ایمان بیاوریم
به آغاز فصل سرد
ایمان
بیارویم.
1352
فروغ فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
امروز
روز اول دیماه است
من راز فصل ها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم
نجات دهنده، در گور خفته است
و خاک،
خاک پذیرنده
اشارتی است به آرامش
اشارتی است به آرامش
1
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
·
فروغ در این جمله، یکی از
مهمترین مفاهیم فلسفی یعنی زمان را مطرح
می سازد.
·
زمان در فلسفه مارکسیستی ـ
لنینیستی (ماتریالیسم دیالک تیکی)، در تریاد ماده ـ مکان ـ زمان مطرح می شود.
·
زمان فقط و فقط در پوند با ماده و
مکان وجود دارد.
·
برای درک این تثلیث (تریاد) دیالک
تیک فرم و محتوا را باید در نظر داشت:
·
دیالک تیک ظرف و مظروف را.
·
آنگاه تثلیث ماده ـ مکان ـ زمان
بهتر قابل درک خواهد بود:
2
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
·
خودویژگی این تثلیث این است که
ماده ـ به مثابه محتوا و مظروف ـ نه در فرم (ظرف)
واحدی، بلکه در ظرف مضاعفی، در فرمی دولایه قرار دارد:
·
ماده ـ همزمان ـ هم در مکان و هم
در زمان قرار دارد.
·
·
این اما به چه معنی است؟
3
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
·
برای درک این خودویژگی شاید بهتر
آن باشد که ماده را با دقتی دیگر در نظر گیریم:
·
ماده در چارچوبی متشکل از دیالک
تیک حرکت و سکون قرار دارد:
الف
·
حرکت ماده مطلق است.
·
سکون ماده نسبی است.
·
حرکت ماده، دگرگونی آن را فراهم می
آورد.
·
در نتیجه حرکت (جنبش) است که ماده
بسان عروسی لباس عوض می کند.
ب
·
سکون نسبی ماده هویت ماده را تعیین
می کند.
·
عروس ماده در لباس معینی نمودار می
گردد.
·
لباسی که ابدی نیست.
·
ولی ماده نه بطور انتزاعی و مجرد و
بی لباس، بلکه بطور مشخص و ملبس وجود دارد.
·
بدون سکون نسبی ماده برهنه می ماند
و سلب مادیت می شود.
پ
·
شاید بتوان گفت که مکان سکون نسبی
ماده را تضمین می کند و زمان حرکت مطلق آن را.
·
به همین دلیل ماده در مکان و زمان
است.
·
ماده بی زمان و ماده لامکان محال
است.
ت
·
ماده چیست؟
·
ماده نتیجه تجرید همه چیزهای واقعی
و عینی هستی است.
·
درست به همان سان که درخت نتیجه
تجرید سرو و صنوبر و غیره است.
·
ماده ـ بسان روح که ضد دیالک تیکی
اش است ـ عالی ترین مفهوم فلسفه است.
·
یعنی مقوله فلسفی است.
·
عالی تر از ماده و روح (وجود و
شعور) مفهومی وجود ندارد.
·
این به چه معنی است؟
ث
·
این بدان معنی است که همه چیزهای
هستی ـ چه هستی طبیعی و چه هستی اجتماعی ـ در مکان و زمان وجود دارند.
4
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
·
فروغ در این جمله، زمان را متحرک و
موبیل تصور و تصویر می کند.
·
زمان بسان رودی، بسان جانوری و یا
بسان انسانی می گذرد.
·
می توان گفت که فروغ، زمان را
ناتورالیزه می کند.
·
·
سؤال این است که ساعت برای
چیست؟
5
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
·
در این شعر فروغ، ساعت چاوش واره
است.
·
مخبر واره است.
·
ساعت از گذشت زمان گزارش می دهد.
·
ساعت چهار بار نواخته است.
·
یعنی چهار بار از گذشت زمان گزارش
داده است.
·
ساعت اما مخبر به درد بخوری نیست.
·
ساعت پس از گذشت 12 ساعت، دوباره
از صفر شروع می کند.
·
ساعت قادر به گزارش از تاریخیت
هستی نیست.
·
دختر عاصي و زيباي گناه (سیاوش کسرائی) این را می
داند:
6
امروز
روز اول دیماه است
·
به همین دلیل فروغ از ساعت دل برمی
کند و به چاوش و مخبر دیگری پناه می برد.
·
چاوش و مخبر دیگری که وسیع النظر
تر و بینا تر از ساعت است.
·
می توان گفت که فروغ دیالک تیک جزء
و کل را قبلا به شکل دیالک تیک ساعت و روز بسط و تعمیم داده بود.
·
اکنون به شکل دیالک تیک روز و ماه بسط
و تعمیم می دهد.
·
زمان گذشته است.
·
نه به اندازه روز.
·
نه به اندازه شبانه روز.
·
بلکه به اندازه ماه.
7
امروز
امروز
روز اول دیماه است
من راز فصل ها را می دانم
من راز فصل ها را می دانم
·
منظور فروغ از مفهوم «اول دیماه»، آغاز
فصل سرد (زمستان) است که عنوان این شعر است.
·
می توان گفت که فروغ با مفهوم «اول
دیماه»، مفهوم کلی، عام و انتزاعی «آغاز فصل سرد» را جزئیت، خاصیت (منفردیت، فردیت)،
مشخصیت (تشخص) و تصویریت می بخشد.
·
اکنون خواننده بهتر می تواند منظور
فروغ را دریابد.
·
دیالک تیک جزء و کل فروغ اکنون به دیالک
تیک فصل و سال می گذرد و صراحت بیشتری کسب می کند.
·
منظور فروغ از آشنائی به راز فصل ها، در رابطه به آغاز فصل سر
د است که ایمان آوردن بدان عنوان این شعر است.
·
اول دی ماه، سمبل سنسوئالیستی ـ
رئالیستی شروع فصل سرد (زمستان) است.
8
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
امروز
روز اول دیماه است
من راز فصل ها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم
·
فروغ در این بند شعر، دیالک تیک
جزء و کل را به شکل دیالک تیک لحظه و زمان بسط و تعمیم می دهد و ضمنا لحظه ها را آنتروپومورفیزه
(انسان واره) می کند:
·
آن سان که لحظه ها بسان آدم ها حرف
می زنند و فروغ حرف لحظه ها را می فهمد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر