۱۳۹۵ شهریور ۲۸, یکشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (329)


جمعبندی از
مسعود بهبودی

قدسی
خدا را هم مانی پولیزه می کند.

1
گالیله به آخوند های قرون وسطی گفت:
لامصبا
آخر این چه شناختی از خدا ست؟

2
این چه خداشناسی ئی است؟

3
چرا باید خدا خر باشد و نه خردمند؟

4
از قدسی هم باید پرسید:
چرا خدا نباید نظمی پی افکند که در آن همه برابر باشند
و دیگر نیازی به ترحم اقلیت غارتگر به اکثریت غارت شده نباشد؟

5
چرا باید اکثریت جمعیت جهان گدا واره باشند
تا اقلیت انگشت شمار انگل
حاتم طائی کذائی شوند و اجر دنیوی و اخروی ببرند؟

ایراد این سخن این است که
متافیزیکی است
ضد دیالک تیکی است:

1
احقاق حق
دیالک تیکی از داد و ستد است:
هم دادنی است و هم ستاندنی است.


2
سعدی علیه الرحمة و الاجمعین
این دیالک تیک را حتی در روز حشر
در مورد شخص شخیص خدا
معتبر می داند:

3
در فلسفه اجتماعی سعدی
بهشت جای خر پولان است
جای اعضای انگل طبقه حاکمه است.

4
چون آنها در دنیا
به خاطر خدا
احسان و انفاق می کنند (داد)
و از خدا در عقبی
بهشت و حوری و غلمان و عیش و نوش و ریخت و پاش
دریافت می کنند (ستد)

5
فقرا اما با دست خالی به صحرای محشر می روند
و بدون سؤال و جواب
رهسپار اسفل السافلین دوزخ می شوند.

باید
ـ قبل از همه ـ
امپریالیسم امریکا و نظام برده داری عربستان سعودی را
به محاکمه کشید که
اجنه فوندامنتالیسم را از اعماق فرا خواندند،
تبلیغ، تجهیز، تسلیح، تقویت و ترویج کردند
به جان بشریت زحمتکش افکندند
و جهان را به جهنمی مبدل ساختند.

آره.
حق با شما ست.

1
ابن الوقتیت هم باید جزو صفات فاشیسم و فوندامنتالیسم
محسوب شود و خیلی صفات دیگر:
عوامفریبی
خودفریبی
قساوت
بی رحمی
آنتی هومانیسم
(انسانیت سیتزی )
زحمتکش ستیزی
توده ستیزی
حزب توده ستیزی
زن ستیزی
کودک ستیزی
خلاصه:
ضعیف کشی

2
بخش اعظم قربانیان فاشیسم و فوندامنتالیسم «ضعیفان» جهان اند کارگران آواره در اسپانیا هستند.
کشیش 86 ساله کلیسا ست.
کودکان کرانه های دریاها ست.
کودکان و زنان و مردان آواره در فرنگ است
شیعیان فقیر و ستمدیده ایران و افغانستان و پاکستان اند.
دخترکان مدارس مسیحی مذهب افریقا هستند.

دلیلش اوبژکتیو (عینی) است

1
دلیلش سوبژکتیو نیست
یعنی به این و آن ربطی ندارد.

2
دلیلش در بنیادی ترین دیالک تیک هستی است.

3
بنیادی ترین دیالک تیک هستی
دیالک تیک وجود و شعور
و یا
دیالک تیک ماده (واقعیت عینی لایتناهی) و روح (خدا و اجنه و ملائکه و ایمان و غیره) است.

4
روح
ـ همیشه و همه جا ـ
سایه ماده را بالای سر خود دارد.

5
روح از ماده برخاسته است.
منشاء مادی دارد.
روح نمی تواند
ـ آنی حتی ـ
خود را از شر ماده نجات دهد.

6
رابطه ماده و روح
رابطه ای دیالک تیکی است.

7
روابط دیالک تیکی را با بمب اتم هم نمی توان پاره کرد.

8
مؤمن در حین راز و نیاز با خدا
حتی
نمی تواند خود را از مسائل زندگی رها سازد.

9
راز و نیاز
ـ در تحلیل نهائی ـ
به خاطر مسائل مادی زندگی است.

10
کسی عاشق چشم و ابروی خدا و غیره نیست.

11
در ورای الهیات
مادیات خرناسه می کشند.

13
برای درک این دیالک تیک
به تفکر مفهومی نیاز هست.

دشمن
مفهوم دقیقی نیست.

1
دین فرمی از شعور اجتماعی است.

2
دین
شعور اجتماعی هزاران سال قبل است.

3
این شعور اجتماعی از وجود اجتماعی آن زمان
از مناسبات تولیدی برده داری
ریشه گرفته است.

4
بشریت را اسلام
به همین دلیل
عبد (بنده، برده) می داند و
خدا را معبود (برده دار، ارباب عبد)

5
وجود اجتماعی از بین رفته
شعور اجتماعی اما کسب استقلال کرده،
مانده و موی دماغ شده است.

6
دین شعور اجتماعی اجتماع بی شعور است.

7
دین روح جامعه بی روح است.

8
دین شعور پادرهوا ست
شعور وارونه است.

محمود دولت آبادی
در کلیدر
صحنه ای را تصور و تصویر می کند که
دخترک در آن سوی یال پریشان اسب گلمحمد
ایستاده است.
این صحنه یاد آور آن تصویر هنری ـ استه تیکی است.
خیلی زیبا ست.

سید علی

سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم
عمری است پریشان ز پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چو آینه خود کرده ی حیرانی خویشم
(ویرایش: چون آینه...)
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمری است پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکر خند لبش جان نسپردم
شرمنده ی جانان ز گرانجانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
(سری می زدی به پدران پیر پرولتاریا 
در دانش کاه اوین ات 
تا بشکسته تر از خویش ببینی که زندانی کین اند.)
هرچند "امین" بسته ی دنیا نی ام اما
دلبسته ی یاران خراسانی خویشم
پایان
خدا گفت:
انتشار شعر سید علی به نام خودت
مهم نیست.

1
خود سید علی
کذاب تر از کذابان جهان
است.

2
فرق تو با سید علی این است که توان شرم کردن داری

3
شرم کردن خصیصه ای انقلابی است.

دُنـبـال ِ کَـلاغـیْ می گـردَم ،
تا قآرقـآرَش رآ بـه فـال ِ نـیـکْ بـگیـرَم،
وقـتـی
قآصـِدَکـْ هـا هـمـه لال انـد!

بشریت بر سر دو راهی زیر ایستاده است:

1
یا
از آن خود کردن مشقت بار مارکسیسم ـ لنینیسم
و تعالی به مقام رفیع آدمیت

2
و یا
دخیل بستن بر امام زاده های طبقه حاکمه امپریالیستی ـ فئودالیستی ـ فوندامنتالیستی
و درجا زدن در منجلاب خریت

3
راه سومی وجود ندارد.

از همین استنتاج تان
سطح فکری متعالی تان عربده می کشد:

1
آخر لامصب
کدام آخوند مدافع سرسخت حقیقت عینی است؟

2
کسب و کار آخوند های با عبا و بی عبا
با عمامه و بی عمامه
خر کردن خلایق است.

3
قیاس به نفس
البته
ترفند بدی نیست
ولی ربطی به کشف حقیقت ندارد.

خدا چیست؟

1
خدا یکی از فرم های بسط و تعمیم روح است.

2
روح
عالی ترین مقوله فلسفی است

3
روح
جفت دیالک تیکی ماده (واقعیت عینی لایتناهی) است.

4
بسان درخت
که نتیجه تجرید (انتزاع) سرو و صنوبر و بید و بیدمشک و غیره است.

5
همه چیزهای روحی
تصاویر اند.

6
چیزهای روحی
تصاویر انتزاعی چیزهای مادی اند.

7
به همین دلیل ثانوی اند.

8
بدون سرو و صنوبر
مفهوم انتزاعی درخت (روح)
نمی تواند تشکیل شود و وجود داشته باشد.

9
خدا تصویر آسمانی ـ انتزاعی چیست و کیست؟

جفنگیات اراذل و اوباش مدعی پسا مدرنیته
برای خر کردن خلایق اند.
هارت و پورت اند

1
ارزش عینی و تجربی و علمی ندارد.

2
تراکتور
نتیجه توسعه خیش و گاو و گاو آهن است.

3
تراکتور
ماهیتا همان فونکسیون را به عهده دارد که
خیش و گاو و گاو آهن به عهده داشته اند:
شخم زمین

4
بذر پاش و آب پاش مکانیکی نیز همان فونکسیون دهقان بذرپاش و آبیار را به عهده دارند.

5
ایندو نتیجه توسعه و تکامل فوت و فن تولید اند.

6
شما اگر تولید مواد مختلف را پیگیری کنید
به روند بی پایان توسعه (تکامل) می رسید.

7
شما کامنت قبلی ما را سرسری خوانده اید
و یا شاید اصلا و ابدا نخوانده اید.
نسل جدید عیرانیان
سواد خواندن ندارند.

ویرجینیا ولف
ـ نویسنده انگلیسی ـ
در یکی از آثارش سخن جالبی دارد که رئالیستی است:

1
اگر به دور و بری هایت، بگوئی که بیماری
دیگر روی شان نمی بینی.

2
آدم ها از بیماران بیزار اند.

3
کسی به بیماران عشق نمی ورزد.
حتی اگر پدرش باشد.

4
شاید دلیلش طبیعی و غریزی باشد.

5
یعنی دست خود آدم ها نباشد.

6
بیمار که سهل است
اگر پیر شوی و «زشت» و زمینگیر شوی
کسی حتی نگاهت نمی کند.

7
بهترین دوست هر کس
ـ در تحلیل نهائی ـ
خود او ست.

8
آدم ها در منگنه دیالک تیک جبر و اختیار بسر می برند.
خیلی از کرد و کار های شان اختیاری نیست.

9
فرمان آدم ها
چه بسا
به دست قوای غریزی ـ طبیعی قدر قدرت است.

10
پزشکان شاید در بیماران همان می بینند که بقالان در مشتریان.

11
یعنی نان خود را در معالجه ی بیماران
می بینند و به نان عشق می ورزند.

12
دلیل دیگر «عشق» پزشکان به بیماران
آزمون عملی دانش نظری خویش است.

13
بیماران موضوع کار پزشکان اند
و صحت و سقم شناخت و درمان شان را نشان شان می دهند.

14
بیمار برای پزشک همان است که
محک برای زرگر است.

15
محک درجه خلوص زر را نشان زرگر می دهد
بیمار میزان دانش و دراکه پزشک را به او نشان می دهد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر