و نه حکومت می کنند.
 
۶
 طبقات اجتماعی حکومت می کنند.

۷
عقیده و باور و ایده ئولوژی ثانوی است.
 
۸
زیربنای اقتصادی جامعه
 تعیین کننده ی روبنای ایده ئولوژیکی آن است.

۹
دانایی که مادر زادی نیست.

۱۰
این سیستم اجتماعی ـ اقتصادی (فرماسیون) حاکم است 
که 
مانع توسعه فلسفه و علم و فن و فرهنگ می شود 
و
 یا 
موجب توسعه آنها می گردد.

۱۱
مثال:
ایران در این چهار دهه از هر لحاظ سقوط کرده است.
جامعه 
طویله شده است.
 
۱۲
دلیلش روی کار آمدن مجدد اشرافیت فئودال و روحانی کثافت است.

۱۳
افلاطون
 توده را خر محسوب می دارد 
که 
خری را روی کار می آورد.

۱۴
حاکمیت این کثافات اما به توده تحمیل می شود.
 
۱۵
 نه دهقانان تمایلی به این اجامر داشتند و نه کارگران و نه پیشه وران.

۱۶
توده خر نبوده و نیست.
 
۱۷
چراغ توده را خاموش می کنند 
و
 بعد 
توده بی چراغ مانده را تحقیر می کنند 
که
 گویا توده این زباله ها را داوطلبانه روی کار آورده است.

۱۸
افلاطون فیلسوف ایدئالیسم عینی است.
 
۱۹
مثل روحانیت مسیحی و اسلامی و غیره است.
 
۲۰
 نظرات ارسطو در این زمینه حیرت انگیز و ضمنا ستایش انگیزند:
 ارسطو دموکراسی را حکومت فقرا می داند.
 
۲۱
برای ارسطو مهم نیست که هیئت حاکمه انتخاب می شود و یا نمی شود.
 
۲۲
برای ارسطو
 ماهیت طبقاتی حکومت تعیین کننده است.
 
مراجعه کنید 
به 
«سخن از کدامین دموکراسی است؟»

 این رفتارها 
ربطی به غرایز و حوایج جنسی و غیره ندارند.
 
۱
منحصر به جنس مرد هم نیستند.
 
۲
ما با دیالک تیک زن و مرد سر و کار داریم.

۳
زنان هم ترفندهای مستور خاص خود را دارند 
و 
دمار از روزگار نیمه دیگر در می آورند.

۴
برابرحقوقی و برابری زن و مرد و همه انسان ها 
بی اعتنا به تعلقات و تفاوت های طبقاتی، اعتقادی، نژادی، زبانی، ملی، جغرافیایی و مذهبی و غیره 
خود مسئله بسیار مهمی است که احدی بدان ایمان ندارد.

۵
شاید ۹۹ در صد زنان به برابری زن و مرد ایمان نداشته باشند.

۶
با نظری بر فیسفیس معلوم می شود که بدترین زن ستیزان خود زنان اند.

۷
واژه «مرد» تطهیر و تجلیل می شود و فخر واژه شده است.
 
۸
وقتی زنی فرزند پسر می زاید کیف خر می کند
به او تبریک هم می گویند.
دلایلش البته قابل بررسی اند.

۹
واژه «زن» از دیرباز توهین واژه و دشنامواژه است.
 
۱۰
سری به دیوان عشعار شعرای ایران بزنید و ببینید.
ما نمونه هایی از اکثر  شعرا منتشر کرده ایم.

 ۱۱
شهریار در شعر معروف الا تهرانیا 
به نیت توهین بر تهرانی ها  
از مفهوم «کمتر از زن» بهره بر می گیرد.

 ۱۲
تبدیل واژه زن در قاموس فئودالیسم و روحانیت  به فحشواژه
 با 
تبدیل واژه های عمله و حمال و کنیز و کلفت و خر و گاو و گوسفند و سگ و نوکر و غیره به فحشواژه 
در پیوند است.

 ۱۳
زن مولد ترین (تولید کننده ترین) و زحمتکش ترین و خادم ترین عضو جامعه است.

۱۴
هم تولید مثل به عهده زن است 
و 
هم تولید مایحتاج مادی و خدماتی و تربیتی و روانی و غیره
 در کارخانه و خانه و مزرعه و اداره و شرکت و بیمارستان و غیره

۱۵
مسئله اما این است
 که 
چه بسا 
خود زنان به اهمیت و شدت و حدت زحمت خود وقوف ندارند
چه رسد به شوهران و کودکان و این و آن.

۱۶
عادت آدم ها را کر و کور و خر می کند.

 ۱۷
همانقدر خلایق به خدمات مادران واقف اند 
که
 به خدمات خران و سگان و حفاران و نجاران و حمالان و غیره
واقف اند.

 ۱۸
چاره رهایش جامعه از این منجلاب خریت،  
قبض روح جامعه طبقاتی است.
 
 ۱۹
کفن و دفن مالکیت خصوصی بر وسایل اساسی تولید است.
 
 ۲۰
فرمانفرمایی زنان و زحمتکشان یدی و فکری و هنری است.

 ۲۱
کمونیسم است.

خود این متن حاوی دنیایی حرف است.
 
۱
زن ستیزی
بر خلاف تصور خانم لیب
خاص ایران هم نیست.
 
 ۲
در همان کشور لیب
زنان  در محل کار و غیره
مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند. 

۳
تحقیر می شوند.
 
۴
تا همین چند دهه قبل
 زنان و دهقانان مجاز به انتخاب شدن و کردن نبودند.
 
 ۵
بهانه بورژوازی این بود 
که
 دهقانان تحت تاثیر فئودال ها 
می توانند باشند 
و 
آنها را انتخاب می توانند بکنند.
 
 ۶
سوال این بود 
که 
چرا فئودال ها را از حق کاندید شدن محروم نمی سازند؟
اگر ریگی به کفش ندارند.
 
۷
برای زنان این بهانه هم نبود.

۸
تحت فشار جامعه کشورهای کمونیستی 
و
 اوجگیری جنبش زنان 
مجبور به عقب نشینی شده اند.

۹
ایراد دیگر این اندرز
 نادیده گرفتن زنان است.
 
۱۰
انگار دکادنتیسم (بند تنبانیسم) در انحصار مردان است و زنان مظهر تقدس محض اند.


مولوی
دیوان شمس
غزلیات


حیلت رها کن ،عاشقــا
دیوانه شو، دیوانه شو

و انـدر دل آتش درآ
پــــروانـه شــو، پروانــــــه شو

هــم خــویش را بیگـــانه کن
هم خانه را ویرانه کن

و آنگه بیا با عاشقان
هم خانـه شـو، هم خانه شــو

رو (برو)، سینــه را چـون سینه ها (پستان ها)
هفت آب شو (هفت بار با آب بشوی) از کینه ها

و آنگـــه شراب عشــق را
پیمانـــه شــــو، پیمانــه شـو

باید کـــه ـ جملــه ـ جــان شــوی
تا لایق جانان شوی

گـــر ســوی مستــان می روی
مستانه شـــو، مستانه شو

آن گوشوار شاهدان همصحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت
دردانه شو، دردانه شو

چون جان تو شد در هوا ز افسانه ی شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو، افسانه شو

تو لیلة القبری، برو تا لیلة القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو، کاشانه شو

اندیشه‌ ات جایی رود و آنگه تو را آن جا کشد
ز اندیشه بگذر
ـ چون قضا ـ
پیشانه شو پیشانه شو

قفلی بود میل و هوا
بنهاده بر دل‌ های ما
مفتاح شو، مفتاح را دندانه شو، دندانه شو

استن حنانه
یعنی ستون نوحه سرا، نالنده

معروف است که حضرت محمد در مسجد خویش به ستونی چوبین تکیه می کرد و وعظ می فرمود تا هنگامی که منبری سه پایه از حبشه برای آن حضرت به ارمغان آوردند.
 چون حضرت ستون را ترک گفت و برای وعظ بالای منبر رفت
ستون به فریاد در آمد و از فراق پیامبر بنالید و به همین سبب آن را ستون حنانه نامیدند .

بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی
 حنانه شو، حنانه شو

گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را
دامی و مرغ از تو رمد
رو، لانه شو، رو، لانه شو

گر چهره بنماید صنم
پر شو از او چون آینه

ور زلف بگشاید صنم
رو، شانه شو، رو، شانه شو

تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق (سرباز) کم تکی
تا کی چو فرزین (وزیر) کژ روی
فرزانه شو، فرزانه شو

شکرانه دادی عشق را
از تحفه‌ ها و مال‌ ها

هل (بگذار)، مال را خود را بده
 شکرانه (سپاسگزار) شو، شکرانه شو

یک مدتی ارکان (عناصر) بدی، یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی چون جان شدی
جانانه (معشوق) شو، جانانه شو

ناطقه
 قوه تکلم و بیان
نفس ناطقه

ای ناطقه بر بام و در
تا کی روی در خانه، پر (بپر، پرواز کن)

نطق زبان را ترک کن
 بی‌ چانه (بی چک و چانه) شو، بی‌ چانه شو.

پایان
ویرایش
 از
 تارنمای دایرة المعارف روشنگری 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر