۱۳۹۵ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

سیری در شعری از فروغ فرخزاد (17)


ایمان بیاوریم به آغاز فصل  سرد
ایمان بیارویم.
1352
 فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین

ایمان بیاوریم به آغاز فصل  سرد
ادامه

پس آفتاب سرانجام
ـ در یک زمان واحد ـ
بر هر دو قطب نا امید نتابید
 
تو از طنین کاشی آبی تهی شدی
و من چنان پر ام که روی صدایم نماز می خوانند ...

جنازه های خوشبخت
جنازه های ملول
جنازه های ساکت متفکر
جنازه های خوش برخورد، خوش پوش، خوش خوراک
در ایستگاه های وقت های معین
و در زمینه ی مشکوک نورهای موقت
و شهوت خرید میوه های فاسد بیهودگی
 
آه،
چه مردمانی در چارراه ها نگران حوادث اند
و این صدای سوت های توقف
در لحظه ای که باید، باید، باید
مردی به زیر چرخ های زمان له شود
مردی که از کنار درختان خیس می گذرد

من از کجا می آیم؟

به مادرم، گفتم:
« دیگر تمام شد »

گفتم:
«همیشه پیش از آنکه فکر کنی، اتفاق می افتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم.»

غرابت
یعنی بغرنجی، دوری از وطن
 
سلام ای غرابت تنهایی
اتاق را به تو تسلیم می کنم
چرا که ابرهای تیره
ـ همیشه ـ
پیغمبران آیه های تازه ی تطهیر اند
و
در شهادت یک شمع
راز منوری است که آن را
آن آخرین و آن کشیده ترین شعله، خوب می داند.
 
ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم
به آغاز فصل سرد

ایمان بیاوریم
به ویرانه های باغ تخیل
به داس های واژگون شده ی بیکار
و
دانه های زندانی.
 
نگاه کن که چه برفی می بارد ...

شاید حقیقت، آن دو دست جوان بود
آن دو دست جوان،
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
 
و سال دیگر وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه می شود
و در تنش، فوران می کنند
فواره های سبز ساقه های سبکبار،
شکوفه خواهد داد،
 ای یار
ای یگانه ترین یار
 
ایمان بیاوریم به آغاز فصل  سرد.

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر