۱۳۹۵ شهریور ۲۸, یکشنبه

هماندیشی با مریم (41)


میم نون

مریم

هدف غايى از اعمال اوتوريته استثمار است.
  موجود تربيت شده و تحت اوتوريته قرار گرفته
ـ چه در جريان رام سازى و چه در مرحله بهره كشى ـ
خرد و خوار مى شود.

·        نه اوتوریته همیشه همان ـ همه جا همان وجود دارد و نه روند تربیت همیشه همان ـ همه جا همان.
·        ما باید اوتوریته را تجرد زدائی (مجردیت زدائی، انتزاعیت زدائی) کنیم و بطور مشخص مورد بررسی، ارزیابی و داوری  قرار دهیم:   

·        اوتوریته را می توان به انواع زیر تقسیم بندی کرد:  

1
اوتوریته طبیعی

·        اوتوریته طبیعی را جامعه بشری (انسان)  از طبیعت مادر به همراه آورده است:
·        در طبیعت مادر هر نبات و هر جانور، بنا بر جبر طبیعی، مکلف به حفظ نوع خویش و تکثیر و توسعه و تحکیم نوع خویش است.

·        درست به همین دلیل هر نبات و یا جانور از فرزند نباتی و یا جانوری اش، بسان مردمک چشمش حراست می کند و چه بسا از جان شیرین برای حفظ جان فرزند می گذرد.

2
·        امتحانش مجانی است:
·        به گزنه ای نزدیک شوید و نیش زهر آگین گزنه را نوش جان کنید.
·        به اردکی که جوجه های خود را به برکه می برد، نزدیک شوید و با حمله خوف انگیز اردک معمولا آرام و بی ضرر و زیان مواجه شوید.

3
·        یکی از نویسندگان معروف روس، تجربه شخصی خود را در این زمینه در قالب قصه کوتاهی ریخته است:
·        روزی در گردش سحرگاهی اش در بیشه به جوجه ای در مسیر خود و سگش برخورد می کند.
·        به محض اینکه سگ به جوجه نزدیک می شود، پرنده کوچولوی ژولیده ای بسان موشکی شعله ور، حمله ور می شود و هر دو را تحت ترس و تأثیر قرار می دهد.
·        نویسنده روس به احترام پرنده ی از جانگذشته، کلاه از سر برمی دارد، سگش هم به همین سان.

·        می نویسد:
·        «می دانستم که دل کوچک پرنده کوچک از ترس و هراس لبریز است.
·        ولی مادر و یا پدر بود و حراست از جوجه اش، ترس و هراس را از خطه خاطرش رانده بود و با جسارت و جرئت جایگزین کرده بود.»
·        (نقل به مضمون)  

3
·        همین اوتوریته طبیعی ـ همراه با انسان ـ از طبیعت وارد جامعه بشری می شود و در جامعه بشری هم حفظ می شود و هم سوسیالیزه می شود.
·        اجتماعیت کسب می کند.
·        ناتورال، توسعه می یابد و سوسیالیزه می شود.
·        خودپو، زرهی از شعور در بر می کند و نام عشق به خود می گیرد.
·        عشق به مثابه ایثار بی نیاز از نیاز.
·        ایثار خالی از انتظار.
·        داد بی نیاز از ستد.
·        عشق به مثابه بی خویشی در رابطه با «خویش»
·        در رابطه با باز تولید و تمدید و تکرار خویشتن خویش
·        تجسم دیالک تیکی من موجود و من بازموجود، من مضارع و من مستقبل، من بالفعل و من بالقوه.
·        تکثیر خویش تا ابدیت جامعه بشری.
·        نسل در پی نسل.

4
 موجود تربيت شده و تحت اوتوريته قرار گرفته
ـ چه در جريان رام سازى و چه در مرحله بهره كشى ـ
خرد و خوار مى شود.

·        این حکم مریم در این مورد فاقد اعتبار است.
·        روند تربیت در خانواده روند دیالک تیکی ریاضت و لذت است.
·        کودک در این روند تربیت خود را برای تقبل تکالیف نسل جدید آماده می سازد.
·        کودک نابالغ در روند تربیت در خانواده، بلوغ جسمی و روحی کسب می کند.
·        خرد و خوار نمی شود.
·        توسعه می یابد.
·        به کمال نسبی می رسد.

2
اوتوریته اجتماعی

·        اوتوریته اجتماعی در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی اشتراکی آغازین ـ چه در فاز مادرسالاری و چه در فاز پدرسالاری ـ ماهیتا همین اوتوریته طبیعی سوسیالیزه گشته است.
·        همبود کمونیستی آغازین خانواده توسعه یافته است.

·        اعضای همبود (اجتماع) در این فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی تربیت می شوند، بی آنکه خرد و خوار شوند.
·        تحقیر نمی شوند، بلکه تکمیل می شوند.
·        تربیت اما روندی دیالک تیکی است:
·        تربیت روندی مبتنی بر دیالک تیک ریاضت و لذت است.
·        چون نابرده رنج، گنج میسر نمی شود.

·        ذرات حقیقی در این حکم مریم، انعکاس پسیکولوژیکی دیالک تیک تربیت در آیینه دل مربی است:
·        مربی خود را کاملتر از مربا می داند و به او اوتوریته اعمال می کند.
·        ماهیت این اوتوریته اما بسته به معیار ماتریالیستی ـ تاریخی تعیین می شود:

الف
·        اگر زیربنای اقتصادی جامعه، یعنی مناسبات تولیدی، یعنی فرم مالکیت بر وسایل تولید، خصوصی باشد، اعمال اوتوریته و روند تربیت مبتنی بر برخورداری (استثمار) خواهد بود.
·        مبتنی بر غصب بخشی از حاصل رنج مربا خواهد بود.
   
ب
·        اگر زیربنای اقتصادی جامعه، یعنی مناسبات تولیدی، یعنی فرم مالکیت بر وسایل تولید، اجتماعی باشد، اعمال اوتوریته و روند تربیت عاری از برخورداری (استثمار) خواهد بود.
·        یعنی ماهیتا به تربیت خانوادگی و به اوتوریته مادر ـ پدر در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی اشتراکی آغازین شباهت خواهد داشت.
·        در روند این اعمال اوتوریته در همه سطوح جامعه، در روند این تربیت در همه عرصه ها و پله های اجتماعی، نسل نوین تربیت خواهد شد و کسی تحقیر و خرد و خوار نخواهد گشت.

3

اوتوریته طبقاتی

·        اعمال اوتوریته و روند تربیت در جامعه طبقاتی مبتنی بر برخورداری (استثمار) است.
·        مبتنی بر غصب بخشی از حاصل رنج مربا ست.

·        مشخصه جوامع طبقاتی  این است که وسایل اعمال اوتوریته در درون قشر اجتماعی مسلط (و اغلب در درون خانواده واحدی) دست به دست می شوند.
·        به قول ر. میشل، «به میراث گذاشتن اوتوریته سیاسی، همواره مؤثرترین وسیله برای حفظ سلطه طبقه خویش بوده است.»
·        (ر. میشل، «راجع به ماهیت حزب در دموکراسی های مدرن»، ص 14، 1958)


4

اوتوریته سوسیالیستی

·        محتوای اوتوریته در جامعه سوسیالیستی به قول ورنر هوفمن، اما از قراری دیگر است:
·        در دولت مأموریتی (فونکسیونر) سوسیالیستی، این تداوم و توارث اوتوریته اجتماعی، بطور رادیکال از بین می رود.
·        افراد منفرد حق انحصار اوتوریته برای مدت نا محدود را ندارند.
·        فونکسیونر (مأمور) قابل تعویض است.
·        فونکسیونر حقوق بگیر است و به ازای خدمت خویش مزد دریافت می کند.
·        او نمی تواند اوتوریته خود را برای برخورداری شخصی (برای پر کردن جیب خود) مورد استفاده قرار دهد، مگر اینکه قوانین جامعه را زیر پا بگذارد.
·        رهبران جامعه سوسیالیستی خصلت «طبقاتی» ندارند.
·        بوروکراسی (دستگاه اداری) جوامع سوسیالیستی، شالوده ای برای کسب منافع خصوصی مؤثر در مقابل شرایط فراگیر و عام سیستم اجتماعی، که منبع امرار معاش آن را تشکیل می دهد، ندارد.

·        فرق لنین و استالین و مائو و هوشی مین با یلسین و پوتین و آن و این همین جا ست:

الف
·        جامعه سوسیالیستی تمایزمند است، ولی منقسم نیست.
·        تمایزمندی این جامعه در وحدت تداوم می یابد.
·        آخرین منبع اوتوریته، بی نام و بی نشان می ماند.
·        بسان مالکیت «اشتراکی»  که پایه و اساس این اوتوریته را تشکیل می دهد.

ب
·        در جامعه سوسیالیستی، هر اوتوریته منفردی، اوتوریته مشتق گشته می ماند، بسان «وکالت تام.»
·        اختیارات رهبر دولت نیز در نهایت به مثابه وظایف خود تعیین کرده، خصلت محدود کسب می کنند:

1
·        «آماج نهائی» که همه باید خدمتگزار آن باشند و خود رهبری هم خود را مکلف بدان می داند، اوتوریته رهبری را نیز به اوتوریته محوله ـ بمعنی تاریخی اش ـ مبدل می سازد.

2
·        اوتوریته ـ بدین طریق ـ شفافیت کسب می کند:
·        اوتوریته، خود را بوسیله خود توجیه نمی کند.
·        اوتوریته خود را نه به این دلیل واقعی که وسایل فشار اجتماعی به تک تک افراد جامعه تعلق دارند، بلکه از طریق خادم «آماج نهائی» بودن خویش و از طریق برسمیت شناسی این «آماج نهائی»، بمثابه آماجی که ارزش آن را دارد، که بخاطرش اعمال اوتوریته شود، توجیه می کند.

3
·        جامعه سوسیالیستی، اوتوریته اما، همزمان، با توجه به «آماج نهائی»، که بیانگر فونکسیون اوتوریته است، زمان بندی می شود.
·        اوتوریته همواره سایه ی پایان مندی خود را بالای سر خویش دارد، که تنها با نیل به «آماج نهائی» (نیل به جامعه بی طبقه و بی دولت)  می تواند محو شود.

4
·        پیش شرط وجود اوتوریته سوسیالیستی ـ بنابرین و بنا بر ماهیت آن ـ عدم وجود آن، بمثابه «اوتوریته طبقاتی» است، عدم وجودی که خود نیز خواهانش است.

5
·        دولتی که به «وکالت» از سوی خلق زحمتکش، بوسیله مأمورین همیشه قابل خلع (چه از «بالا» و چه از «پائین») اداره می شود، بنا بر ماهیتش، دولت مبتنی بر برخورداری نیست، اما دولت اوتوریته می تواند باشد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر