سید محمد حسین
بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
غرفه
یعنی بالاخانه
·
پدر شهریار به هنگام صدا زدن مادر،
در بالاخانه باغی نشسته بود.
·
شهریار احتمال می دهد که روح پدر در
جهان بلند بوده است.
·
مشخصه جهان بلند از دید شهریار این
است که در آنجا از درد و رنج و ظلم خبری نیست.
·
منظور شهریار از مفاهیم جان و جهان بلند و غرفه باغ و درد و رنج
و ظلم چیست؟
1
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
·
شهریار در قرن بیستم زندگی کرده
است.
·
اما بلحاظ فکری عقب مانده تر از
شعرای قرون وسطی است.
·
سعدی و حتی حافظ کجا، شهریار کجا؟
·
شمس تبریز و مولانا کجا، شهریار
کجا؟
·
حتی امام صادق کجا، شهریار کجا؟
2
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
·
در قاموس شهریار، جای دیالک تیک
ماده و روح (وجود و شعور) را دوئالیسم ماده و روح گرفته است.
·
شهریار خیال می کند که روح آدمیان
چلچله است که به هنگام مرگ از تن جدا می شود.
·
یا به عالم بالا پر می کشد و یا به
قعر دوزخ سقوط می کند.
·
شهریار احتمال می دهد که روح پدرش
از سکنه عالم بالا بوده است و نه از سکنه اعماق دوزخ.
·
شاید به این دلیل که اگر از سکنه
دوزخ بود، مادر شهریار را به نزد خود فرا نمی خواند.
·
کدام آدم عاقلی دلش می خواهد که
زنش سرنگون ابدی در چاه های عفن مستراح دوزخ
باشد.
·
به جای آب، زهر هلاهل بنوشد و به
جای میوه، زقوم زهر مار کند.
3
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
·
منظور شهریار از باغ، همان جنت
کذائی با زنان سیاه چشم و پسرکان چنین و چنان است.
·
پدر شهریار باید عقب مانده تر از
او باشد که زنان همیشه جوان را رها کند و پیر زنی را به بالاخانه باغش ببرد.
4
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
·
فرق جهان بالا و جهان پایین
(دنیا) از دید شهریار این است که در دنیا
درد و رنج و ظلم هست، ولی در جهان بالا نیست.
·
این توهم مذهبی ـ خرافی اما به چه
معنی است؟
·
چرا و به چه دلیل کسانی که به دلیل
لغزشی در دنیا، دچار عذاب الیم اند، درد و رنج نمی برند؟
·
چرا به اسیران شکنجه گاه دوزخ، ستم
روا داشته نمی شود؟
·
چرا کسانی که سرنگون چاه های عفن مستراح دوزخ اند، به جای آب
زهر می نوشند و به جای میوه زقوم می خورند، رنج و درد ندارند؟
5
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
·
ضمنا شهریار در دنیا چه درد و رنج
و ستمی تحمل کرده استکه اینهمه شکوه و شکایت از درد و رنج و ظلم دارد؟
·
تنها درد و رنج و ظلمی که شهریار
تجربه کرده، بی اعتنائی ثریای خردمند به او بوده است.
·
سؤال این است که من ـ زور شهریار
از «زندگی توأم با درد و رنج و ستم» چیست؟
6
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
·
هدف و آماج شهریار در این بند شعر،
عوامفریبی و خودستایئ به ترفند چپنمائی است.
·
شهریار ـ بسان دیگر لاشخور های
فئودالیسم، فاشیسم و فوندامنتالیسم ـ مظلوم نمائی می کند.
·
حتی در «حیدر بابایه» سلام این
هارت و پورت مبتنی بر چپنمائی بکرات به گوش می رسد:
حیدر
بابا، دنیا یالان دنیا دور
سلیماندان،
نوح دان قالان دنیا دور
اوغول
دوغان، درده سالان دنیا دور
(حیدر
بابا، دنیا ، دنیای دروغینی است
این
دنیا، دنیای به میراث مانده از از سلیمان و نوح است
دنیای
زاینده ی بچه و به درد اندازنده ی بچه است.)
·
خرافه نامه «حیدر بابایه سلام»
باید مستقلا تحلیل و سم زدائی شود.
7
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
·
در این بند شعر شهریار تحقیر زندگی
موج می زند که از مشخصات ایده ئولوژیکی فئودالیسم، فاشیسم و فوندامنتالیسم است.
·
همین تحقیر زندگی و تجلیل مرگ،
همین نیهلیسم در آثار جلال آل احمد و احمد شاملو نیز موج می زند:
الف
احمد شاملو
هرگز
كسی
ـ این
گونه فجیع ـ
به
كشتن خود برنخاست
كه من به زندگی
نشستم
كه من به زندگی
نشستم
·
معنی تحت اللفظی:
·
زندگی کردن من، فجیع ترین فرم
خودکشی بود.
·
این ادعای عادولف احمد شاملو، اولا
هارت و پورت توخالی است.
·
احمد شاملو پس از کودتای 28 مرداد
با اخوان دستگیر شده و به قول خودش اخوان را تحت شکنجه قرار داده اند و آش و لاش
کرده اند.
·
ولی به خود عادولف حتی چپ نگاه
نکرده اند.
·
و پس از چند روز پس از ملاقات پدرش
که از فاشیست های سرشناس و از اجامر ارتش پهلوی بوده، آزادش کرده اند.
·
(نورالدین سالمی، «بامداد در آینه»)
ب
هرگز
كسی
ـ این
گونه فجیع ـ
به
كشتن خود برنخاست
كه من به زندگی
نشستم
كه من به زندگی
نشستم
·
محتوای معنوی این بند شعر عادولف
احمد شاملو، کپیه بیتی از فرخی یزدی ضمن هارت و پورتیزه کردن آن است:
زندگی کردن من
مردن تدریجی بود
انچه جان کَند تنم،
عمر حسابش کردم
پ
تا
در آیینه پدیدار آئی
ـ عمری دراز ـ
ـ عمری دراز ـ
در
آن نگریستم
من بركه ها ودریا ها را گریستم
من بركه ها ودریا ها را گریستم
·
معنی تحت اللفظی:
·
به امید پیدا شدنت در آیینه، عمری
به آیینه نگاه کردم و به اندازه آب برکه ها و دریاها اشک ریختم.
·
این همان چپنمائی فاشیستی عادولف
احمد شاملو ست که روی دیگر مدال چپنمائی فئودالیستی ـ فوندامنتالیستی شهریار است.
ت
حضورت،
بهشتی است
كه گریز از جهنم را
توجیه می كند
كه گریز از جهنم را
توجیه می كند
·
معنی تحت اللفظی:
·
دیدن روی تو بسان بهشتی است که
بهانه ای برای فرار از جهنم است.
·
عادولف بسان شهریار چنان وانمود می
کند که انگار جهنم نشین بوده، تحت شکنجه مدام بوده و به حبس ابد محکوم بوده است.
·
این فرمی از عوامفریبی است.
·
این فرم افراطی گشته (رادیکالیزه
گشته ی) چپنمائی است.
·
کسانی که به حبس ابد محکوم بوده
اند و لحظه به لحظه زندگی شان به زجر و شکنجه جسمی و روحی و روانی گذشته است، سران
و سرداران توده بوده اند که از قضا، خامشان بوده اند و بیگانه با خودنمائی و هارت
و پورت بوده اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر