محمد زهری
از مجموعه
برای هر ستاره
( تهران ـ شهریور ۱۳۴۱ )
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون
امان گفتگو و پرسشی هم نیست
تلاش آدمی، مانند دیوار گِلین، در خشم سیلابی است
رواق حالِ فردایِ فرو بسته
نه با خشت و گلِ تدبیر، پیوسته
نمی دانیم در مشتِ نهانِ مرد فردا، چیست
رفیق راه با ما کیست، با او کیست
معنی تحت اللفظی:
ایوان زمان حال با خشت و گل تدبیر ساخته نشده است.
از رهاورد فردا، کسی خبر ندارد.
کسی نمی داند که رفیق راه با تدبیر (ما) و با تقدیر کیست.
اکنون نتیجه فقدان امکان گفتگو میان ما و تقدیر، تقریر می یابد:
در مکتب فاتالیسم همه چیز هستی در مه غلیظی از ابهام فرو رفته است.
سازنده ی ایوان زمان حال، در مکتب فاتالیسم، نه تدبیر، بلکه تقدیر است.
به همین دلیل، از رهاورد فردا غیر از تقدیر، کسی مطلع نیست.
اگر سازنده ایوان امروز نه تقدیر بلکه تدبیر (ما) بود، امکان وقوف به فردا وجود می داشت.
چون فردا قاعدتا بر پایه امروز (وضع موجود) بنا می شود.
امروز پل گذار از دیروز به فردا ست.
۱
رواق حالِ فردایِ فرو بسته
نه با خشت و گلِ تدبیر، پیوسته
نمی دانیم در مشتِ نهانِ مرد فردا، چیست
رفیق راه با ما کیست، با او کیست.
وقتی تدبیر در بین نباشد، وقتی همه چیز به میل تقدیر نامعلوم و موهوم تشکیل یابد، همه چیز در ابهام فرو می ماند.
ما و رفیق ما و رفیق تقدیر اصلا معنی کسب نمی کنند.
چون تصمیمگیر یگانه و مطلق خود تقدیر است.
در مکتب فاتالیسم فرق میان انسان و زباله از بین می رود.
۲
این به معنی انکار سوبژکتیویته انسانی است که یکی از کشفیات مهم مارکس است.
اثبات سوبژکتیویته انسانی، فاتحه بلند بالایی بر فاتالیسم توخالی و واهی است.
در پرتو این شعر محمد زهری، اهمیت معرفتی ـ نظری کشف مارکس آشکار می گردد.
فقط در صورتی می توان از محتوای مشت فردا و از هویت رفیق راه با خبر شد که جای قوای ماورای طبیعی و ماورای اجتماعی را سوبژکت انسانی بگیرد.
الف
حالا معلوم می شود که مکاتب معرفتی - نظری خرافی از قبیل ندانمگرایی و تردید گرایی با فاتالیسم کم و بیش گره خورده اند.
ب
این ضمنا بدان معنی است که اثبات سوبژکتیویته به معنی اثبات بطلان ندانمگرایی و تردیدگرایی نیز است.
چون پیش شرط ساختن چیزی، وقوف پیشاپیش به ماهیت آن چیز است.
برای اینکه هر چیزی، قبل از ساخته شدن در جهان واقع، در ذهن سازنده ساخته می شود:
عمله و بنا، قبل از ساختن خانه ای، مدل فکری آن را در ذهن خود می سازند.
بعد به مدل فکری با استفاده از خاک و آب و کاه و آهک و آهن و سنگ و سیمان، مادیت می بخشند.
۳
نشان پای فردا را
اگر امروز بتوان جُست
فقط در خال برگی، نقش فنجانی، خط دستی است
معنی تحت اللفظی:
اگر امروز کسی بخواهد از فردا باخبر شود، در صورت باور به فاتالیسم باید پیش فالگیر برود تا در خال اوراق پاسور، در نقش قهوه در فنجان و در خطوط دست بدان پی برد.
این جمله محمد زهری لبریز از فلسفه است:
الف
نتیجه خطرناک باور به فاتالیسم (تقدیرگرایی)، انکار جبر (ضرورت) و مطلق کردن تصادف است.
حیرت انگیز است.
ولی واقعیت دارد.
این دقیقا نظر فریدریش انگلس در این زمینه است.
مراجعه کنید به دیالک تیک ضرورت و تصادف در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ب
نشان پای فردا را
اگر امروز بتوان جُست
فاتالیسم، دیالک تیک ضرورت و تصادف را به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز، هیچکاره و همه کاره بسط و تعمیم می دهد:
در مکتب فاتالیسم، جبر و یا ضرورت عینی، هیچ و پوچ شمرده می شود و تصادف تحت عناوین متنوع از قبیل تقدیر، سرنوشت، قسمت، قضا و دهر و چرخ و غیره همه چیز و همه کاره قلمداد می شود.
حیرت انگیز این است که در مکتب فاتالیسم، آنچه که قاعدتا می بایستی جبر و یا ضرورت باشد، تصادف از کار در می آید.
از قضا انگلس به این نکته ی باریک تر از مو اشاره کرده است.
باور به دهر و چرخ و قضا و تقدیر، در واقع نه باور به جیر و یا ضرورت عینی، بلکه باور به تصادف است.
به همین دلیل باید پیش شیادی رفت تا از اوراق پاسور، نقش قهوه و خطوط دست، آینده آدمی را پیشگویی کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر