۱۳۹۵ شهریور ۲۹, دوشنبه

سیری در شعری از شیخ شیراز (4)


غزل (246) 

ویرایش و تحلیل از
 شین میم شین

حرف هاي خط موزون تو پيرامن روي
گويي از مشک سيه بر گل سوري رقم اند

حرف
کنار
لب

رقم
نوعی از نگار خطدار
چادر

·        معنی تحت اللفظی:
·        عناصر خطوط هماهنگ بر حواشی چهره ات، یاد آور نقاط تیره بر گل سوری اند.  

·        این همان سعدی است که می گوید:

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
تا توانی
سیرت زیبا بیار.

1
در چمن، سرو، ستاده است
و صنوبر، خاموش
که اگر قامت زيبا ننمايي،
بچمند

·        معنی تحت اللفظی:
·        در چمنزار، سرو و صنوبر دست از روش و رفتار ناز آمیز برداشته اند.
·        منتظرند که اگر تو با قامت زیبا نخرامی، بخرامند.

·        سعدی در این بیت شعر، قامت زیبای دلبر و روش و رفتار ناز امیزش را ایدئالیزه می کند.

·        طریق و ترفند ایدئالیزاسیون سعدی، مقایسه قد و قامت و روش و رفتار دلبر با سرو و صنوبر (به مثابه مظاهر قد و قامت و روش و رفتار زیبا) در طبیعت است.
·        این متد و اسلوب نظری و استدلالی سعدی را می توان ناتورالیزاسیون انسان و جامعه و سوسیالیزاسیون طبیعت نامید.

2
ناتورالیزاسیون انسان و جامعه و سوسیالیزاسیون طبیعت

·        سعدی و بعد حافظ با همین ترفند به تبلیغ و ترویج ایده ئولوژی فئودالی می پردازند.

·        دیری است که طبقه حاکمه امپریالیستی نیز به همین اسلوب مطلقا ممنوع و خرافی فئودالی پناه برده است:

الف

·        مثلا وقتی از ازدواج سیاستمدار 60 ساله ای با دخترک 18 ساله ای انتقاد می شود، همین ترفند استدلالی ـ فئودالی سعدی و حافظ را به خدمت می گیرند:
·        مگر شیر پیر با شیر نوجوان جفتگیری نمی کند؟

·        ایده ئولوژی همین است.
·        وقتی لازم آید آدمیان به درجه جانوران تنزل داده می شوند.

ب
·        اما اگر جوان 26 ساله آواره در فرنگ، به دختر 20 ساله فرنگی چشمچرانی کند، ماه ها در رسانه ها به چالش می کشند و یا فوری انتقاد می کنند:
·        این برای تو خیلی جوان است.

·        ایده ئولوژی همین است.
·        تئوری جفتگیری شیر پیر با شیر جوان فوری فراموش می شود.

پ

·        آرتور شوپنهاور برای توجیه حقانیت جامعه طبقاتی به جنگل می رود و دسته گرگان درنده را پیدا می کند که سر دسته ای به نام گرگ الفا دارند.
·        چون در طبیعت، اگر گرگ الفا سیر نخورد، بقیه گرگ ها حق لب زدن به طعمه ندارند، پس اعضای جامعه هم باید همین رفتار را با ابر انسان ها مثلا هیتلر ها، موسولینی ها، پینوچه ها، بوش ها و بلرها و کوسه ها داشته باشند.  

3
اين اميران ملاحت که تو بيني بر کس
به شکايت نتوان رفت که خصم و حکم اند

·        معنی تحت اللفظی:
·        از این تیر های نمکین نگاه که تو بر این و آن می اندازی، نمی توان شکایت کرد.
·        برای اینکه هم دشمن اند و هم قاضی.   

4
اين اميران ملاحت که تو بيني بر کس
به شکايت نتوان رفت که خصم و حکم اند

·        سعدی نگاه دلربای دلبر را آمیزه ای از خصم و حکم تصور و تصویر می کند.
·        به همین دلیل توان شکوه و شکایت از تیر نگاه دلربای دلبر ندارد:
·        تیر نگاه دلبر هم خصم خونریزی است و هم ضمنا قاضی القضات است.
·        از دشمن که نمی توان به دشمن شکایت برد.

5
اين اميران ملاحت که تو بيني بر کس
به شکايت نتوان رفت که خصم و حکم اند

·        رسانه های امپریالیستی اخیرا از دموکراسی تر و تمیز و تازه صهیونیستی گزارشات مستند منتشر کرده اند:
·        در اسرائیل، دموکراسی فرمال حاکم است.
·        همه انسان ها ـ چه یهودی و چه مسلمان، چه ارمنی،  در حرف ـ  در برابر قانون اسرائیل برابر اند.

·        کمیک و تراژیک همزمان بودن دموکراسی کذائی همین است که سعدی می گوید:
·        قضات دادگاه های اسرائیل، همزمان خصم و حکم اند.

·        چنین قضاوتی برای خلق مظلوم فلسطین، فرمالیسم محض است:
·        چنین قضاوتی، توخالی، بی محتوا و مسخره است.

·        مادران مظلوم فلسطین حق دارند، بگویند:
·        مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان.
·        دادرسی پیشکش، ول مان کن تا به مرگ طبیعی بمیریم.

6
بندگان را نه، گزير است ز حکم ات، نه، گريز
چه کنند ار بکشي ور بنوازي
خدم اند

گزیر
یعنی چاره

·        معنی تحت اللفظی:
·        بنده وابسته، در بن بست خدمت به تو گیر کرده است:
·        از حکم تو نه، راه گریز دارد و نه چاره ای می داند.
·        به همین دلیل، خدمتگزار تو ست.
·        فرق هم برایش ندارد که تو به خونش دست یازی و یا بنوازی (نوازش کنی).

7
بندگان را نه، گزير است ز حکم ات، نه، گريز
چه کنند ار بکشي ور بنوازي
خدم اند

·        سعدی در این بیت شعر با مهارت هنری و استه تیکی خاصی هم از تضاد اصلی جامعه برده داری پرده برمی دارد و هم از دیالک تیک خداوند بنده و بنده، از دیالک تیک خودمختار و وابسته، به قول هگل از دیالک تیک ارباب و نوکر.
·        دست و پای بنده با ریسمان نامرئی نظام برده داری در بند است.
·        نه، قادر به فرار است و نه اگر فرار هم بکند، قادر به ادامه حیات است.
·        نتیجه این بن بست، تمکین به نظام برده ردای است:
·        خدمت، بی اعتنا به مهر و قهر طبقه حاکمه است.

·        بهتر از این نمی توان بی دورنمائی و بی فردائی بردگان را در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری تئوریزه کرد و توضیح داد.

8
بندگان را نه، گزير است ز حکم ات، نه، گريز
چه کنند ار بکشي ور بنوازي
خدم اند

·        اگر ژرف بنگریم، ماهیت دیالک تیک عشق در قاموس سعدی و حافظ آشکار می گردد:
·        دلبر کذائی اندک اندک نقاب از چهره بر می دارد و در هیئت  ارباب خودکامه خودنمائی می کند.

·        دیالک تیک عشق، دیالک تیک عاشق و معشوق در اشعار سعدی و حافظ ـ در بهترین حالت ـ سایه فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری را بالای سر خود دارد.

·        دیالک تیک عشق، دیالک تیک عاشق و معشوق، ماهیتا دیالک تیک بنده و ارباب است.
·        دیالک تیک بنده و خداوند بنده است.
·        دیالک تیک رعیت و خداوند رعیت و ملک و مستغلات است.

9
·        عشق بنده به خداوند بنده اما نه عشق طبیعی و حقیقی، بلکه عشق تحمیلی و جبری است.
·        این عشق ـ در تحلیل نهائی ـ نه عشق، بلکه وابستگی است.
·        عاشق در قاموس سعدی و حافظ نه آدم، بلکه اوبژکت است.
·        موجودی بی حق و حقوق است.
·        ابزار سخنگو ست. (ارسطو)  

·        حالا می توان به دلیل ایدئالیزه کردن عشق توسط اجامر طبقه حاکمه فئودالی، فوندامنتالیستی و امپریالیستی پی برد.

·        عشق کذائی بلحاظ پسیکولوژیکی، سیلی معروف برای سرخ نگهداشتن صورت مظلوم است.

·        عشق ترفندی برای توجیه و تحکیم قید و بند بندگی و وابستگی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر