جمعبندی از
مسعود بهبودی
ﮐﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ می شکست
نیما یوشیج
ﮐﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ می شکست
ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ، ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ
ﮐﺎﺵ می شد ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻥ
ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻢ:
«ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ»
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﻝ، ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪگی
ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪﮔﯽ
ﮐﺎﺵ می شد ﮐﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩ
ﺭﺩ ﭘﺎﯼ ﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮد
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ
ﻻﺍﻗﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ
ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻣﯿﭽﺮﺧﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ
ﺑﺮﺗﻨﻢ ﻣﯿﺸﺪ ﮔﺸﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮﻫﻦ
ﺁﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ، ﮐﻮﺩﮐﯽ، ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺁﺏ
ﭘﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺍﺏ
ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ
ﺩﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ
ﻋﻤﺮ ﻫﺴﺘﯽ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ
ﺣﯿﻒ ﻫﺮﮔﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
1
هالی وود
این آرزوی ایراسیونالیستی نیما را
هم رادیکالیزه کرده
و
هم آن را به زیور فیلم آراسته است:
2
حریفی از زندگی به تنگ آمده و آرزو می کند:
«ایکاش مادرم مرا نزاده بود»
3
یکی از ملائکه برای ترفیع مقام
آرزوی او را بر آورده می سازد
و طرف
توبه می کند که دیگر آرزو نکند.
4
چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی
بهتر است که همان روند و روال قانونمند خود را طی کنند.
نظرتون برام جالب و سوال برانگيزه ، خيلى دوست دارم بدونم منظورتون
از انديشنده چه كسى است و شما تجلى انديشه را در چه مى بينيد
حریف
1
اندیشنده یا متفکر
به فرد خوداندیش اطلاق می شود.
2
خود اندیش کسی است که توان خوداندیشی داشته باشد.
3
چخوف، گورکی، کسرائی، زهری، صابر و معجز و امثال انگشت شمار آنها
متفکر و خوداندیش بوده اند.
4
اکنون جای شان خالی است.
5
اکثریت عظیم مردم
عاجز از تفکر اند.
6
حداکثر کاری که از دست افراد برمی آید
نشخوار اندیشه های چه بسا سمی این و آن است
7
نشخوار افکار اجامر ارتجاعی خارجی و داخلی است.
8
حسن فیسبوک ضمنا همین است:
نشان دادن ذلت فکری و روحی و روانی همنوعان مان.
9
نشخوار
تازه بهترین واریانت در این میان است.
10
خیلی ها فقط عکس منتشر می کنند.
بی اعتنا به اندیشه بطور کلی اند.
11
خیلی ها تحت فرمان غریزه اند.
12
مغزشان در کاسه سر نیست.
در لیفه ی شلوارشان است.
13
امرزو با حریفی
راجع به اسلام و مسیحیت و یهودیت و غیره
مؤدبانه بحث کردیم
و دوستی مجازی مان پایان یافت.
14
گفت:
شا. بر اسلام.
15
طرف تازه طرفدار سلطنت پهلوی بود.
16
اگر طرفدار فوندامنتالیسم بود،
خدا می داند که چی می گفت.
ممنون از هندوانه
1
این انتقاد ما ضمنا انتقاد از خود است.
2
ما خودمان هم تا چندی قبل
کم و بیش
دچار همین بیماری موسوم به نشخوارگری بوده ایم.
3
این طرز تفکر را می توان
فرمی از
«تفکر» اسکولاستیکی وطنی نامید.
4
روشنفکران ایران
که عمدتا تعلقات طبقاتی فئودالی دارند
شیفته افکار و اشخاص مرده اند.
5
امتحانش دشوار نیست:
اطلاعات مرده منتشر کنید
تا ببینید چه واکنشی نشان می دهند.
6
مثال:
نام نویسنده
عناوین آثار او
مخالفت او با کسی و یا اندیشه ای
موافقت او با کسی و یا اندیشه ای
هارت و پورتی از او و غیره
برای جلب مشتری کافی است.
7
این تازه چیزی نیست.
8
خیلی ها بدون مطالعه جفنگی
بدان لایک می زنند
تا اثبات کنند که خیلی سرشان می شود.
9
خیلی ها
شکلک های حاضر و آماده هم دارند.
10
مثلا گلدسته های مناسب برای جفنگدسته های معینی
11
این هم تازه بد نیست.
12
خیلی ها علاف حرفه ای اند
13
حرفه اصلی اینها
چاپلوسی و تملق گوئی است.
14
زیر هر جفنگی می نویسند:
«به پست های استاد،
ـ نخوانده ـ
لایک زنید.»
15
خیلی ها عیاش حرفه ای اند.
16
فرصت طلب مادر زاد اند.
17
همیشه در کمین نشسته اند:
اگر نری به جفنگ زنی (و یا زنی به جفنگ نری)
چپ نگاه کرد، فوری فعال می شوند
و حریف را به رگبار فحش و پرخاش و تف و توهین می بندند.
18
کسی به حقیقت عینی اعتنائی ندارد.
19
انتقاد را خیلی ها با دعوا و مرافعه یکسان می انگارند.
20
بار اول
رشوه می دهند که تکرار نکنی.
21
بار دوم فحش خواهر و مادر می دهند.
تا خفه خون بگیری.
22
بار سوم بلاکت می کنند.
تا بروی به جائی که اعراب نی انداخته اند.
حالا همه اینها سر و ته یک کرباس فرسوده تهوع انگیز گشته اند.
1
با ذره بین حتی نمی توان در میان اینها
اندیشنده ای پیدا کرد
2
زباله وارگی در دستور روز است.
3
زباله وارگی
سرحدات ملی را در نوردیده است.
بین المللی شده است.
4
بشریت بهتر از هر خس و خاشاکی
پسرفت می کند و نه پیشرفت
5
پیشرفت اگر هست
تک بعدی است.
در علم و فن است و بس
طبقاتی بودن شعور
به معنی مکانیکی آن نیست.
شعور طبقاتی چه گوارا و سالوادور النده و غیره
نه شعور اشرافیت فئودال
بلکه شعور توده های مولد و زحمتکش بوده است.
ميهنم آيینه اي سُرخ است
با شكافي چند، بشكسته،
كه نخواهند التيامي داشت
زانكه قابي گردشان را با بسي قلاب ها بسته
اخوان
1
دلیل عدم التیام آئینه شکسته
چارچوب ماهی آسای گرفتار در چندین قلاب قلمداد می شود.
2
این طرز توضیح معضل
ـ فی نفسه ـ
ستایش انگیز است.
3
یعنی علمی تر و رایدکال تر (ریشه ای تر) از آن
نمی توان توضیح داد.
چرا و به چه دلیل؟
مثل درياچه ی بزرگي، راه هاي رودها مسدود بر آن مانده پيوسته
اخوان
طرز خوانش این جمله دقت می طلبد
و گرنه ایراد وزنی وارد آن می شود:
دریاچه ی بزرگی باید «دریاچِِی بزرگی» خوانده شود.
مي خورد از مايه تا گردد كويري خشك
اخوان
1
این طرز توضیح معضل نیز عمیق و دقیق است.
ستایش انگیز است.
2
این اندیشه
آدمی را یاد مادرانی می اندازد
که از فرط فقر و عدم تغذیه کافی
برای سیر کردن نوزاد شیرخوار
از ارگان های خود «مایه» می گذارند.
3
مثلا کلسیوم شیر را از استخوان های خود بدر می کشند
و وارد شیر می سازند
و پس از چندی استخواندرد می گیرند
اندام شان کج و کوله می شود.
«کویری خشک» می شوند.
مثل درياچه ی بزرگي، راه هاي رودها مسدود بر آن مانده پيوسته
مي خورد از مايه تا گردد كويري خشك
نم نمك ، آهسته آهسته
معبر دلخسته ي بس قتل عام آتشينش اين
خوب گويم:
بدترينش اين.
آي مار قهقهه، آيينه ی دلخسته را بردار
چند و چون ـ بشكسته را بردار
اخوان
1
«چند و چون»
دیالک تیک معروفی است.
2
«چند و چون بشکسته»
دال بر نهایت شکستگی است.
3
دال بر شکستگی به تمام معنا ست.
چرا و به چه دلیل؟
خويش را لختي در آن بنگر
دلبر، اي دلبر
اي درونت كُشته، ما را
و
برونت كُشته
ـ با آوازه ـ
عالم را
اخوان
اینجا دیالک تیک های مهمی بسط و تعمیم می یابند
و در آن واحد
چندین معنی و چندین اندیشه تبیین می شوند.
کدام دیالک تیک ها و کدام معانی و کدام افکار؟
اي فقط آوازه، ديگر هيچ
خويش را بنگر، ببين چوني؟
اخوان
اینجا انتقاد اجتماعی رئالیستی ـ راسیونالیستی رادیکالی
صورت می گیرد که فوق العاده است.
چيستي، آزار يا آزر؟
يا مَهيب خويش خور، آذر؟
درک محتوای این جملات دشوار است.
آي مار قهقهه ، هم زشت، هم پستي
همچنان بي رحم و سيري ناپذيري دون
تا چه ديدي تو در اين آيينه ی سُرخم
كه چنينش خُرد بشكستي؟
از درون بينان
نيست در گيتي كه اوصاف تو نشناسد
هيچ كس.
من چرا زين بيشتر گويم؟
پس بس.
ميهنم آيينه اي سُرخ است
(و مار قهقهه زان دور)
با شكافي چند
اخوان
اگر نمی دانیم
می توانیم بیاموزیم.
1
منظور شما از ماتریالیسم
حتما ماتریالیسم قرن 18 است
ماتریالیسم مکانیکی است.
2
روح
در ماتریالیسم دیالک تیکی
عالی ترین مقوله فلسفی است.
3
روح
جفت دیالک تیکی ماده است.
4
دیالک تیک ماده و روح
دیالک تیک وجود و شعور
(ماتریالیسم دیالک تیکی)
5
دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی
(ماتریالیسم تاریخی)
خیلی ممنون از هندوانه
1
واقعیت این است که حتی کلمه ای از سخنان ما
مال ما نیست.
2
همه از دم
از آن این و آن است.
3
ما حمال اندیشه ایم.
4
بهتر است که اندیشه
مورد تامل قرار گیرد
نه حمال اندیشه.
5
اگر اهل تعارف نیستید
هندوانه را نوش جان کنید و اندیشه را نشر دهید.
ممنون از ابراز نظر
این بحث شورانگیزی است که برای آن
چندین شناخت افزار دیالک تیکی لازم اند:
1
حکم عام این است:
روح عبارت است از ماده ی انعکاس یافته
2
شعور (عقیده) انعکاس وجود (تعلقات طبقاتی) است.
3
به همین دلیل
طرز تفکر در کاخ با طرز تفکر در کوخ
متضاد اند.
4
چون طرز تهیه نان توسط کاخ نشین
با طرز تهیه نان توسط کوخ نشین
متضادند.
5
وجود، اولین (مقدم) است
6
شعور، ثانوی است.
دیالک تیک وجود و شعور
7
اما از سوی دیگر
عمل بدون اندیشه وجود ندارد.
8
اندیشه اما منشاء عینی و واقعی دارد.
منشاء مادی دارد.
منشاء وجودین دارد.
9
برای اینکه مغز چشمه اندیشه نیست.
10
مغز ارگان تفکر است.
11
به همان سان که
قلب ارگان پمپاژ خون است
و نه چشمه خون
12
مغز
سیگنال های حسی ارسال شده را حلاجی می کند
13
اندیشه
نتیجه حلاجی سیگنال های حسی
توسط مغز است.
14
اندیشه
نتیجه کرد و کار مغز
بر روی سیگنال های حسی ارسال شده از عالم واقع است.
15
عقیده اجامر فاشیسم و فوندامنتالیسم
منشاء طبقاتی دارد.
16
اگر عقاید آنان تحلیل دیالک تیکی شوند
ماهیت طبقاتی شان روشن می شود.
17
عمل هرکس
عقیده مادیت یافته است.
18
عمل هر کس
عقیده ای است که جامه عمل پوشیده است.
19
عقیده به مدل شبیه است
عمل جامه مادی پوشاندن به مدل فکری است.
20
خیاط ها و معمارها همین مدل فکری را قبل از جامه مادی پوشاندن
روی کاغذ و یا کامپیوتر مادیت می بخشند.
21
منشاء این مدل های فکری اما مادی است.
22
معمار
خانه های متنوعی را دیده و مورد تجرید قرار داده
و به مفهوم خانه رسیده است.
23
انسان اولیه
غار را دیده بود.
کنام پلنگان را
آشیانه پرندگان را دیده بود.
24
در روند کار
هم خانه تکامل می یابد
و هم معمار و عمله و بنا
25
کشف منشاء مادی و طبقاتی
اما به سبب بغرنجی توسعه بشری
دشوار است.
26
کشف منافع مادی در سوزاندن 6 میلیون آدم
توسط ناسیونال ـ سوسیالیسم آسان نیست.
27
وظیفه ی تفکر تئوریکی همین است.
28
اگر افکار نیچه تحلیل شوند،
هم می توان منشاء فکری اعمال اجامر ناسیونال ـ سوسیالیسم را کشف کرد
و هم منشاء مادی (طبقاتی) افکار نیچه و شوپنهاور و لاشخورهای دیگر را
29
این، بحث شورانگیزی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر