۱۳۹۶ آبان ۴, پنجشنبه

کلنجار مفهومی با مفاهیم فئودالی (۸)

 
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
 
سعدی
 
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی
 
 
معنی تحت اللفظی:
دل هوشمند خود 
را
باید 
به
 دلبری 
بسپاری
که
مثل قبله ای برایت باشد.
 
چون
دلبر پرستی 
بهتر 
از  
خود پرستی
  است.
 

سؤال ناقابل از سعدی این بود
که 
چرا باید دلبر پرستی مقدم بر خود پرستی باشد؟

چرا باید اگو نیهلیسم مقدم بر اگوئیسم باشد؟
 
۱
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی؟
 
معنی تحت اللفظی:
چون اقبال و سعادت معلول تلاش و زحمت نیست،
چاره ای جز ترس، تبعیت و تابعیت باقی نمی ماند.
 
این
ظاهرا
دلیل شیخ شیراز بر ارجحیت دلبر پرستی بر خود پرستی است.
 
این دلیل قوی سعدی در تحقیر و تقبیح خود پرستی 
اما
به چه معنی است؟
 
۲
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی؟
 
این  ادعای سعدی
قبل از همه
بدان معنی است
که
با جهد و کوشش نمی توان به کسب سعادت و عزت و رفاه نایل آمد.
 
حالا
همین مصراع اول این بیت 
را
با مصراع اول شعر معروف خود سعدی مقایسه می کنیم:
 
نابرده رنح 
گنج میسر نمی‌ شود
 
معنی تحت اللفظی:
بدون جهد و کوشش نمی توان به کسب سعادت و عزت و رفاه نایل آمد. 
 
۳
فرق  و تفاوت و تضاد شیخ شیراز با خواجه شیراز
همین است:
 
الف
شیخ شیراز
در آن واحد
هم 
راسیونالیست (خردگرای) ستایش انگیزی است 
و
 هم
 ایراسیونالیست (خردستیز) زبردستی است.
 
ب
خواجه شیراز
فقط  ایراسیونالیست (خردستیز) است.
 
خواجه ایراسیونالیسم (خردستیزی) خود
را
از  ایراسیونالیسم (خردستیزی) شیخ شیراز کپیه کرده است.
 
می توان گفت
که
خواجه شیراز
جنبه راسیونالیستی (خردگرای) فلسفه اجتماعی سعدی را دور انداخته است
و
جنبه ایراسیونالیستی (خردستیز) آن را از آن خود کرده است
و
ضمنا
به روی خود حتی نیاورده است.
 
به همین دلیل
خلایق خر خیال می کنند که خواجه هم آدمی بوده است.
 
واقعیت این است
که
خواجه شیراز
چیزی ندارد که شیخ شیراز نداشته باشد.
 
هر چیز منفی که سعدی داشته،
حافظ هم دارد.
 
سرمایه حافظ همین است.
 
۴
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی؟
 
جالب تر
اما
نسخه نجات شیخ شیراز است:
حالا که به برکت رنج نمی توان به گنج دست یافت،
پس
چاره ای جز زبونی و زیردستی 
(ترس و تسلیم و تبعیت و تابعیت)
از
طبقه حاکمه
و 
اجامر قلدر و خونریز و ستمگر طبقه حاکمه
باقی نمی ماند.
 
این 
اما 
به چه معنی است؟
 
۵
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی
 
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی؟
 
این بدان معنی است
که
آلترناتیو خود پرستی،
  زبونی و زیردستی 
است.
 
بدین ترتیب
ضد خود پرستی،
تسلیم و تحمل و ذلت و وابستگی 
است.
 
دلیل سعدی
این است
 که 
با 
جهد و کوشش،
نمی توان نجات یافت.
 این نفی و انکار محتوای معنوی دهها شعر معروف خود سعدی است:

نابرده رنج،
 گنج میسر نمی‌ شود
مزد آن گرفت 
ـ جان برادر ـ
که
 کار کرد

هر کاو عمل نکرد و عنایت امید داشت
دانه نکاشت، ابله و دخل انتظار کرد
 
معنی تحت اللفظی:
بدون جهد و کوشش
نمی توان به سعادت و عزت و رفاه رسید.
 
کسی که کار نکند، 
قسم به جانت برادر عزیزم
طبیعی است که دستمزد هم نمی ستاند.
 
کسی که عمل نکند و منتظر عنایت باشد،
به پخمه ای شباهت دارد
که
دانه نکارد و انتظار رویش گندم و درخت و خرمن و میوه و غیره را داشته باشد.
 
حالا 
که
دلیل سعدی
مبنی بر ارجحیت دلبر پرستی بر خود پرستی
حتی 
بنا بر استدلال راسیونالیستی خود او
 سست است
 و 
منطق سعدی
تق است و لق است،
چه باید کرد؟
 
بالاخره
در ورای این عوامفریبی
در ورای این ارجحیت دلبر پرستی (زبونی و زیردستی) بر خود پرستی (خردمندی، شخصیت مندی)
چه نهفته است؟
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر