اثری از
احسان طبری
ویرایش از
میم حجری
پیشکش به
میم اندیشنده
در ان سوی مرزها
۱
آموختگان
آموزندگان اند
و
سنت را که
نیرویی عجیب است
ـ نسل به نسل ـ
دست به دست می دهند.
۲
برهمن
مردی دانا، شادمانه و شوخ طبع بود.
۳
چنانکه خود می گفت،
هرگز
ـ در سراسر عمر ـ
بیمار نشد.
پیکری لاغر، ولی سالم داشت.
۴
در کودکی از گروه کودکان شمع افروز و روبنده و سترنده معبد بود
و ۱۵۰ سرود ویژه عصاره سکرآور «سوما» را ازبر می دانست.
۵
در مراسم معبد
همیشه
ـ با صدایی خوش ـ
آواز می خواند.
۶
بعد ها
ودا و ریگ ودا و ئوپانیشاد ها
را آموخت.
چنان که در این خصوص استاد شد.
۷
خط نوشتن می دانست و
می توانست
از چوب سرخ و یا سیاه
بت های زیبا
(مظاهر خدایان)
بتراشد.
۸
۸۵ سال عمر کرد.
۹
نیمی از عمرش
در این معبد زیبای برهمایی گذشت
که در کنار بیشه ای قرار دارد که در آن،
طوطیان و بوزینگان جنجال می کنند و
پلنگان و پیلان به نبرد در می آویزند و
بوآ های سبزفام
بر درختان نارگیل می پیچند.
۱۰
الحق
زیستنی شاعرانه و ایزدی بود.
۱۱
ما او را
ـ از دل و جان ـ
دوست می داشتیم.
۱۲
برای اینکه چون کبوتری بی آزار بود و
در فرتوتی
چون کودکان
ـ سبکسار ـ
بر ریگزارها و چمن می چمید
و در نشست و خاست، سخت چالاک بود.
۱۳
مردی خوشخوی
با لبخندی در انبوه ریش و سبیل سپید که چندان پرپشت نبود.
با چشمانی درشت و گیرا
و با پیشانی شیار خورده از آژنگ ها
۱۴
چیز خاصی
در این برهمن هندو نبود.
هندویی بود
چون همه هندویان.
برهمنی بود
چون همه برهمنان
ولی جاذبه ای داشت.
۱۵
ما
ـ از شانکارا تا راما ـ
شاگردان بلافصلش که
مدرس و آموزگار بودیم،
او را
مانند سوریا
ـ خدای مهر و نور ـ
می پرستیدیم و پدر می خواندیم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر