۱۳۹۵ شهریور ۲۴, چهارشنبه

سیری در جهان بینی شهریار (33)


سید محمد حسین بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)

ویرایش و تحلیل از
شین میم شین

تنها نه مادر من و درماندگان خيل
او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود
خاموش شد دريغ

·        معنی تحت اللفظی:
·        او فقط مادر من نبود.
·        او مادر خیل عظیمی از درماندگان بود.
·        او چراغ ایل و قبیله بود.
·        دریغا دریغ که خاموش شد.

·        شهریار از مادرش ننه تره زای ایلی و قبیله ای (فئودالی) سرهم بندی می کند و تحویل خلایق می دهد.

·        اگر به کوسه از مادرش تعریف می کرد، شاید طبقه حاکمه امپریالیستی جایزه نوبل ننه تره زا را پس می گرفت و بطور غیابی به ننه شهریار و در واقع به خود شهریار می داد.

·        کوسه خیلی متنفذ است.
·        در تله بی زیون های امپریالیستی چه ها که راجع به ثروت کلان حلالش گفته نمی شود.

1
نه، او نمرده است، مي شنوم من صداي او
با بچه ها هنوز سر و كله مي زند:
«ناهيد لال شو
بيژن برو كنار»

كفگير بي صدا
دارد براي نا خوش خود آش مي پزد

·        شعر بهترین وسیله برای تبلیغ و ترویج خردستیزی (ایراسیونالیسم) است.
·        دست شاعر باز است.
·        در بند قبلی شعر، شهریار مرگ مادرش را با یقین آتشین گزارش می دهد:

تنها نه مادر من و درماندگان خيل
او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود
خاموش شد دريغ

·        ننه شهریار، چراغی است که خاموش گشته است.

·        این ولی مانع آن نمی شود که مرگ او را زیر علامت سؤال ببرد و از حضور کماکان مادر گزارش دهد.

·        مرگ مادر بدین طریق و یا این ترفند استه تیکی ـ هنری، ایرئال جا زده می شود.

·        البته شعر است، دیگر.
·        نثر که نیست تا کسی رو داری کند و ایراد بگیرد.
·        شعر را خدا برای همین آفریده است، که در و دروازه به روی ایراسیونالیسم های رنگارنگ و ایرئالیسم های از همه رنگ چهار طاق باز شود.
·        بی دلیل نیست که همه خردستیزیان جهان یا شاعر اند و یا نثر شعر گونه می «سرایند.»
·        از شوپنهاور تا نیچه
·        از هایدگر تا شمر لعین و یزید بن معاویه.

2
نه، او نمرده است، مي شنوم من صداي او
با بچه ها هنوز سر و كله مي زند:
«ناهيد لال شو
بيژن برو كنار»

كفگير بي صدا
دارد براي نا خوش خود آش مي پزد

·        شهریار در این بند شعرش نیز کفه ترازو را به نفع بیمار و به زیان بیژن و ضعیفه کوچولو سنگین تر می کند.
·        تا نشان دهد که فقط شاعر محبوب سید علی و کوسه نیست.
·        فرزند محبوب ننه تره زا هم است.
·        هنر ننه تره زای شهر و شهریار صدور فرمان خاموش باش به ضعفا و کنار راندن هر نفسکش از سر راه است.
·        تا «آش» پزی برای شاعر «ناخوش» امکان پذیر  گردد.

·        شهریار در نهایت بی شرمی از سلب حق نفسکشی از خواهر و برادر کوچولو توسط ننه تره زای بی رحم،  کیف خر می کند.

3
او مرد و در كنار پدر زير خاك رفت
اقوامش آمدند پي سر سلامتي

يك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود
بسيار تسليت كه به ما عرضه داشتند
لطف شما زياد

اما نداي قلب به گوشم هميشه گفت :
« اين حرف ها براي تو مادر نمي شود»

·        شهریار دوباره مادر کفگیر به دست «آش» پز ضعفا ستیز را به گور می سپارد.

·        این بند شعر شهریار نقطه اوج (کلایمکس) این شعر او ست:
·        زیبائی آن در غلبه رئال بر خیال و به عبارت دقیقتر غلبه رئالیته (واقعیت) بر توهم (ایلوزیون)  و تظاهر و ریا ست:
·        نه دعاوی توهم آمیز شاعر اعتبار دارند و نه تظاهر همشهری ها به همدردی با شاعر مادر مرده.

·        واقعیت این است که مادر، مرده است.
·        این بند شعر شهریار فوق العاده زیبا ست.

·        ایراد منطقی و تجربی ـ عینی این بند شعر، واژه «قلب سخنگو» ست.
·        قلب ارگان پمپاژ خون در اندام است.
·        چون در حالات روحی و روانی متنوع، پمپاژ خون و در نتیجه، تپش قلب شدت و قلت کسب می کند، خلایق خیال می کنند که قلب انبار عشق و نفرت و خشم و کین است.

·        من ـ زور شهریار از واژه «قلب»، نه قلب، بلکه دل است که به معنی ذهن و ضمیر و شعور (به معنی فلسفی اش)  است.

·        دل شهریار است که پرده از روی تخیل و توهم و تظاهر برمی دارد و مرگ مادر را در مناره ی بلند خاطر اعلام می دارد.

4
پس اين که بود،
ديشب لحاف رد شده، بر روي من كشيد
ليوان آب از بغل من كنار زد؟

در نصفه هاي شب
يك خواب سهمناك و پريدم به حال تب

نزديك هاي صبح
او باز زير پاي من
ـ اينجا ـ
نشسته بود

آهسته با خدا
راز و نياز داشت.

نه، او نمرده است
نه، او نمرده است كه من زنده ام هنوز

·        در این بند شعر، دوباره مادر از گور بدر کشیده می شود و به کلفتی فرزند ناخوش واداشته می شود:
·        لحاف روی ناخوش می کشد تا خدا ناکرده سرما نخورد و ناخوش تر نشود.
·        لیوان آب را از بغل ناخوش بر می دارد تا نریزد و ناخوس، خیس نشود.
·        در زیر پای ناخوش می نشیند و با خدای فئودالیسم راز و نیاز می کند و از او می خواهد که به ناخوش شفا دهد.
·        خدای فئودالیسم فقط شکنجه گر و جلاد نیست،  پزشک هم است.

5
او زنده است در غم و شعر و خيال من
 
·        اکنون شهریار بالاخره به فراست می افتد:
·        ننه تره زا نه در عالم رئال، بلکه در عالم خیال شهریار زنده است.

·        چرا و به چه دلیل؟

6
ميراث شاعرانه من
ـ هرچه هست ـ
 از او ست.

·        به این دلیل مهم که میراث (؟) شهریار همه و همه از او ست.

·        جل الخالق!
·        میراث به مالی اطلاق می شود که از مرده برای ورثه باقی می ماند، نه از زنده.
·        من ـ زور شهریار از «میراث»  هنر و استعداد شاعری اش و ثروت شعری اش است.
·        دیوان شعرش است.

·        اما چرا و به چه دلیل استعداد هنری شهریار از مادر است؟

7
كانون مهر و ماه، مگر مي شود خموش!
آن شير زن بميرد؟
 او شهريار زاد

·        دلیل شهریار این است که او شهریار زاده است و نه حفار و نجار و عطار و معمار.

8
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق

·        این ادعای شهریار، نور علی نور است:
·        چون ننه تره زا، شهریار زاییده، پس دلش زنده به عشق شده است.

·        البته منظور شهریار این است که دل خودش به عشق کذائی  زنده شده است.
·        فونکسیون ضعیفه فقط زایش شهریار بوده است.
·        البته، صد البته به اراده پدر.
·        زن بدون حمایت مرد که نمی تواند شهریار بزاید.

9
او با ترانه هاي محلي كه مي سرود
با قصه هاي دلكش و زيبا كه ياد، داشت
از عهد گاهواره كه بندش كشيد و بست
اعصاب من به ساز و نوا كوك كرده بود


·        نقش مادر اکنون روشن می شود:
·        چون مادر شهریار، استثنائا برای نوزاد در گهواره ترانه های محلی آذری خوانده و قصه های دلکش و زیبای حسین کرد و کور اوغلی گفته، اعصاب (؟) پسرش حسابی کوک شده و در نتیجه، شاعر شده است.

·        ننه تره زا اما برای بیژن و ناهید در گهواره نه ترانه خوانده و نه قصه گفته، تا اعصاب آندو هم کوک شوند و آنها هم شاعر شوند.
·        چون شهریار از همان بدو تولد تا لحظه مرگ، ناخوش بوده است.
·        مادری که نور دیده اش ناخوش باشد، برای نوزادان دیگر حتی لالائی زمزمه نمی کند، چه رسد به خواندن ترانه و نقل قصه.

10
او شعر و نغمه در دل و جانم به خنده كاشت
وانگه به اشك هاي خود آن كشته، آب داد
لرزيد و برق زد به من آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هواي ناز
تا ساختم براي خود از عشق عالمي

·        نقش اصلی ضعیفه، پاشیدن بذر شعر و نغمه در مزرع دل شهریار و بعد آبیاری آن با آب شور چشم و انفجار آذرخش مادری برای به اهتزاز در آوردن پرچم روح فرزند بوده است.

·        در نتیجه اینهمه شق القمر مادری، شهریار هوای ناز گرفته و برای شخص شخیص خویش، قصری از عشق ساخته است.

·        زنده باد ننه تره زای کشتگر.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر