میم نون
مریم
هدف
غايى از اعمال اوتوريته استثمار است.
موجود تربيت شده و تحت اوتوريته قرار گرفته
ـ چه
در جريان رام سازى و چه در مرحله بهره كشى ـ
خرد
و خوار مى شود.
·
نه اوتوریته همیشه همان ـ همه جا
همان وجود دارد و نه روند تربیت همیشه همان ـ همه جا همان.
·
ما باید اوتوریته را تجرد زدائی (مجردیت
زدائی، انتزاعیت زدائی) کنیم و بطور مشخص مورد بررسی، ارزیابی و داوری قرار دهیم:
·
اوتوریته را می توان به انواع زیر
تقسیم بندی کرد:
1
اوتوریته طبیعی
·
اوتوریته طبیعی را جامعه بشری (انسان)
از طبیعت مادر به همراه آورده است:
·
در طبیعت مادر هر نبات و هر جانور،
بنا بر جبر طبیعی، مکلف به حفظ نوع خویش و تکثیر و توسعه و تحکیم نوع خویش است.
·
درست به همین دلیل هر نبات و یا
جانور از فرزند نباتی و یا جانوری اش، بسان مردمک چشمش حراست می کند و چه بسا از
جان شیرین برای حفظ جان فرزند می گذرد.
2
·
امتحانش مجانی است:
·
به گزنه ای نزدیک شوید و نیش زهر آگین
گزنه را نوش جان کنید.
·
به اردکی که جوجه های خود را به برکه
می برد، نزدیک شوید و با حمله خوف انگیز اردک معمولا آرام و بی ضرر و زیان مواجه
شوید.
3
·
یکی از نویسندگان معروف روس، تجربه
شخصی خود را در این زمینه در قالب قصه کوتاهی ریخته است:
·
روزی در گردش سحرگاهی اش در بیشه به
جوجه ای در مسیر خود و سگش برخورد می کند.
·
به محض اینکه سگ به جوجه نزدیک می
شود، پرنده کوچولوی ژولیده ای بسان موشکی شعله ور، حمله ور می شود و هر دو را تحت
ترس و تأثیر قرار می دهد.
·
نویسنده روس به احترام پرنده ی از
جانگذشته، کلاه از سر برمی دارد، سگش هم به همین سان.
·
می نویسد:
·
«می دانستم که دل کوچک پرنده کوچک از ترس و
هراس لبریز است.
·
ولی مادر و یا پدر بود و حراست از
جوجه اش، ترس و هراس را از خطه خاطرش رانده بود و با جسارت و جرئت جایگزین کرده بود.»
·
(نقل به مضمون)
3
·
همین اوتوریته طبیعی ـ همراه با انسان
ـ از طبیعت وارد جامعه بشری می شود و در جامعه بشری هم حفظ می شود و هم سوسیالیزه
می شود.
·
اجتماعیت کسب می کند.
·
ناتورال، توسعه می یابد و سوسیالیزه
می شود.
·
خودپو، زرهی از شعور در بر می کند
و نام عشق به خود می گیرد.
·
عشق به مثابه ایثار بی نیاز از نیاز.
·
ایثار خالی از انتظار.
·
داد بی نیاز از ستد.
·
عشق به مثابه بی خویشی در رابطه با
«خویش»
·
در رابطه با باز تولید و تمدید و تکرار
خویشتن خویش
·
تجسم دیالک تیکی من موجود و من
بازموجود، من مضارع و من مستقبل، من بالفعل و من بالقوه.
·
تکثیر خویش تا ابدیت جامعه بشری.
·
نسل در پی نسل.
4
موجود تربيت شده و تحت اوتوريته قرار گرفته
ـ چه
در جريان رام سازى و چه در مرحله بهره كشى ـ
خرد
و خوار مى شود.
·
این حکم مریم در این مورد فاقد
اعتبار است.
·
روند تربیت در خانواده روند دیالک
تیکی ریاضت و لذت است.
·
کودک در این روند تربیت خود را
برای تقبل تکالیف نسل جدید آماده می سازد.
·
کودک نابالغ در روند تربیت در
خانواده، بلوغ جسمی و روحی کسب می کند.
·
خرد و خوار نمی شود.
·
توسعه می یابد.
·
به کمال نسبی می رسد.
2
اوتوریته اجتماعی
·
اوتوریته اجتماعی در فرماسیون
اجتماعی ـ اقتصادی اشتراکی آغازین ـ چه در فاز مادرسالاری و چه در فاز پدرسالاری ـ
ماهیتا همین اوتوریته طبیعی سوسیالیزه گشته است.
·
همبود کمونیستی آغازین خانواده توسعه
یافته است.
·
اعضای همبود (اجتماع) در این فرماسیون
اجتماعی ـ اقتصادی تربیت می شوند، بی آنکه خرد و خوار شوند.
·
تحقیر نمی شوند، بلکه تکمیل می شوند.
·
تربیت اما روندی دیالک تیکی است:
·
تربیت روندی مبتنی بر دیالک تیک
ریاضت و لذت است.
·
چون نابرده رنج، گنج میسر نمی شود.
·
ذرات حقیقی در این حکم مریم،
انعکاس پسیکولوژیکی دیالک تیک تربیت در آیینه دل مربی است:
·
مربی خود را کاملتر از مربا می
داند و به او اوتوریته اعمال می کند.
·
ماهیت این اوتوریته اما بسته به
معیار ماتریالیستی ـ تاریخی تعیین می شود:
الف
·
اگر زیربنای اقتصادی جامعه، یعنی مناسبات
تولیدی، یعنی فرم مالکیت بر وسایل تولید، خصوصی باشد، اعمال اوتوریته و روند تربیت
مبتنی بر برخورداری (استثمار) خواهد بود.
·
مبتنی بر غصب بخشی از حاصل رنج
مربا خواهد بود.
ب
·
اگر زیربنای اقتصادی جامعه، یعنی مناسبات
تولیدی، یعنی فرم مالکیت بر وسایل تولید، اجتماعی باشد، اعمال اوتوریته و روند
تربیت عاری از برخورداری (استثمار) خواهد بود.
·
یعنی ماهیتا به تربیت خانوادگی و
به اوتوریته مادر ـ پدر در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی اشتراکی آغازین شباهت خواهد
داشت.
·
در روند این اعمال اوتوریته در همه
سطوح جامعه، در روند این تربیت در همه عرصه ها و پله های اجتماعی، نسل نوین تربیت
خواهد شد و کسی تحقیر و خرد و خوار نخواهد گشت.
3
اوتوریته طبقاتی
·
اعمال اوتوریته و روند تربیت در جامعه
طبقاتی مبتنی بر برخورداری (استثمار) است.
·
مبتنی بر غصب بخشی از حاصل رنج
مربا ست.
·
مشخصه جوامع طبقاتی این است که وسایل اعمال اوتوریته در درون قشر اجتماعی مسلط (و اغلب در درون خانواده واحدی)
دست به دست می شوند.
·
به قول ر. میشل، «به میراث گذاشتن اوتوریته سیاسی،
همواره مؤثرترین وسیله برای حفظ سلطه طبقه خویش بوده است.»
·
(ر. میشل، «راجع به ماهیت حزب در دموکراسی های مدرن»، ص 14، 1958)
4
اوتوریته سوسیالیستی
·
محتوای اوتوریته در جامعه سوسیالیستی به قول ورنر هوفمن،
اما از قراری دیگر است:
·
در دولت مأموریتی (فونکسیونر) سوسیالیستی،
این تداوم و توارث اوتوریته اجتماعی، بطور
رادیکال از بین می رود.
·
افراد منفرد حق انحصار اوتوریته
برای مدت نا محدود را ندارند.
·
فونکسیونر (مأمور) قابل تعویض است.
·
فونکسیونر حقوق بگیر است و به ازای خدمت خویش مزد دریافت
می کند.
·
او نمی تواند اوتوریته
خود را برای برخورداری شخصی (برای پر کردن جیب
خود) مورد استفاده قرار دهد، مگر اینکه قوانین جامعه را زیر پا بگذارد.
·
رهبران جامعه سوسیالیستی خصلت «طبقاتی»
ندارند.
·
بوروکراسی (دستگاه اداری) جوامع سوسیالیستی، شالوده ای
برای کسب منافع خصوصی مؤثر در مقابل شرایط فراگیر و عام سیستم اجتماعی، که منبع
امرار معاش آن را تشکیل می دهد، ندارد.
·
فرق لنین و استالین و مائو و هوشی مین با یلسین و پوتین
و آن و این همین جا ست:
الف
·
جامعه سوسیالیستی تمایزمند است، ولی منقسم نیست.
·
تمایزمندی این جامعه در وحدت تداوم می یابد.
·
آخرین منبع اوتوریته، بی نام و بی نشان می ماند.
·
بسان مالکیت «اشتراکی»
که پایه و اساس این اوتوریته را تشکیل می دهد.
ب
·
در جامعه سوسیالیستی، هر اوتوریته منفردی، اوتوریته مشتق
گشته می ماند، بسان «وکالت تام.»
·
اختیارات رهبر دولت نیز در نهایت به مثابه وظایف خود تعیین
کرده، خصلت محدود کسب می کنند:
1
·
«آماج نهائی» که همه باید خدمتگزار آن باشند و خود رهبری هم خود را
مکلف بدان می داند، اوتوریته رهبری را نیز به اوتوریته محوله ـ بمعنی تاریخی اش ـ
مبدل می سازد.
2
·
اوتوریته ـ بدین طریق ـ شفافیت کسب می کند:
·
اوتوریته، خود را بوسیله خود توجیه نمی کند.
·
اوتوریته خود را نه به این دلیل واقعی که وسایل فشار
اجتماعی به تک تک افراد جامعه تعلق دارند، بلکه از طریق خادم «آماج نهائی» بودن
خویش و از طریق برسمیت شناسی این «آماج نهائی»، بمثابه آماجی که ارزش آن را دارد،
که بخاطرش اعمال اوتوریته شود، توجیه می کند.
3
·
جامعه سوسیالیستی، اوتوریته اما، همزمان، با توجه به
«آماج نهائی»، که بیانگر فونکسیون اوتوریته است، زمان بندی می شود.
·
اوتوریته همواره سایه ی پایان مندی خود را بالای سر خویش
دارد، که تنها با نیل به «آماج نهائی» (نیل به جامعه بی طبقه و بی دولت) می تواند محو شود.
4
·
پیش شرط وجود اوتوریته سوسیالیستی ـ بنابرین و بنا بر
ماهیت آن ـ عدم وجود آن، بمثابه «اوتوریته طبقاتی» است، عدم وجودی که خود نیز
خواهانش است.
5
·
دولتی که به «وکالت» از سوی خلق زحمتکش، بوسیله مأمورین
همیشه قابل خلع (چه از «بالا» و چه از «پائین») اداره می شود، بنا بر ماهیتش، دولت
مبتنی بر برخورداری نیست، اما دولت اوتوریته می تواند باشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر