۱۳۹۵ مهر ۸, پنجشنبه

طبقه بندی علوم (9)


پروفسور دکتر کامیلیا وارنکه
برگردان شین میم شین

طبقه بندی علوم
در عصر جدید
ادامه

گرایش دوم

1

پاول ناتورپ (1857 ـ 1939)
فیلسوف، پداگوگ آلمانی
مؤسس مکتب ماربورگی نئوکانتیانیسم

·         تقسیم بندی علوم به علوم رئال و علوم فرمال که از سوی نئوکانتیانیست هائی از قبیل کوهن، ناتورپ و کاسیرر تدارک دیده شده بود و بوسیله محفل وین (کارناپ)  جامه عمل پوشید، بر مبنای شناخت اهمیت ریاضیات و منطق برای وحدت علوم بوده است.

2
·        اینجا به غلط ادعا می شود که علوم فرمال، چیزی جز سیستم جملات تحلیلی بی محتوا و توخالی نیستند.

3

کورت فریدریش گودل
(1906 ـ 1978)
از ریاضی دانان و منطق دانان قرن بیستم

·        این بدان معنی است که منطق و ریاضیات خصلت سینتاکتیکی محض دارند.
·        البته طولی نمی کشد که این نظر با پیریزی سمانتیکی منطق، از سوی گودل و تارسکی تصحیح می شود.

·        (سینتاکس به آموزش جمله سازی اطلاق می شود که یکی از زیر عرصه های دستور زبان است.
·        سمانتیک رشته ای است که با معانی علائم زبانی و غیره سر و کار دارد و یکی از زیر عرصه های زبان شناسی است. مترجم)

3
·        تأملات علمی ـ نظری در عرصه نئوپوزیتیویسم در سال های 30 قرن بیستم بوسیله کارناپ، نویرات و امثالهم به نقشه (طرح) «علم واحد» منتهی می شود.

4
·        آنها ادعا می کنند که وحدت علوم در واقع از آغاز وجود داشته و بعد در نتیجه تقسیم کار از بین رفته است و اکنون باید از طریق تشکیل «زبان واحد»، وحدت گمگشته علوم را دو باره برقرار ساخت.

5
·        بنظر حضرات، زبان واحد باید یونیورسال و میانسوبژکتیو باشد و آن فقط می تواند زبان فیزیک باشد.
·        (مراجعه کنید به فیزیکالیسم)

6
·        بنظر حضرات، علم واحد ریشه کن کردن بلبشوی زبانی را لازم دارد و این کار تنها بکمک تحلیل زبانی و ترجمه احکام کلیه علوم به زبان فیزیک امکان پذیر خواهد شد.

7
·        چنین کاری می بایستی با شکست مواجه شود، واقعا هم با شکست مواجه شد.

الف
·        اولا به این دلیل که هرگز نمی توان  همه فرم های کیفیتا متفاوت حرکت ماده را در حرکت فیزیکی خلاصه کرد.

ب
·        ثانیا «علم واحد» را هرگز نمی توان از طریق تغییر فرم سینتاکتیکی بوجود آورد.

8
·        شالوده وحدت علوم ـ بر خلاف تصور نئوپوزیتیویسم ـ نه وحدت بطور سوبژکتیو ایجاد شده ی شناخت، بلکه وحدت مادی عینی جهان است که در روند شناخت تاریخی بالنده، بمثابه سیستم وحدتمند شناخته می شود و همپیوندی علوم و پیدایش علوم ساختاری و مقطعی بازتاب در خوری از آن است.

9
·        ماتریالیسم دیالک تیکی ـ از این رو ـ طبقه بندی علوم را بر مبنای خصلت سیستمی جهان بنا می کند.

10
·        انگلس در همنظری با هگل، از تفاوت و رابطه دیالک تیکی فرم های مختلف حرکت ماده سخن می گوید:
·        «همانطور که هر فرم حرکت از فرم دیگر حرکت توسعه می یابد، به همان سان نیز تصاویر انعکاسی آنها، یعنی علوم مختلف، ضرورتا یکی از دیگری سرچشمه می گیرد.»

11
·        در عین حال، گذار بالنده تاریخی ـ طبیعی از سیستم های غیر ارگانیکی ساده به سیستم های ارگانیکی بغرنج ـ تقریبا ـ با تشکیل تاریخی علوم انطباق دارد:
·        فرم های حرکت ساده تر ماده از فرم های حرکت بغرنجتر ماده باز شناخته می شوند.

12
·        انگلس میان فرم های حرکت مکانیکی، فیزیکی، شیمیائی و بیولوژیکی ماده تفاوت می گذارد.
·        ضمنا هر فرم حرکت ماده ـ به نحوی از انحاء ـ با سیستم های ساختاریافته انطباق دارد:
·        اجرام زمینی و آسمانی، مولکول ها، اتم ها، پروتئین ها.

13
·        وحدت جهان که بوسیله همپیوندی فرم های حرکت و ساختارهای نازلتر ماده در سیستم های نظام عالی تر وجود دارند، شالوده عینی همپیوندی علوم را تشکیل می دهند.

14
·        این همان چیزی است که انگلس پیش بینی کرده و از پیوند ناگسستنی آنها و گذار از یکی به دیگری سخن رانده است:
·        «وقتی که من از فیزیک، به عنوان مکانیک مولکول ها، از شیمی به عنوان فیزیک اتم ها و بعد از بیولوژی به عنوان شیمی پروتئین ها نام می برم، هدفم افشای راز گذار از هر یک از این علوم به علم دیگر است.
·        هدفم هم افشای پیوند و تداوم و استمرار است و هم افشای راز تفاوت ها ست.»
·        (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد 20، ص 515)

15
·        برای طبقه بندی علوم که پیدایش ژنه تیکی فرم های حرکت ماده از یکدیگر را مبنا قرار داده باشد، جدا سازی دوئالیستی علوم انسانی و یا اجتماعی از علوم طبیعی قابل قبول نیست.

16
·        اگرچه تفکر و روندهای اجتماعی را نمی توان به روندهای بیولوژیکی تقلیل داد، اما از آنجا که شعور و جامعه محصولات طبیعی اند، در این مرحله توسعه ماده نیز اصول عام مثلا علیت صادق و معتبر اند.

17
·        علوم طبیعی و اجتماعی در پراتیک انسانی با هم رابطه برقرار می کنند.

18
·        انسان ها در روند دیالک تیکی واحدی نیروهای مولده و مناسبات تولیدی خود را تغییر می دهند و برای نیل به این هدف به شناخت طبیعت و قوانین عمل خود، یعنی قوانین جامعه دست می یابند.

19
·        با شناخت این مسئله که ماهیت و «طبیعت» انسان در پراتیک، در کار است، با شناخت این مسئله که انسان ببرکت پراتیک، همزمان با طبیعت رابطه برقرار می کند و خود را از آن متمایز می سازد، امکان تعیین درست رابطه علوم طبیعی با علوم اجتماعی فراهم می آید.

20

·        مارکس وحدت اصولی علوم طبیعی و علوم اجتماعی را و همپیوندی آتی آندو را به شرح زیر توضیح می دهد:
·        «صنعت رابطه تاریخی واقعی طبیعت و لذا علوم طبیعی با انسان است.
·        خود تاریخ بخش واقعی تاریخ طبیعت است.
·        خود تاریخ، بخش واقعی انسان گشتن طبیعت است.
·        علوم طبیعی نیز بعدها هم علم مربوط به انسان خواهند بود و هم علمی خواهند بود که انسان ها به طبقه بندی اش می پردازند.
·        آنگاه علم واحدی وجود خواهد داشت و بس.»
·        (مارکس، «مکمله»،  بخش 1، ص 43)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر