۱۳۹۶ فروردین ۱۶, چهارشنبه

فراز هایی از پنجابه (۱)


 
اثری از
احسان طبری

ویرایش از
میم حجری

پیشکش به 
میم اندیشنده
در ان سوی مرزها
 
۱
آموختگان
آموزندگان اند
و
سنت را که 
نیرویی عجیب است
ـ نسل به نسل ـ
دست به دست می دهند.

۲
برهمن
مردی دانا، شادمانه و شوخ طبع بود.

۳
چنانکه خود می گفت،
هرگز 
ـ در سراسر عمر ـ
بیمار نشد.
پیکری لاغر، ولی سالم داشت.

۴
در کودکی از گروه کودکان شمع افروز و روبنده و سترنده معبد بود 
و ۱۵۰ سرود ویژه عصاره سکرآور «سوما» را ازبر می دانست.

۵
در مراسم معبد
همیشه 
ـ با صدایی خوش ـ
آواز می خواند.

۶
بعد ها
ودا و ریگ ودا و ئوپانیشاد ها 
را آموخت.
چنان که در این خصوص استاد شد.

۷
خط نوشتن می دانست و
 می توانست 
از چوب سرخ و یا سیاه
بت های زیبا
(مظاهر خدایان)
بتراشد.

۸
۸۵ سال عمر کرد.

۹
نیمی از عمرش 
در این معبد زیبای برهمایی گذشت
که در کنار بیشه ای قرار دارد که در آن، 
طوطیان و بوزینگان جنجال می کنند و
 پلنگان و پیلان به نبرد در می آویزند و
 بوآ های سبزفام
بر درختان نارگیل می پیچند.

۱۰
الحق
زیستنی شاعرانه و ایزدی بود.

۱۱
ما او را 
ـ از دل و جان ـ
دوست می داشتیم.

۱۲
برای اینکه چون کبوتری بی آزار بود و
 در فرتوتی
چون کودکان 
ـ سبکسار ـ
بر ریگزارها و چمن می چمید
و در نشست و خاست، سخت چالاک بود.

۱۳
مردی خوشخوی 
با لبخندی در انبوه ریش و سبیل سپید که چندان پرپشت نبود.
با چشمانی درشت و گیرا
و با پیشانی شیار خورده از آژنگ ها

۱۴
چیز خاصی
در این برهمن هندو نبود.
هندویی بود
چون همه هندویان.
برهمنی بود
چون همه برهمنان
ولی جاذبه ای داشت.

۱۵
ما 
ـ از شانکارا تا راما ـ
شاگردان بلافصلش که 
مدرس و آموزگار بودیم،
او را 
مانند سوریا
ـ خدای مهر و نور ـ 
 می پرستیدیم و پدر می خواندیم.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر