۱۳۹۵ مهر ۸, پنجشنبه

فاشیسم (1)


سخنرانی برتولت برشت
در نخستین کنگرهٔ جهانی نویسندگان
(پاریس، ژوئن ۱۹۳۵)

دوستان،
امروز می ‌خواهم بی آنکه نکتهٔ چندان تازه‌ ای را مطرح کنم
با شما چند کلمه در باب مبارزه با قدرت‌ هائی سخن بگویم
که درصدد اند بقایای فرهنگی را که مرده ‌ریگ یک قرن بهره‌ کشی است،
در خون و لجن سر به ‌نیست کنند.

می ‌خواهم توجه شما را تنها به‌ یک نکتهٔ بسیار مهم جلب کنم نکته‌ ای که به ‌نظر من،
اگر بخواهیم به‌ شیوهٔ مؤثری با این قدرت‌ های غیر انسانی‌ مبارزه کنیم
و خاصه این مبارزه را تا نابودی آن قدرت‌ ها ادامه دهیم،
نباید درباره‌ اش کمترین ابهامی باقی بماند.

نویسندگانی که پلیدی‌ ها و فجایع فاشیسم را با پوست و گوشت خود تجربه کرده ‌اند
و یا دیده ‌اند که چگونه دیگران قربانی چنین فجایعی می ‌شوند
و از این افعال متنفرند،
تنها به‌ اعتبار چنین تجربه یا تنفری
آمادگی لازم را برای مبارزه با این پلیدی‌ها پیدا نخواهند کرد.

ممکن است برخی تصور کنند
که تنها شرح و بیان این پلیدی‌ ها کافی خواهد بود،
بویژه اگر استعداد بی‌ نظیر هنری و خشم ناب،
آدمی را به ‌شرح و بیان آن فجایع برانگیخته باشد.

بی‌تردید،
شرح و بیان این پلیدی‌ ها بس مهم است.

در اینجا فجایعی روی می‌ دهد که باید متوقف شوند
و در آنجا انسان‌ ها را به‌ چوب و چماق می بندند
و چنین اعمالی نباید تکرار شود.

این چیزها دیگر نیازی به ‌شرح و بیان مفصل ندارد.
انسان کاسهٔ صبرش لبریز می ‌شود، برانگیخته به ‌پا می ‌خیزد و در چنگال دژخیم گرفتار می ‌آید.

دوستان،
این موضوع نیاز به‌ شرح بیشتری دارد.

احتمالاً انسان برانگیخته می ‌شود و این کار دشواری نیست.
ولی پی ‌آمد آن،
گرفتار شدن در چنگال دژخیم است و این دیگر دشوار است.

خشم به‌ جوش آمده است و دشمن هم مشخص است،
ولی چگونه باید شکستش داد؟

نویسنده می ‌تواند بگوید:
«وظیفهٔ من محکوم کردن حق‌ کشی است
و این دیگر بر عهدهٔ خواننده است که چه باید بکند.»

ولی بدنبال آن،
نویسنده به ‌تجربه‌ کاملاً ویژه ای دست می ‌یابد.

نویسنده متوجه می شود که خشم نیز
همچون همدردی،
مقوله‌ ای است مقداری:
چیزی که به‌ مقدار معینی وجود دارد
و به ‌مقدار معینی می ‌تواند بروز کند.

و بدتر از همه:
این خشم همواره به‌ مقداری که لازم خواهد بود
 بروز خواهد کرد.

برخی از همکاران به من گفته ‌اند:
«هنگامی که برای نخستین بار خبر قتل عام رفقای ‌مان را
به‌ گوش‌ شان رساندیم، فریاد نفرت‌ شان به‌ هوا برخاست
و بسیاری کسان آمادهٔ کمک شدند.

و این هنگامی بود
که صد نفر را قتل عام کردند.

ولی هنگامی که تعداد قربانیان سر به‌ هزاران نفر زد
و قتل عام را پایانی به‌ چشم نمی ‌آمد،
سکوت همه جا را فرا گرفت
 و دست‌هائی که برای کمک پیش می‌ آمد، کمتر و کمتر شد.»

آری چنین است:
«وقتی جنایات بُعد وسیعی پیدا کنند،
از نظرها پنهان می ‌مانند.

هنگامی که رنج ‌ها تحمل ‌ناپذیر می شوند
آدمی دیگر فریاد ها را نمی ‌شنود.

انسانی را مورد ضرب و شتم قرار می دهند
و کسی که این صحنه را می ‌بیند
از هوش می ‌رود.

این امری کاملاً طبیعی است.
امّا هنگامی که فجایع
ـ همچون سیل ـ
جاری می شوند، دیگر هیچ ‌کس به ‌اعتراض فریاد برنمی‌دارد.»

و اکنون وضع چنین است.
چگونه می ‌توان با آن مقابله کرد؟

ادامه دارد.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر