۱۳۹۵ شهریور ۳۱, چهارشنبه

هماندیشی با مریم (46)


میم نون

 علل و دلایل تشکیل دیالک تیک تجلیل و تحقیر
در جامعه بشری

·        اکنون باید به این سؤال اندیشید که دیالک تیک تجلیل و تحقیر چگونه و چرا به عالم جمادات، نباتات، جانوران و حتی کاینات (ستارگان، سیارات، ماه ها، کمیت ها و غیره) بسط و تعمیم داده می شود؟   

1
حافظ

گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد

·        معنی تحت اللفظی:
·        سنگ سیاه، حتی اگر جان بدهد، نمی تواند لعل شود.
·        برای اینکه سنگ سیاه بد ذات است و طینت اصلی اش مانع تبدیل آن به لعل می شود.

·        در این بیت خواجه شیراز، دیالک تیک تجلیل و تحقیر به شکل دوئالیسم لعل و سنگ بسط و تعمیم می یابد.
·        این بدان معنی است که  دیالک تیک تجلیل و تحقیر در حد جامعه بشری و حتی در حد انعکاس آن در آیینه آسمان درجا نمی زند، بلکه به عالم جمادات هم بسط و تعمیم داده می شود.

·        این به چه معنی است؟  

2
گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد

·        این بدان معنی است که ایدئولوگ های طبقه حاکمه به انعکاس دیالک تیک طبقه حاکمه و توده در آیینه آسمان و اختراع دوئالیسم الله و ابلیس، اهورا و اهریمن، فرشته و دیو بسنده نمی کنند.
·        بلکه برای تحکیم حاکمیت طبقاتی طبقه حاکمه و طبیعی جلوه دادن برتری طبقه حاکمه به هر ترفندی دست می یازند.

·        در این بیت غزل خواجه، دیالک تیک طبقه حاکمه و توده (دیالک تیک تجلیل و تحقیر) در آیینه جمادات منعکس می شود.
·        در نتیجه، جمادات بسان جامعه بشری به عالی و  پست طبقه بندی می شوند.

·        خواجه شیراز با صراحت روشن و با یقین آهنین اعلام می دارد که لعل حاوی بنیاد نیک است و سنگ حاوی بنیاد بد است.
·        بدین طریق و با این ترفند، در عالم جمادات نیز همان طبقه بندی حاکم است که در جامعه طبقاتی حاکم است:
·        اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی به مثابه نیک گهر و توده به مثابه بدگهر جا زده می شود.

·        این اما به چه معنی است؟ 

3
گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد

·        این به معنی ناتورالیزه کردن دیالک تیک طبقه حاکمه و توده (دیالک تیک تجلیل و تحقیر) است.
·        نتیجه نهائی این ترفند ایده ئولوژیکی در اذهان عمومی این خواهد شد که برای نابرابری های اجتماعی، برای خصلت طبقاتی جامعه، منشاء طبیعی و عملا الهی اختراع شود:

الف

·        همانطور که خدا فت و فراوان سنگ سیاه بدگهر و به درد نخور و بی ارج و ارزش آفریده، به همان سان نیز توده بی شعور و بی سواد و خل و چل و ول و لات و لوت آفریده است.
·        که بسان سنگ و ماسه و شن مفت حتی نمی ارزند.

ب

·        به همان سان که خدا تعداد انگشت شماری لعل کمیاب و نادر و صاف و مصفا و زیبا آفریده، به همان سان هم اعضای طبقه حاکمه (اعیان و اشراف) تر و تازه و تمیز و مؤدب و با اتیکت و با نزاکت و شهامت و کاردانی و غیره را افریده است.

4
گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد

·        از تار و پود این تئوری فاشیستی بنیاد نیک و بد (نیک گهری و بد گهری) زهر ایده ئولوژی نظامات طبقاتی می تراود:
·        اگر سنگ سیاه ـ شب و روز ـ زور بزند، باز هم قادر به لعل گشتن نخواهد بود.

·        همین بیت خواجه، در ضمیر توده ترجمه می شود:
·        اگر توده ـ شب و روز ـ زور بزند، باز هم قادر به شریف و نجیب گشتن نخواهد بود.

·        این بدان معنی است که جامعه طبقاتی ازلی و ابدی، طبیعی و الهی است.
·        این بدان معنی است که جامعه طبقاتی پایان تاریخ است.
·        تغییر ناپذیر است.

·        حالا تو بیا سند و مدرک و دلیل باستان شناسی بیاور که بابا، فاز آخر جامعه اشتراکی آغازین، به قول جردان از همان ایالات متحده امریکای محبوب تان، 20 تا 30 هزار سال طول کشیده است.

·        از گوهر نیک و بد و از تفاوت های طبقاتی اصلا اثری در بین نبوده است.
·        جردان امریکائی حتی نقاشی های نیاکان بشری بر دیواره های غارها را زیر ذره بین بررسی قرار داده و نشان داده که از طبقات اجتماعی و مالکیت خصوصی کمترین اثری نبوده است.

5
گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد

·        این تئوری سعدی که به خواجه رسیده، تئوری فاشیستی خطرناکی است.
·        از هر سوراخ ـ سنبه این تئوری خون می تراود.

·        فقط باید این بیت خواجه را به دقت خواند:

الف
·        بنا بر این تئوری، بدگهر اصلاح ناپذیر است.
·        بدگهر را به هیچ ترفندی نمی توان به نیک گهر تبدیل کرد.
·        دوئالیسم هابیل و قابیل، دوئالیسم نیک و بد، ازلی و ابدی، طبیعی و الهی است.

ب
·        بدگهر اصلا دست خودش نیست.
·        سعدی در پاسخ به یکی از خوانین در رابطه با نحوه برخورد به مفسدین جامعه فئودالی، رهنمود روشن نوشته است:
·        اول باید به او پند داد تا از کرده خود پشیمان شود و توبه کند.
·        اگر پند مؤثر نیفتاد و توبه نکرد، باید به بند متوسل شد.
·        یعنی به زندان انداخت.
·        اگر زندان هم مؤثر نیفتاد، معلوم می شود که بد ذات و اصلاح ناپذیر است.
·        پس باید گردنش را زد.

پ
·        در این سی و اندی سال اخیر همین رهنمود سعدی با سماجت خاصی اجرا می شود.

·        محتوای نظری همین بیت حافظ جامه خونین عمل می پوشد.

·        سعدی و حافظ راه حل ساده ای برای اجامر جماران و جمکران عرضه کرده اند:
·        باز داشت، پند، بند، تنبیه، توبه و بعد طناب دار و جوخه تیرباران.

·        تئوری پیشاپیش تهیه شده است:

گر جان بدهد سنگ سیه، لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد

·        حالا فقط باید سنگ سیه را پیدا کرد و حسابش را درجا کف دستش گذاشت و خالخالی وار به گوشش زمزمه کرد:
·        تو بد ذاتی.
·        مرگ تو قبل از همه به نفع خودت است.
·        بد ذاتی در ذات تو ست.
·        برای تو امکان لعل گشتن وجود ندارد.

6
گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد

·        بدین طریق، دیالک تیک طبقه حاکمه و توده، دیالک تیک تجلیل و تحقیر به عالم جمادات بسط و تعمیم داده می شود:
·        لعل، تجلیل می شود و سنگ تحقیر.

·        این تعمیم دیالک تیک تجلیل و تحقیر به عالم جمادات را می توان در آثار سعدی و حافظ دنبال کرد و به نقد کشید.

·        چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای عالم جمادات را اولا نمی توان بطرز سوبژکتیو به میل و هوس و علاقه و سلیقه طبقاتی خود طبقه بندی کرد، ثانیا نمی توان به جامعه ربط داد.

·        به چه دلیلی باید سنگ بدگهر باشد و لعل نیک گهر؟

·        این کرد و کار های اجامر برده داری و فئودالی و بورژوائی دسیسه و توطئه و ترفند طبقاتی برای خر کردن خلایق اند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر