۱۳۹۶ تیر ۱۱, یکشنبه

سیری در شعر «عصیان بندگی» از فروغ فرخزاد (۳)








فروغ فرخزاد 
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(۱۹۳۴ ـ ۱۹۶۶)

عصیان 

(۱۳۳۶)  

 

تحلیلی

 از 

شین میم شین

عاقبت روزی ز خود 
ـ آرام ـ
پرسیدم:
«چیستم من؟

 از کجا آغاز می یابم؟
 

گر سرا پا نور گرم زندگی هستم
از کدامین آسمان راز می تابم؟
 
از چه می اندیشم 
ـ این سان روز و شب ـ
خاموش؟
 

دانه ی اندیشه را در من که افشانده است؟
 

چنگ در دست من و من چنگی مغرور
یا به دامانم کسی این چنگ بنشانده است؟

گر نبودم یا به دنیای دگر بودم
باز آیا قدرت اندیشه ام می بود؟
 

باز آیا می توانسم 
که
  ره یابم
در معماهای این دنیای رازآلود؟

ترس ترسان در پی آن پاسخ مرموز
سر نهادم در رهی تاریک و پیچاپیچ
سایه افکندی بر آن (پایان) و دانستم
پای تا سر هیچ هستم، هیچ هستم، هیچ

سایه افکندی بر آن (پایان) و در دستت
ریسمانی بود و آن سویش به گردن ها
می کشیدی خلق را در کوره راه عمر
چشم هاشان خیره در تصویر آن دنیا

می کشیدی خلق را در راه و می خواندی:
«آتش دوزخ نصیب کفر گویان باد
هر که شیطان را به جایم بر گزیند او
آتش دوزخ به جانش سخت سوزان باد»

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر