مهدی اخوان ثالث
(1307 ـ 1369)
و ندانستن
از این اوستا
(1344)
ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
تو
بگو، مزدک، چه می دانی؟
آن
سوی این مرز ناپیدا
چیست؟
و آنکه زانسو چند و چون، دانسته باشد، کیست؟»
مزدک:
«من
جز اینجایی که می بینم، نمی دانم»
پرسنده:
«یا
جز اینجایی که می دانی، نمی بینی؟»
مزدک:
«من
نمی دانم چه آنجا، یا کجا، آنجا ست.»
·
پاسخ مزدک به پرسش شلم شوربای اخوان،
پاسخ دندان شکنی است:
1
مزدک:
«من
جز اینجایی که می بینم، نمی دانم»
·
مزدک فقط هر آنچه را که برایش مرئی
است، می داند.
·
این بدان معنی است که شناخت حسی بر
شناخت عقلی مقدم است.
·
اگر حواس انسانی، سیگنال های حسی
از عالم خارج را به کارگاه مغز نفرستند، دانستنی امکان پذیر نمی گردد.
·
دانش عقلی و دانش تجربی نتیجه
احساس و تجربه است.
2
مزدک:
«من
نمی دانم چه آنجا، یا کجا، آنجا ست.»
·
مزدک ضمنا منکر وجود جائی در ورای
مرز مرسوم است و به همین دلیل، منکر وجود چیزی در جای کذائی است.
3
بودا:
«از
همین دانستن و دیدن
یا
ندانستن، سخن می رفت»
·
خواننده و شنونده شعر، اکنون متوجه
می شود که علاوه بر مزدک، بودا هم در آن بالا بالا ها نشسته است.
·
بودا هم علیرغم همبائی با مزدک، بسان
مزدک، با خویشتن تنها ست.
·
بودا جواب مزدک را در مد نظر دارد:
·
سخن از این بوده که پیش شرط دانستن،
دیدن است.
·
پیش شرط شناخت عقلی، شناخت حسی
است.
·
دیالک تیک حسی و عقلی.
·
نقش تعیین کننده در دیالک تیک حسی
و عقلی از آن حسی است.
·
وقتی کسی چیزی را نمی بیند.
·
به عبارت دقیق تر حس نمی کند، نمی
تواند چیزی بداند.
·
بودا اما فقط به موضوع بحث اشاره
می کند.
4
زرتشت:
«آه،
مزدک، کاش می دیدی
شهر
بند رازها آنجا ست
اهرمن
آنجا، اهورا نیز»
·
زرتشت بر خلاف مزدک، بر آن است که
در ورای مرز مرسوم میان دانستن و ندانستن، جائی و ضمنا چیزی هست:
·
آن جا از دید زرتشت، حصار اسرار
است و اهورا و اهریمن در آنجا هستند.
·
این بدان معنی است که اهورا و
اهریمن لامکان اند.
·
یعنی غیر مادی اند.
5
بودا:
«پهندشت
نیروانا نیز»
·
اکنون معلوم می شود که بودا با
زرتشت همرأی است.
·
نیروانا نیز در شهربند اسرار است.
6
پرسنده:
«پس
خدا آنجا ست؟
هان؟
شاید
خدا آنجا ست.
بین
دانستن
و
ندانستن
تا
جهان باقی است، مرزی هست
همچنان
بوده است
تا
جهان بوده ست»
·
اخوان بی اعتنا به نظر درست مزدک،
به طرفداری تردید آمیز از نظر تق و لق بودا و زرتشت می پردازد و نتیجه می گیرد که
خدا هم شاید با اهورا و اهریمن و پهندشت نیروانا در شهربند اسرار باشد.
7
بر
بلندی، همگنان خاموش
گرد
هم بودند
·
اکنون معلوم می شود که اخوان مذهب
روشنی ندارد.
·
آنچه در این شعر، آشکار است، این
است که در بالا بالا ها از پیامبران بزرگ (حضرت موسی و عیسی و محمد) خبری نیست.
·
این اما به چه معنی است؟
8
بر
بلندی، همگنان خاموش
گرد
هم بودند
·
این بدان معنی است که اخوان نه
پیامبران را، بلکه فلاسفه را برسمیت می شناسد.
·
مزدک و بودا و زرتشت را.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر