۱۳۹۵ شهریور ۳۱, چهارشنبه

سیری در جهان بینی شهریار (36)


سید محمد حسین بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)

ویرایش و تحلیل از
شین میم شین

اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست

غرفه
یعنی بالاخانه

·        پدر شهریار به هنگام صدا زدن مادر، در بالاخانه باغی نشسته بود.
·        شهریار احتمال می دهد که روح پدر در جهان بلند بوده است.
·        مشخصه جهان بلند از دید شهریار این است که در آنجا از درد و رنج و ظلم خبری نیست.

·        منظور شهریار از  مفاهیم جان و جهان بلند و غرفه باغ و درد و رنج و ظلم چیست؟ 

1
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست

·        شهریار در قرن بیستم زندگی کرده است.
·        اما بلحاظ فکری عقب مانده تر از شعرای قرون وسطی است.
·        سعدی  و حتی حافظ کجا، شهریار کجا؟
·        شمس تبریز و مولانا کجا، شهریار کجا؟
·        حتی امام صادق کجا، شهریار کجا؟

2
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست

·        در قاموس شهریار، جای دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور) را دوئالیسم ماده و روح گرفته است.
·        شهریار خیال می کند که روح آدمیان چلچله است که به هنگام مرگ از تن جدا می شود.
·        یا به عالم بالا پر می کشد و یا به قعر دوزخ سقوط می کند.

·        شهریار احتمال می دهد که روح پدرش از سکنه عالم بالا بوده است و نه از سکنه اعماق دوزخ.
·        شاید به این دلیل که اگر از سکنه دوزخ بود، مادر شهریار را به نزد خود فرا نمی خواند.

·        کدام آدم عاقلی دلش می خواهد که زنش سرنگون ابدی در چاه های عفن  مستراح دوزخ باشد.
·        به جای آب، زهر هلاهل بنوشد و به جای میوه، زقوم زهر مار کند.

3
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست

·        منظور شهریار از باغ، همان جنت کذائی با زنان سیاه چشم و پسرکان چنین و چنان است.
·        پدر شهریار باید عقب مانده تر از او باشد که زنان همیشه جوان را رها کند و پیر زنی را به بالاخانه باغش ببرد.

4
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست

·        فرق جهان بالا و جهان پایین (دنیا)  از دید شهریار این است که در دنیا درد و رنج و ظلم هست، ولی در جهان بالا نیست.

·        این توهم مذهبی ـ خرافی اما به چه معنی است؟

·        چرا و به چه دلیل کسانی که به دلیل لغزشی در دنیا، دچار عذاب الیم اند، درد و رنج نمی برند؟

·        چرا به اسیران شکنجه گاه دوزخ، ستم روا داشته نمی شود؟

·        چرا کسانی که  سرنگون چاه های عفن مستراح دوزخ اند، به جای آب زهر می نوشند و به جای میوه زقوم می خورند، رنج و درد ندارند؟

5
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست

·        ضمنا شهریار در دنیا چه درد و رنج و ستمی تحمل کرده استکه اینهمه شکوه و شکایت از درد و رنج و ظلم دارد؟

·        تنها درد و رنج و ظلمی که شهریار تجربه کرده، بی اعتنائی ثریای خردمند به او بوده است.

·        سؤال این است که من ـ زور شهریار از «زندگی توأم با درد و رنج و ستم» چیست؟

6
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست

·        هدف و آماج شهریار در این بند شعر، عوامفریبی و خودستایئ به ترفند چپنمائی است.
·        شهریار ـ بسان دیگر لاشخور های فئودالیسم، فاشیسم و فوندامنتالیسم ـ مظلوم نمائی می کند.
·        حتی در «حیدر بابایه» سلام این هارت و پورت مبتنی بر چپنمائی بکرات به گوش می رسد:

حیدر بابا، دنیا یالان دنیا دور
سلیماندان، نوح دان قالان دنیا دور
اوغول دوغان، درده سالان دنیا دور

(حیدر بابا، دنیا ، دنیای دروغینی است
این دنیا، دنیای به میراث مانده از از سلیمان و نوح است
دنیای زاینده ی بچه و به درد اندازنده ی بچه است.)

·        خرافه نامه «حیدر بابایه سلام» باید مستقلا تحلیل و سم زدائی شود.

7
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست

·        در این بند شعر شهریار تحقیر زندگی موج می زند که از مشخصات ایده ئولوژیکی فئودالیسم، فاشیسم و فوندامنتالیسم است.
·        همین تحقیر زندگی و تجلیل مرگ، همین نیهلیسم در آثار جلال آل احمد و احمد شاملو نیز موج می زند:

الف
احمد شاملو

هرگز كسی
ـ این گونه فجیع ـ
به كشتن خود برنخاست
كه من به زندگی
نشستم

·        معنی تحت اللفظی:
·        زندگی کردن من، فجیع ترین فرم خودکشی بود.

·        این ادعای عادولف احمد شاملو، اولا هارت و پورت توخالی است.
·        احمد شاملو پس از کودتای 28 مرداد با اخوان دستگیر شده و به قول خودش اخوان را تحت شکنجه قرار داده اند و آش و لاش کرده اند.
·        ولی به خود عادولف حتی چپ نگاه نکرده اند.
·        و پس از چند روز پس از ملاقات پدرش که از فاشیست های سرشناس و از اجامر ارتش پهلوی بوده، آزادش کرده اند.
·        (نورالدین سالمی، «بامداد در آینه») 

ب
هرگز كسی
ـ این گونه فجیع ـ
به كشتن خود برنخاست
كه من به زندگی
نشستم

·        محتوای معنوی این بند شعر عادولف احمد شاملو، کپیه بیتی از فرخی یزدی ضمن هارت و پورتیزه کردن آن است:


زندگی کردن من
مردن تدریجی بود
انچه جان کَند تنم،
عمر حسابش کردم

پ
تا در آیینه پدیدار آئی
ـ عمری دراز ـ
در آن نگریستم
من بركه ها ودریا ها را گریستم

·        معنی تحت اللفظی:
·        به امید پیدا شدنت در آیینه، عمری به آیینه نگاه کردم و به اندازه آب برکه ها و دریاها اشک ریختم.

·        این همان چپنمائی فاشیستی عادولف احمد شاملو ست که روی دیگر مدال چپنمائی فئودالیستی ـ فوندامنتالیستی شهریار است.

ت
حضورت، بهشتی است
كه گریز از جهنم را
توجیه می كند

·        معنی تحت اللفظی:
·        دیدن روی تو بسان بهشتی است که بهانه ای برای فرار از جهنم است.

·        عادولف بسان شهریار چنان وانمود می کند که انگار جهنم نشین بوده، تحت شکنجه مدام بوده و به حبس ابد محکوم بوده است.

·        این فرمی از عوامفریبی است.
·        این فرم افراطی گشته (رادیکالیزه گشته ی) چپنمائی است.


·        کسانی که به حبس ابد محکوم بوده اند و لحظه به لحظه زندگی شان به زجر و شکنجه جسمی و روحی و روانی گذشته است، سران و سرداران توده بوده اند که از قضا، خامشان بوده اند و بیگانه با خودنمائی و هارت و پورت بوده اند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر