۱۳۹۵ شهریور ۱۵, دوشنبه

سیری در جهان بینی شهریار (30)


سید محمد حسین بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)

ویرایش و تحلیل از
شین میم شین

او فكر بچه ها ست
ـ هر جا شده ـ
هويج هم امروز مي خرد
بيچاره پيرزن، همه برف است كوچه ها

·        شهریار در  این جمله از شق القمر های مادرش پرده بر می دارد:

1
او فكر بچه ها ست

·        اولین شق القمر مادر شهریار این است که «به فکر بچه ها ست» و نه به فکر کسان دیگر.

·        شهریار این خصوصیت مادرش را چنان ایدئالیزه می کند و به عرش اعلی می برد که انگار بقیه مادران کشور عه «هورا» و عا «شورا» به فکر چیزهای دیگر اند و مادر او استثنائی در این میان است.

·        مهم تر از این خصوصیت استثنائی مادر شهریار، دلیل شهریار بر این ادعای خویش است: 

2
او فكر بچه ها ست
ـ هر جا شده ـ
هويج هم امروز مي خرد
بيچاره پيرزن، همه برف است كوچه ها

·        چون مادر شهریار کیمیای هویج را از هر جای دنیا هم که باشد، حتی وقتی که کوچه را برف گرفته باشد، می خرد، پس از جنس کیممیا ست.

·        این اما به چه معنی است؟

3
او فكر بچه ها ست
ـ هر جا شده ـ
هويج هم امروز مي خرد
بيچاره پيرزن، همه برف است كوچه ها

·        در آیینه این بند شعر شهریار می توان جامعه «مرداب» وار (فروغ) فئودالی را و اعضای این مرداب را به تماشا نشست و سیر دل عق زد:

4
او فكر بچه ها ست
ـ هر جا شده ـ
هويج هم امروز مي خرد
بيچاره پيرزن، همه برف است كوچه ها

·        مادر شهریار که همسر وکیل دادگستری است، یعنی یکی از اعضای طبقه حاکمه است، عقب مانده تر از کلاغ ها و موش ها و خرگوش ها ست.
·        چون کلاغ ها، موش ها و خرگوش ها در روزهای فراوانی نعمت مثلا در تابستان و پاییز برای روزهای سخت زمستان آذوقه انبار می کنند.
·        مادر شهریار اما فقط به فکر بچه ها ست و نه به کنسرو کردن مثلا هویج ها.
·        در نتیجه در سرداسرد زمستان به جستجوی هویج می رود.

5
او فكر بچه ها ست
ـ هر جا شده ـ
هويج هم امروز مي خرد
بيچاره پيرزن، همه برف است كوچه ها

·        پسر روشنفکر مادر شهریار در کله به عوض مغز اندیشنده، شلغم هم ندارد.
·        چون برای کنسرو کردن هویج ده ها طریق و ترفند سنتی وجود دارد که همه زنان دهات آذربایجان می شناسند و به خدمت می گیرند:

الف
·        هویج را می توان با سبزیجات دیگر از سیر تا پیاز، از فلفل تا بادمجان به صورت ترشی پاستوریزه و کنسرو کرد و سال های سال نگه داشت.

ب
·        هویج را می توان با اندکی شکر و خاکه قند به صورت مربا در آورد و کنسرو کرد.

6
او فكر بچه ها ست
ـ هر جا شده ـ
هويج هم امروز مي خرد
بيچاره پيرزن، همه برف است كوچه ها

·        اگر کوچه را برف گرفته، سکنه کوچه می توانند همه با هم و یا با دادن پشیزی به عمله ای آن را  از برف تخلیه کنند و نمک و ماسه بپاشند تا مادران هویج جو لیز نخورند و زخمی نشوند.

·        ضمنا وظیفه شهر داری و یا استانداری نکبت تبریز، تخلیه کوچه و خیابان از برف و ماسه پاشی بر یخبندان کوچه و خیابان است.

·        شهریار می تواند در مدح استاندار چلقوذ تبریز شعر بسراید و خلعت نگیرد و پوز بدهد، ولی نمی تواند لب به انتقاد بگشاید.
·        چون پیش شرط انتقاد و روشنگری،  خروج، از الکنیت و خریت است. (کانت)

7

او فكر بچه ها ست
ـ هر جا شده ـ
هويج هم امروز مي خرد
بيچاره پيرزن، همه برف است كوچه ها

·        حالا می توان به منظور فروغ «ناقص الخلقه و ناقص العقل ضعیفه عاصی» پی برد:  

چه می تواند باشد، مرداب
چه می تواند باشد،
جز جای تخم ریزی حشرات فاسد

افکار سردخانه را
جنازه های باد کرده رقم می زنند

·        جامعه فئودالی از دید تیزبین فروغ، مرداب واره و سرد خانه واره است و سکنه آن، حشرات فاسد و جنازه های باد کرده اند.
·        این جماعت مرده های متحرک اند و عاجز از خود اندیشی.
·        زباله واره اند.

8
او از ميان كلفت و نوكر ز شهر خويش
آمد به جستجوي من و سرنوشت من

·        شق القمر دیگر مادر شهریار ترک زندگی مرفه و آمدن به سراغ پسر و سرنوشت پسر است.
·        از همین جمله شهریار، هم خاستگاه و پایگاه طبقاتی او آشکار می گردد و هم درجه خودخواهی او:

الف
·        مادر ـ پدر شهریار مرفه اند و کلفت و نوکر دارند.
·        از طبقه حاکمه فئودالی اند.

ب
·        مادر شهشریار اما علاوه بر کلفت و نوکر چهار بچه دیگر دارد که قبل از صرفنظر بر کلفت و نوکر از آنها فاصله می گیرد.
·        شهریار ولی ککش حتی از این بابت نمی گزد.
·        کودکان چه بسا نابالغ تنها می مانند و یا اگر هم احیانا به تبریز بروند، از توجه درخور مادر برخودار نمی گردند.
·        برای شهریار از خود راضی اما مئله ای نیست.
·        برای شهریار مهم تر از همه، عزیز و دردانه مادر بودن خودش است.
·        میزان شعور شهریار و مادرش از بی سوادترین زنان دهقانی ـ روستائی کمتر است.

·        به این سخن شهریار بلحاظ پسیکولوژیکی و ایده ئولوژیکی نیز باید دقت دو چندان کرد: 

9
او از ميان كلفت و نوكر ز شهر خويش
آمد به جستجوي من و سرنوشت من

·        ارج و عظمت مادر شهریار نه ارج و عظمت درخود، بلکه در رابطه با شهریار است:
·        چون ضعیفه، کلفت و نوکر و آسایش زندگی را رها کرده و به پرستاری و کلفتی شهریار کمر بسته، پس سگ اصحاب کهف شده است:
·        در نتیجه این کرد و کار خارق العاده، از درجه نازل زنیت به مقام متعالی آدمیت ارتقا یافته است.
·        این همان طرز تفکر کریمیستی است که شیخ شیراز به زیور شهر آراسته است:    

سگ اصحاب کهف
ـ روزی چند ـ
پی نیکان گرفت و مردم شد

·        معنی تحت اللفظی:
·        سگ اصحاب کهف به دلیل افتادن به دنبال خوبان، ترقی کرد و آدم شد.

·        فقط کافی است به جای سگ اصحاب کهف، مادر کلفت دار و نوکر دار شهریار را بگذاریم و به به جای نیکان، محمد حسین را تا قضیه روشن شود.
·        سعدی ضمنا این تئوری را رئالیستی تر هم تئوریزه و  فرمولبندی کرده است:

10
چون سگ اصحاب کهفم
بر در مردان مقیم
گرد هر در می ‌نگردم
استخوانی گو مباش

·        معنی تحت اللفظی:
·        مثل سگ اصحاب کهف، ساکن در غار مردان شده ام.
·        من سگی نیستم که دور هر در هر خانه ای برای استخوانی بگردم.

·        اینجا هم می توان سگ اصحاب کهف را با مادر (زن تر از هر زن، زن بطور کلی)  و «در مردان» را با در شهریار عوض کرد تا جریانات پسیکولوژیکی شهریار روشن شوند.
·        همین بینش اگوئیستی ـ آنتی فمینیستی شهریار را احمد شاملو صدها بار نمایندگی کرده است.

·        از این بابت کمترین تفاوت اتیکی و ایده ئولوژیکی میان شهریار و شاملو وجود ندارد:   

11

چهار سرود برای آيدا
احمد شاملو

سرودِ آشنایی
(۲۹ اردیبهشتِ ۱۳۴۲) 

کیستی که من
اینگونه
به ‌اعتماد
نامِ خود را
با تو می ‌گویم
کلیدِ خانه ‌ام را
در دستت می‌ گذارم
نانِ شادی‌ هایم را
با تو قسمت می ‌کنم
به کنارت می ‌نشینم و
بر زانوی تو
اینچنین آرام
به خواب می ‌روم؟
 ***

کیستی که من
اینگونه به جد
در دیارِ رؤیا های خویش
با تو درنگ می‌کنم؟

پایان

·        آیدا دختر ارمنی زیباروئی است که با شاملوی چندین سال   مسن تر از خود ازدواج می کند.
·        شاملو هم بسان شهریار که در مدح مادر مرده اش شعر می سراید، در مدح آیدا منظومه می نویسد.
·        ولی در کانون این مدایح احمد شاملو، نه آیدای حافظ الاحمد، ضعیفه ی ناقص الخلقه و ناقص العقل و ناقص المذهب، بلکه خود نریمان خداگونه ی عاری از هر عیب و نقص قرار دارد:

12
کیستی که من
اینگونه
به ‌اعتماد
نامِ خود را
با تو می ‌گویم؟

·        ارج و ارزش ضعیفه نه ارج و ارزش درخود، بلکه «ارج» و «ارزشی» در وابستگی به ابر انسان است:
·        ارج و ارزش آیدا در این است که شرف کیهان به او اعتماد می کند.
·        آنهم چه اعتمادی!
·        نامش را به او می گوید.

·        اگر ابر انسان عیرانی به آیدای ارمنی اعتماد نمی کرد و نام مبارکش را به او نمی گفت، آیدا به اندازه سوسک سیاهی هم ارزش پیدا نمی کرد.

13
کلیدِ خانه ‌ام را
در دستت می‌ گذارم

·        دلیل دیگر اهمیت و عظمت آیدای ارمنی، این است که ابر انسان کلید در خانه اش را به دستش می دهد.
·        آیدا که خانه ندارد.
·        آید اکه اصلا آدم نیست تا با ابر انسانی خانه و زندگی مشترک داشته باشد و بی نیاز از کلید خانه این و آن باشد.

14
نانِ شادی‌ هایم را
با تو قسمت می ‌کنم

·        این دیگر فوق العاده است:
·        اهمیت و عظمت آیدا به این دلیل است که شاملو از نان شادی هایش تکه ای هم می کند و به او می دهد.
·        آیدا در این مورد شباهت غریبی به سگ و گربه پیدا می کند.

15
به کنارت می ‌نشینم و
بر زانوی تو
اینچنین آرام
به خواب می ‌روم؟

·        این دیگر به چه معنی است؟

·        منظور عادولف این است که آیدا بالش و متکا ست؟

·        شاید منظور عادولف این باشد که از ضعیفه ترس و  هراسی در دل ندارد که به هنگام خواب تنش را از سرش کوتاه کند و یا دشنه ای در ستون فقراتش بکارد.

16
کیستی که من
اینگونه به جد
در دیارِ رؤیا های خویش
با تو درنگ می ‌کنم؟

·        این دیگر خارق العاده است:
·        اهمیت و عظمت آیدا از آن رو ست که عادولف او را به خواب می بیند.

17
او از ميان كلفت و نوكر ز شهر خويش
آمد به جستجوي من و سرنوشت من

·        در شعر شهریار، جای آیدای بیچاره را مادر بیچاره گرفته است.

·        تنها تفاوتی که میان ضعیفه های ناقص العقل هست:
·        نام و عنوان آنها ست.

·        اگر ثریا ـ بسان نوشدارو ـ دیر نمی رسید، شهریار هم بسان عادولف، اشعار تر و تمیزی راجع به ضعیفه می سرود.

·        ثریا اما مسلمان بود و عقلش بمراتب بیشتر از آیدای ارمنی  بود.

·        به همین دلیل دیر آمد و از شر شهریار نجات یافت.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش
    مادر شهریار اما علاوه بر کلفت و نوکر چهار بچه دیگر دارد که قبل از صرفنظر بر کلفت و نوکر از آنها فاصله می گیرد.

    برای شهریار از خود راضی اما مسئله ای نیست.

    پاسخحذف