مهدی اخوان ثالث
(1307 ـ 1369)
هنگام
از این اوستا
(1344)
ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
هنگام
رسیده بود، ما در این
کمتر
شکی نمی توانستیم
آمد
روزی که نیک دانستند
آفاق
این را و نیک دانستیم
هنگام
رسیده بود،
می
گفتند:
«هنگام
رسیده است»، اما شب
نزدیک
غروب زهره، در برجی
مرغی
خواند که هوی، کو کو کب»
·
معنی تحت اللفظی:
·
هنگام هنگامه ها (سیاوش کسرائی)
رسیده بود.
·
ما در این زمینه کمترین تردیدی در
دل نداشتیم.
·
روزی رسید که جهانیان و ما مطمئن
شدیم که هنگام هنگامه ها رسیده است.
·
هنگام هنگامه ها رسیده بود.
·
می گفتند:
·
« هنگام هنگامه ها رسیده است.»
·
اما در حوالی غروب زهره، مرغی در
برجی خواند:
·
«زهره کو؟»
1
آن
مرغ که خواند، این چنین، سی بار
این
جنگل خوف سوزد اندر تب
آنگاه
دگر بسا دلا با دل
آنگاه
دگر بسا لبا بر لب
·
معنی تحت اللفظی:
·
پس از خواندن آن مرغ، این جنگل ترس
در تب می سوزد.
·
چه بسا دل با دل و لب بر لب.
·
اخوان در این شعر، گشایشی زندگی
مردم را با مفهوم «رسیدن هنگام» در گزارش می دهد.
·
این امید و نوید با پرسش مرغی راجع
به کوکب بخت متزلزل می گردد.
·
آن سان که تهور جای خود را به خوف
می دهد.
2
پیری
که نقیب بود، آمد، گفت:
«هنگام
رسیده است، اما باد
انگیخته
ابری آنچنان از خاک
کز
زهره، نشان نمانده بر افلاک»
·
معنی تحت اللفظی:
·
پیری که رئیس قبیله بود، گفت:
·
«هنگام رسیده، ولی تقصیر باد است که آنچنان
گرد از خاک برانگیخته که از زهره در افلاک نشانی نمانده است.»
·
رئیس قبیله برای برگرداندن امید رفته
به دل ها، غیاب زهره را، یعنی غیاب سعادت واقعی را، تقصیر باد و گرد و خاک می
داند.
·
نه نتیجه غروب ابدی زهره.
3
جمعی
ز قبیله نیز می گفتند:
«هنگام
رسیده است، مرغ اما
دیری
است، نشسته خامش و گویا
رفته
است ز یاد، ورد جاویدش (جادویش؟)
ناخوانده
هنوز هفت باری بیش»
·
معنی تحت اللفظی:
·
گروهی از مردم هم می گفتند:
·
«هنگام رسیده است.
·
مرغ اما سکوت کرده است.
·
انگار پس از هفت بار خواندن، آواز
جاودوئی اش را فراموش کرده است»
·
خواننده اکنون به این نتیجه می رسد
که علاوه بر رؤیت زهره، به مثابه علامت عینی رسیدن هنگام، واسطه دیگری نیز وجود
دارد و آن مرغ نویدبخش (مرع سحر معروف) است.
4
جمعی
ز قبیله نیز می گفتند:
«هنگام
رسیده است، مرغ اما
دیری
است، نشسته خامش و گویا
رفته
است ز یاد، ورد جاویدش (جادویش؟)
ناخوانده
هنوز هفت باری بیش»
·
مرغ هم از غیاب زهره در افلاک خبر
داده است و هم خاموشی پیشه کرده است.
·
اکنون می توان به نقش تعیین کننده
مرغ در رسیدن و نرسیدن هنگام پی برد.
·
مرغ اما سمبل چیست که آوازش این
گونه تعیین کننده است؟
5
سرگشته
قبیله، هر یک، سویی
باریده
هزار ابر، شک در ما
و
افکنده سیاهسایه ها بر ما
·
معنی تحت اللفظی:
·
قبیله، گیج گشته و هر کس به سوئی
رفته است.
·
هزار ابر، سایه های سیاه بر قبیله
افکنده اند و باران شک و تردید بر دل ها باریده اند.
·
اخوان اکنون از فاجعه پرده برمی
دارد.
·
نه زهره در افلاک دیده می شود و نه
مرغ از رسیدن هنگام خبر می دهد.
·
شک و تردید بر دل ها حکمفرما ست.
·
آن سان که جامعه فلج شده است و
اعضای آن پراکنده.
6
«هنگام رسیده بود؟»، می پرسیم
و
آن جنگل هول همچنان بر جا
شب
می ترسیم و روز می ترسیم
·
معنی تحت اللفظی:
·
می پرسیم:
·
«آیا هنگام رسیده بود؟»
·
واقعیت این است که جنگل خوف همچنان
پابرجا ست و اعضای جامعه هم شب و هم روز در ترس و هراس بسر می برند.
·
این اشعار در سال 1345 منتشر شده
اند.
·
یعنی پس از پیروزی انقلاب بورژوائی
سفید.
7
«هنگام رسیده بود؟»، می پرسیم
و
آن جنگل هول همچنان بر جا
شب
می ترسیم و روز می ترسیم
·
منظور اخوان از مفهوم «رسیدن
هنگام» تحول انقلابی جامعه در اثر انقلاب بورژوائی سفید است.
·
ایراد بینشی اخوان بیگانگی اش با
تئوری توسعه است.
·
اخوان انتظار دارد که انقلاب
بورژوائی سفید، جامعه را یکشبه زیر و رو کند و مرغ سعادت بر بام ها بنشیند.
·
انقلاب اما آغاز گذار از فرماسیون
اجتماعی ـ اقتصادی کهنه به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی نوین است.
·
کهنه باید با اقدامات انقلابی و با
تصویب قوانین نوین نفی دیالک تیکی شود و نو باید ساخته شود.
·
توسعه اجتماعی نه پدیده ای طرفة
العینی، بلکه روندی است که حاوی مراحلی است.
·
توسعه اجتماعی روند تضادمندی است.
·
روند پر فراز و فرودی است.
·
تبدیل گشتن جامعه به جنگل خوف در
ذات هر انقلاب اجتماعی است.
·
دیکتاتوری طبقه حاکمه ارتجاعی با
دیکتاتوری طبقه حاکمه انقلابی و نوین جایگزین می شود.
8
·
برای اینکه طبقه حاکمه سرنگون شده
به آسانی تن به تمکین نمی دهد.
·
بلکه دست به مقاومت و خرابکاری می
زند تا امتیازات طبقاتی از دست رفته را مجددا به دست آورد.
·
تشکیل سازمان های ضد انقلابی پس از
پیروزی انقلاب بورژوائی سفید، از قبیل فدائیان اسلام و خلق، مجاهدین اسلام و خلق،
نوسازی مساجد و اسلام و ظهور شیادانی از فبیل شریعتی و جلال آل احمد و احمد شاملو
و صمد بهرنگی و روحانیان به اصطلاح متجدد،
بخشی از مقاومت ارتجاع فاشیستی ـ فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی بوده است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر