پروفسور دکتر کامیلیا
وارنکه
برگردان شین
میم شین
طبقه بندی علوم
در عصر جدید
ادامه
گرایش دوم
1
پاول ناتورپ (1857 ـ
1939)
فیلسوف، پداگوگ آلمانی
مؤسس مکتب
ماربورگی نئوکانتیانیسم
·
تقسیم بندی علوم به علوم
رئال و علوم فرمال که از سوی نئوکانتیانیست هائی از قبیل کوهن، ناتورپ و کاسیرر تدارک
دیده شده بود و بوسیله محفل وین (کارناپ) جامه عمل پوشید، بر مبنای شناخت
اهمیت ریاضیات و منطق برای وحدت علوم بوده است.
2
·
اینجا به غلط ادعا می شود که علوم فرمال، چیزی جز سیستم
جملات تحلیلی بی محتوا و توخالی نیستند.
3
کورت
فریدریش گودل
(1906 ـ
1978)
از ریاضی
دانان و منطق دانان قرن بیستم
·
این بدان معنی است که منطق و ریاضیات خصلت سینتاکتیکی محض
دارند.
·
البته طولی نمی کشد که این نظر با پیریزی سمانتیکی منطق،
از سوی گودل و تارسکی تصحیح می شود.
·
(سینتاکس به آموزش جمله سازی اطلاق می شود که یکی از زیر عرصه های
دستور زبان است.
·
سمانتیک رشته ای است که با معانی علائم زبانی و غیره سر و
کار دارد و یکی از زیر عرصه های زبان شناسی است. مترجم)
3
·
تأملات علمی ـ نظری در عرصه نئوپوزیتیویسم در سال های 30
قرن بیستم بوسیله کارناپ، نویرات و امثالهم به نقشه (طرح) «علم واحد» منتهی می
شود.
4
·
آنها ادعا می کنند که وحدت علوم در واقع از آغاز وجود
داشته و بعد در نتیجه تقسیم کار از بین رفته است و اکنون باید از طریق تشکیل «زبان
واحد»، وحدت گمگشته علوم را دو باره برقرار ساخت.
5
·
بنظر حضرات، زبان واحد باید یونیورسال و میانسوبژکتیو باشد
و آن فقط می تواند زبان فیزیک باشد.
·
(مراجعه کنید به فیزیکالیسم)
6
·
بنظر حضرات، علم واحد ریشه کن کردن بلبشوی زبانی را لازم
دارد و این کار تنها بکمک تحلیل زبانی و ترجمه احکام کلیه علوم به زبان فیزیک امکان
پذیر خواهد شد.
7
·
چنین کاری می بایستی با شکست مواجه شود، واقعا هم با
شکست مواجه شد.
الف
·
اولا به این دلیل که هرگز نمی توان همه فرم های کیفیتا متفاوت حرکت ماده را در حرکت
فیزیکی خلاصه کرد.
ب
·
ثانیا «علم واحد» را هرگز نمی توان از طریق تغییر فرم
سینتاکتیکی بوجود آورد.
8
·
شالوده وحدت علوم ـ بر خلاف تصور نئوپوزیتیویسم ـ نه
وحدت بطور سوبژکتیو ایجاد شده ی شناخت، بلکه وحدت مادی عینی جهان است که در روند
شناخت تاریخی بالنده، بمثابه سیستم وحدتمند شناخته می شود و همپیوندی علوم و
پیدایش علوم ساختاری و مقطعی بازتاب در خوری از آن است.
9
·
ماتریالیسم دیالک تیکی ـ از این رو ـ طبقه بندی علوم را
بر مبنای خصلت سیستمی جهان بنا می کند.
10
·
انگلس در همنظری با هگل، از تفاوت و رابطه دیالک تیکی
فرم های مختلف حرکت ماده سخن می گوید:
·
«همانطور که هر فرم حرکت از فرم دیگر حرکت توسعه می یابد، به همان
سان نیز تصاویر انعکاسی آنها، یعنی علوم مختلف، ضرورتا یکی از دیگری سرچشمه می
گیرد.»
11
·
در عین حال، گذار بالنده تاریخی ـ طبیعی از سیستم های
غیر ارگانیکی ساده به سیستم های ارگانیکی بغرنج ـ تقریبا ـ با تشکیل تاریخی علوم
انطباق دارد:
·
فرم های حرکت ساده تر ماده از فرم های حرکت بغرنجتر ماده
باز شناخته می شوند.
12
·
انگلس میان فرم های حرکت مکانیکی، فیزیکی، شیمیائی و
بیولوژیکی ماده تفاوت می گذارد.
·
ضمنا هر فرم حرکت ماده ـ به نحوی از انحاء ـ با سیستم
های ساختاریافته انطباق دارد:
·
اجرام زمینی و آسمانی، مولکول ها، اتم ها، پروتئین ها.
13
·
وحدت جهان که بوسیله همپیوندی فرم های حرکت و ساختارهای
نازلتر ماده در سیستم های نظام عالی تر وجود دارند، شالوده عینی همپیوندی علوم را
تشکیل می دهند.
14
·
این همان چیزی است که انگلس پیش بینی کرده و از پیوند
ناگسستنی آنها و گذار از یکی به دیگری سخن رانده است:
·
«وقتی که من از فیزیک، به عنوان مکانیک مولکول ها، از
شیمی به عنوان فیزیک اتم ها و بعد از بیولوژی به عنوان شیمی پروتئین ها نام می
برم، هدفم افشای راز گذار از هر یک از این علوم به علم دیگر است.
·
هدفم هم افشای پیوند و تداوم و استمرار است و هم افشای
راز تفاوت ها ست.»
·
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد 20، ص 515)
15
·
برای طبقه بندی علوم که پیدایش ژنه تیکی فرم های حرکت
ماده از یکدیگر را مبنا قرار داده باشد، جدا سازی دوئالیستی علوم انسانی و یا
اجتماعی از علوم طبیعی قابل قبول نیست.
16
·
اگرچه تفکر و روندهای اجتماعی را نمی توان به روندهای
بیولوژیکی تقلیل داد، اما از آنجا که شعور و جامعه محصولات طبیعی اند، در این
مرحله توسعه ماده نیز اصول عام مثلا علیت صادق و معتبر اند.
17
·
علوم طبیعی و اجتماعی در پراتیک انسانی با هم رابطه
برقرار می کنند.
18
·
انسان ها در روند دیالک تیکی واحدی نیروهای مولده و
مناسبات تولیدی خود را تغییر می دهند و برای نیل به این هدف به شناخت طبیعت و
قوانین عمل خود، یعنی قوانین جامعه دست می یابند.
19
·
با شناخت این مسئله که ماهیت و «طبیعت» انسان در پراتیک،
در کار است، با شناخت این مسئله که انسان ببرکت پراتیک، همزمان با طبیعت رابطه
برقرار می کند و خود را از آن متمایز می سازد، امکان تعیین درست رابطه علوم طبیعی
با علوم اجتماعی فراهم می آید.
20
·
مارکس وحدت اصولی علوم طبیعی و علوم اجتماعی را و
همپیوندی آتی آندو را به شرح زیر توضیح می دهد:
·
«صنعت رابطه تاریخی واقعی طبیعت و لذا علوم طبیعی با انسان است.
·
خود تاریخ بخش واقعی تاریخ طبیعت است.
·
خود تاریخ، بخش واقعی انسان گشتن طبیعت است.
·
علوم طبیعی نیز بعدها هم علم مربوط به انسان خواهند بود
و هم علمی خواهند بود که انسان ها به طبقه بندی اش می پردازند.
·
آنگاه علم واحدی وجود خواهد داشت و بس.»
·
(مارکس، «مکمله»، بخش 1، ص
43)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر